حامی سلحشور

حَمزة بن عَبدالمُطَّـلِب، ملقب به اسدالله، اسد رسول الله و سید الشهداء، عموی پیامبر اکرم(ص) و از شهدای اُحُد است....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
«حمزه» پسر عبدالمطلب سوار بر اسبی زیبا وارد مکه شد. او که کام خود را به شانه انداخته بود، از شکار برمی گشت. حمزه به عادت مردم مکه می خواست قبل از رفتن به خانه اش دور کعبه طواف کند. به همین خاطر با اسب خود به سوی مسجدالحرام رفت و پس از طواف کعبه به سوی خانه روانه شد. در نزدیکی کوه «صفا» عده ای از مردم به حمزه گفتند: «ای کاش چند لحطه پیش در اینجا بودی! اگر می دیدی که «ابوجهل» چگونه به برادرزاده ات که می گوید من فرستاده ی خداوند هستم، توهین و جسارت می کند دیگر به شکار نمی رفتی.»

این سخن حمزه ی دلاور را به خشم آورد و مانند صاعقه بر جان او فرونشست. حمزه بی درنگ به سوی مسجدالحرام تاخت و از راه نرسیده بازگشت. «ابوجهل» دشمن فرومایه ی پیامبر در جمع یارانش نشسته بود. حمزه از اسب پایین آمد. کمانش را در مشت فشرد. جمعیت پیرامون ابوجهل را شکافت و با رسیدن به او با کمان شکاری خود بر فرق ابوجهل کوبید و سر او را شکست. خشم در چشم های حمزه شعله می کشید.

ابوجهل زیر پای او افتاده بود. هیچ کس جرات نفس کشیدن نداشت. حمزه فریاد زد: «به فرستاده ی خداوند ناسزا می گویی؟! من به او ایمان آورده ام و به راهی که او رفته است می روم. اگر جرئت داری با من ستیزه کن.
 
سیره ابن هشام، ج 1، ص 313
مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 56

مطالب مرتبط:
معجزه ای دیگر
تو خیلی مهربانی
اعرابی و رسول اکرم ( ص)

کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: فهیمه امرالله- منبع: مجموعه: خورشید عالم تاب (دعوت آشکار)
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت