حالا وسط این معرکه: ابوالفضل زرویی
وقتی طنز مینویسی، خواه ناخواه با عوام سر و کار داری. «عوام» که میگویم منظورم مردم ساده کم سواد نیست. هر کسی از هر یک از آدمیان پایین دستی و بالادستی ممکن است نسبت به طنزعوام باشد و نگاه عوامانه داشته باشد. حتی بسیار دیدهام دانشگاهیان و مدیران و سردبیران رسانه و مطبوعات را که نگاهشان به طنز، عوامانه است. طنز که میگوییم، وارد آشفته بازاری میشویم که نمیدانیم در آن چه متاعی عرضه میشود؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
سه شنبه 1398/09/19 ساعت 10:35
از« یک جوک جدید با حال بگو، بخندیم شروع میشود تا طنز، فریاد فروخفته ستمدیدگان است بر سر ستمگران.» ابوالفضل زرویی نصرآباد، در چنین آشفته بازاری، طنز مینوشت، طنز میآموخت و درباره طنز به روش علمی و تحقیقی و دانشگاهی مطالعه میکرد و مقاله و کتاب مینوشت.
عوام، اگر فرودست باشد، اول از همه از طنزنویس توقع دارد که او را بخنداند حتی به بهای ترک ادب و متانت و شرم و حیا. عوام فرودست اگر دلخور باشد، دوست دارد طنزنویس گزنده بنویسد و به فرادستان بتازد و مسخرهشان کند و فحش و فضیحت بارشان کند تا موجب خنکی دل مخاطب بشود. کاری هم به شیوایی زبان و ظرافت بیان و ترفندهای طنزآفرینی ندارد.
اما عوام فرادست، که سادگی و صداقت فرودستان را ندارد. منطق و گوش شنوا هم ندارد. اما تا دلت بخواهد اعتماد به نفس و غرور دارد و از آن بدتر پول دارد و قدرت دارد.
عوام فرادست سیاسی و اداری، توقع دارد که طنزنویس همان حرفهای تکراری و به دردنخور اداری و رسمی و همان شعارها و خالیبندیهای این جناحی و آن جناحی را با چاشنیها و طعم دهندههای طنز، خوشمزه کند و به خورد ملت پرشمارهمیشه در صحنه بدهد.
عوام فرادست صاحب منصب، نمیتواند به طنزنویس اعتماد کند همان طور که نمیتواند به هیچ هنرمند صاحب قلم و فکر اعتماد کند، پس میکوشد به هر طریق، طنزنویس را به کارمند گوش به فرمان و دلخوش به مواهب و مزایای اداری بدل کند.
عوام، اگر فرودست باشد، اول از همه از طنزنویس توقع دارد که او را بخنداند حتی به بهای ترک ادب و متانت و شرم و حیا.
ابوالفضل زرویی مانند دیگر طنزنویسان جدی و صاحب اندیشه، ناگزیر بود با طبقات مختلف عوام، رویارو شود. هم مدام بنویسد و بسراید و منتشر کند و هم درباره طنزنویسی و جدیت آن حرف بزند و مصاحبه کند و مقاله بنویسد. آن هم در سالیانی که جناح بازی سیاسی در اوج بود و چه سرهایی که گرم بود و چه کلههایی که داغ بود. چشمهای عوام، خیره تیترهای آتشین مطبوعات بود و صورت خواص در مجادلات آتشگون بود و رگهای گردن به حجت قوی! در فضای تأسیس و تعطیل نشریات، سازشناپذیری، افشاگری، کشف توطئه، محاکمه، اعترافات تلویزیونی، حیا کن رها کن و هیاهو و غوغا و انواع بازیچهها و سرگرمیهای خطرناک و بیخطر دیگر.
حالا وسط این معرکه ابوالفضل زرویی در تعریف طنز مینویسد:
«طنز، بیان واقعیتهای تلخ به زبانی شیرین، کنایی، نشاط آور و منصفانه است» معلوم است که این حرف باب دل عوام نیست. نه عوام فرودست که حالا به هیجان آمده و در ستون طنز مطبوعات، با جملات عصبانی و آتشین، حالی به حالی میشود و داغ میکند و نه البته عوام فرادست که حالا روشی پرمخاطب و جذاب برای فحش دادن به رقیبان یافته است. در این بازار پرغوغا، چه کسی را پروای شیرین سخنی و لطافت بیان کنایی است؟ از آن بدتر در معرکه مجادلات و هیاهوی سیاست، کیست که نگران منصفانه بودن طنز باشد؟ تا چه رسد به بلاغت و شیوایی نثر طنز و زیبایی و استواری شعر طنز؟ سیاست، روزمره است.
نوشتهها و سرودههای او به خاطر دل بستگیاش به مطالعه و عشق به زبان و ادب فارسی، با شلختگیها، سطحی نگریها و سهلانگاریهای مرسوم در مطبوعات سیاست زده، سازگاری نداشت، این بود که ستونهای طنز او چندان دوامی نمیآورد.
دست کم در این مرز پرگهر روزمره است. پس مجالی برای تأمل، مطالعه و بهره بردن از فصاحت و بلاغت متون ندارد. حتی درست و نادرست، دروغ و راست، موثق و ناموثق برایش مهم نیست. سیاست عجله دارد و دل خوش است به شور و هیجان و غوغای عوام. پس طنزنویس هیجانی و جنجالی به کارش میآید تا در کنار سایر نمایشهای کارناوالیاش، مخاطبان پرشمار را بخنداند و بشوراند و به میدان بکشاند و پای تریبون سیاست بنشاند.
اما ابوالفضل زرویی چون از اخلاق، معرفت، وفاداری و جوانمردی حرف میزد متاعش به اندازه کالای پر زرق و برق ابتذال، چشمان عوام را خیره نکرد. نوشتهها و سرودههای او به خاطر دل بستگیاش به مطالعه و عشق به زبان و ادب فارسی، با شلختگیها، سطحی نگریها و سهلانگاریهای مرسوم در مطبوعات سیاست زده، سازگاری نداشت، این بود که ستونهای طنز او چندان دوامی نمیآورد.
کتاب «خاطرات حسنعلیخان مستوفی» نوعی طعنه و اعتراض رندانه است به همین شلختگیها و سطحینگریها، همین مخدوش شدن مرز میان حقیقت و دروغ، دانایی و جهل، فرزانگی و فریبکاری که تنها یکی از تبعات سیطره سیاست بر فرهنگ و اخلاق جامعه است. خو کردن به ذهنیت عوامانه، موجب هراس از ناشناختهها، تازهها و متفاوتهاست. ذهنیت عوامانه آمادگی پذیرش تازهها و متفاوتها را ندارد، این است که از طنزنویس هم توقع دارد که همان نگاه عوامانه همیشگی را در آثارش تکرار کند. مثل فیلمهای هندی و سریالهای تلویزیونی خودمان که از اول تا آخرش معلوم است. طرح قصه و دیالوگهایش معلوم است؛ مرد و نامرد دارد. عاشق و معشوق دارد. دزد و پلیس دارد. فیلم هندی البته رقص و آواز و سوز و گداز هم دارد چنان که فیلمفارسی قدیم خودمان هم این چاشنی را داشت.
در این سالیان کم نبودند طنزنویسانی که مشتری پسند و باب دل عوام فرادست و عوام فرودست نوشتند و سوار بر امواج خبرهای هیجانی و ذهنیت عوامانه، تولید انبوه کردند و چون شعله خار ناگهان برآمدند و ناگهان فروافتادند. نه به سلامت و شیوایی زبان اعتنایی داشتند و نه با فنون و ظرافتهای طنزنویسی آشنا بودند. سطحی و شلخته و سست و ناتندرست نوشتند و سرودند و طنز را متاع بازار ابتذال کردند.
ابوالفضل زرویی نصرآباد با آثارش و با بنیانگذاری دفتر طنز، جلسات شعرخوانی در حلقه رندان و جشنوارههای طنز مکتوب، تلاش کرد که جدیت طنز را به دوستداران فرهنگ و اندیشه و علاقهمندان زبان فارسی معرفی کند. با آنکه جز تلخی از ایام ندید سخنانش و نوشتههایش شیرین بود و نجیب و منصفانه.
انزوای ابوالفضل زرویی در احمد آباد مستوفی، گریزگاه او بود از ابتذال و آلودگی و تاوان مردانگی و فرزانگیاش، تنهایی بود و رنج و بیماری و خاموشی.
منبع: روزنامه ایران
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت