گناه؛ جنگ با خداوند!
ذات اقدس الهي در قرآن كريم فرمود: هيچ كس گناه نميكند مگر اينكه با يك شرك مرموز و مستور و شرك خفيّ همراه است ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
يکشنبه 1396/12/20 ساعت 13:08
گناه؛ جنگ با خداوند!(1)
ذات اقدس الهي در قرآن كريم فرمود: هيچ كس گناه نميكند مگر اينكه با يك شرك مرموز و مستور و شرك خفيّ همراه است ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾(2) يعني؛ اكثر مؤمنين مشركاند ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾. امام معصوم(عليه السلام) درباره اينكه چگونه طبق اين آيه، مؤمن مشرك ميشود فرمود: همين كه ميبينيد ميگويند «لولا فلان لهلكت» و مانند آن اين يك شرك ربوبي است، ميگويند: اگر فلان كس نبود ما از بين ميرفتيم، اگر فلان كس نبود اين بيمار شفا پيدا نميكرد، اگر فلان كس نبود اين مشكل حل نميشد، فرمود: اين يك شرك مستور است. بايد گفت: خدا را شكر كه به وسيله فلان شخص مشكل ما را حل كرد.(3) چون اشخاص و اشياء هر چه هست و هر كه هست در نظام توحيد ربوبي، مجاري فيض خدايند. خداي سبحان با اين مجاري به انسان احسان ميكند، پس هيچ موجودي در برابر خدا نيست كه ما بگوييم: اول خدا، دوم فلان شخص يا اگر فلان شخص نبود مشكل ما حل نميشد ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾.
بيان نوراني امام(سلام الله عليه) در تفسير آيه فوق، به عنوان تمثيل است و نه تعيين. گاهی آيه ای منحصراً در يك مورد است، مثل آيه تطهير(4) و آيه مباهله(5) كه منحصراً براي اهل بيت اند یا آيه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾(6) كه منحصراً براي جريان غدير است، اينها انحصار خاص دارد كه مشخص است اما؛ گاهی یک آيه، يك اصل كلي و مطلب كلي را بيان ميكند و امام(سلام الله عليه) مصداقي از مصاديق آن آيه را بيان ميكند، اينجا به عنوان تمثيل خواهد بود يعني؛ به عنوان مثال است نه به عنوان تعيين، كه منحصراً اين باشد اگر اين است ما بايد ببينيم كه در بيانات ائمه ديگر(عليهم السلام)، مخصوصاً وجود مبارك حضرت امير علیه السلام، چگونه ميشود كه انسان در عين حال كه مؤمن است، مشرك باشد. مقصود از اين شرك، در اين گونه از موارد، يك شرك عملي است. مستحضريد كه اگر كسي خواست گناه كند [در واقع ميخواهد به جنگ با خدا برود] در بيانات وجود مبارك حضرت امير در عهدنامه به مالك ميگويد «وَ لاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّهِ»(7) ؛ مبادا به جنگ خدا بروي. در بخشهاي پاياني سوره مباركه بقره نیز از ربا به عنوان جنگ با خدا ياد شد، رباخوار با خدا دارد ميجنگد ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾(8)، يا آنكه امنيت يك نظام را به هم ميزند، آسايش مردم را با اسلحه كشيدن از بين ميبرد؛ اين ميشود محارب ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾.(9) اين محاربه كه در جريان به هم زدن امنيت اجتماعي است، آن محاربه كه امنيت اقتصادي را به هم ميزند، بازگشت اين جنگها به چيست؟ در اين گونه از موارد؛ آيا اينها تعيين است يا تمثيل؟ يعني؛ فقط ربا جنگ با خداست؟ كه امنيت اقتصادي را به هم ميزند. آيا اسلحه كشيدن جنگ با خداست؟ كه امنيت اجتماعي را از بين ميبرد يا گناهان ديگر هم همين طور است؟
در اين عهدنامه كه وجود مبارك حضرت امير براي مالك مينويسد، وظيفه همه، مخصوصاً مسئولان را مشخص ميكند، كه گناه جنگ با خداست. فرمود: مبادا به جنگ خدا مبادرت بكني. اين توضيحي ميخواهد كه گناه جنگ با خداست يعني چه؟ مستحضريد كه يك وقت كسي خلاف دستور شرع انجام ميدهد؛ منشأ اين مخالفت اين است كه يا جهل به حكم دارد يا جهل به موضوع، يا سهو حكم دارد يا سهو موضوع، يا نسيان حكم دارد يا نسيان موضوع، يا خطاي حكم دارد يا خطاي موضوع، يا غفلت از حكم دارد يا غفلت از موضوع، يا اكراه است يا اجبار است، يا الجاء است يا اضطرار است؛ هيچ كدام از اين موارد گناه نيست، بر اساس حديث رفع با حديث «رُفع عن امّتي تسعة؛ نه چیز از امت من برداشته شده است»(10) همه اينها برداشته شد؛ اگر كسي مضطر بود، مُكره بود، مجبور بود، مُلجأ بود، معصيت نيست. اگر كسي غافل بود، خاطي بود، ساهي بود، ناسي بود، جاهل بود، معصيت نيست. پس چه وقت معصيت است؟ آن وقتي كه به حكم علم داشته باشد، بدون غفلت و سهو و نسيان به موضوع علم داشته باشد، بدون سهو و غفلت و نسيان، اكراه و الجاء و اضطراري نباشد. اين ميشود گناه. معنايش اين است كه خدايا من ميدانم شما گفتيد اين كار حرام است ولي به نظر من بايد بكنم هيچ گناهي نيست، مگر اينكه در درون درون آن، شرك نهفته است فرمود: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾(11) خب چرا ما ميگوييم: ابليس مشرك است و كافر است؛ براي اينكه در برابر خدا ايستاد گفت: شما نظرتان اين است ولي من نظرم چيز ديگر است. گفت ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾(12) من از او بهترم. شما نظرتان اين است كه من بايد سجده كنم، آدم بهتر است، ولي من نظرم اين است كه من بهترم. در تمام گناهان يك شرك مرموز مستور هست، براي اينكه اگر كسي غافل باشد كه معصيت نيست، بر اساس حديث رفع برداشته شده و اگر كسي عالِم به حكم است، عالم به موضوع است، مضطر نيست، ملجاٴ نيست، مكره نيست، مجبور نيست؛ وقتي اين را بشكافيم، تحليل كنيم معنايش اين است كه، خدايا من ميدانم شما گفتيد اين كار نبايد بشود ولي به نظر من بايد بشود، خب اين خطر ما را تهديد ميكند. در اين نامه وجود مبارك حضرت امير به مالك فرمود: مبادا با گناه به جنگ با خدا قيام بكني. معلوم ميشود كه جنگ با خدا تنها امنيت اقتصادي را به هم زدن نيست كه فرمود: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾، جنگ با خدا تنها امنيت اجتماعي را به هم زدن نيست كه بفرمايد: ﴿الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾. هر كسي دارد گناه ميكند اين است خب اين خطر ـ خداي ناكرده ـ اگر درمان نشود بعيد است انسان بتواند در خطرات مرگ با ايمان بميرد. چون مستحضريد كه مسئله مرگ يك امر عادي نيست هيچ دردي به اندازه درد مرگ نيست. براي اينكه معناي مرگ اين است كه انسان زنده است (يك) از تمام بدن او از انگشت تا مغز اين روح در حال حيات كَنده ميشود (دو) خب چه دردي از اين بالاتر چرا ما وقتي يك مقدار گوشت دست را قيچي كنيم درد ميآيد و ناچارند آنجا را تخدير كنند، بيحسي موضعي ايجاد كنند تا بتوانند مثلاً براي عمل آن را ببرندف براي اينكه زندهاي را داريم بيروح ميكنيم، چرا اگر آمپول بيحسي تزريق نكردند دندان را بكشند درد ميآيد؟ براي اينكه داريم زندهاي را بيجان ميكنيم. مرگ يعني اين، مگر آسان است؟! همين مرگ، كه هيچ دردي به اندازه درد مرگ نيست، طبق نقل مرحوم كليني در كافي فرمود: هيچ لذتي براي مؤمن به اندازه لذّت مردن نيست.(13) زيرا انسان با مشاهده اهل بيت(عليهم السلام) از تمام بدن خود غافل است وقتي انسان توجهاش از بدن گرفته بشود به جاي ديگر بشود اين بدن را ارباً اربا بكني دردي ندارد چرا در اتاق عمل وقتي كه اعضا و جوارح اين شخص را مثلاً وقتي عمل قلب يا عمل ديگر دارد قطعه قطعه ميكنند دردش نميآيد براي اينكه روح توجه ندارد تخدير شده است در هنگام مرگ مؤمن با مشاهده اهل بيت(عليهم السلام) از تمام بدن غفلت ميكند خب وقتي انسان از بدن غافل باشد توجهي به بدن ندارد بدن را تكه تكه بكنند درد نميآيد هيچ لذتي براي مؤمن به اندازه لذت مردن نيست و چه اينكه اگر ـ خداي ناكرده ـ انسان بدني فكر كند و بدني بميرد هيچ دردي به اندازه درد مرگ نيست.
حالا كه درد مرگ بسيار سخت است انسان همه آن درسهايي كه خوانده فراموشش ميشود مگر طامّه مرگ مگر چيز آساني است گاهي انسان يك بيماري ميگيرد بعد از درمان ميبينيد بسياري از خاطراتش رخت بربست گرفتار فراموشي ميشود به ما گفتند هر روز نماز, هر شب نماز, در نماز نام مبارك اهل بيت در تشهد نام مبارك اهل بيت بعد از نماز نام مبارك اهل بيت اين ملكه بشود از يادمان نرود مستحضريد كه سؤال قبر الفباي دين است اينها كه مسائل مشكل تفسيري و فقهي و اصولي را از ما سؤال نميكنند بديهيترين بديهيات اسلام را از ما سؤال ميكنند ميگويند دينت چيست پيغمبرت كيست خب خيليها يادشان نيست برخيها بعد از احقابي از عذاب تازه به يادشان ميآيد ميگويند پيامبر ما كسي است كه بر او قرآن نازل شد نام مبارك حضرت هنوز يادشان نيست خب چطور از يادشان رفته؟! غرض اين است كه ما چنين مصافي را در پيش داريم چنين نبردي را در پيش داريم وجود مبارك حضرت فرمود گناه, جنگ با خداست مخصوصاً درباره مسئولين مخصوصاً درباره كساني كه بايد حقوق مردم را استيفا كنند چون عهدنامه مالك نسبت به مالك است كه مسئوليت سياسي و اجتماعي و اقتصادي و امنيتي داشت فرمود مبادا به جنگ با خدا حركت كني اين اثر تلخ گناه است اگر ميگويند مرتب به ياد خدا باشيد براي اينكه آن فشار مرگ آن طامّه مرگ آن علوم حصولي عادي را از ياد انسان ميبرد اما چيزي كه مَلكه باشد از ياد آدم نميرود اين براي هميشه هست ايمان مستقر باعث ميشود كه انسان در برابر اين سؤالها نميماند جواب ميدهد مستحضريد در قبر از شكّيات نماز و از خصوصيات نماز نميپرسند از ما نميپرسند نماز ظهر چند ركعت است با اينكه چيز روشني است ميگويند دينت چيست همين! نماز صبح چند ركعت است نماز ظهر چند ركعت است حتی از ما از اينها سؤال نميكنند فقط ميگويند دينت چيست كتابت چيست قبلهات كدام است اين پنج, شش سؤالي كه ميكنند اينها جزء الفباي دين است خيليها ميمانند اينكه در تلقين ميگويند نترس, نهراس, بدان, اگر سؤال كردند بگو الله جلّ جلاله خداي من است كعبه قبله من است پيامبر من فلان است ائمه من فلاناند دين من فلان است براي اينكه اگر يك وقت يادش رفته يادش بيايد او هم كاملاً باخبر است تلقين تنها براي موعظه اطرافيان نيست حالا اين چند جمله را تبرّكاً از عهدنامه مالك كه وجود مبارك حضرت امير مرقوم فرمودند، بخوانيم معلوم ميشود كه هر معصيتي جنگ با خداست هر عصياني حرب با خداست در آن نامه 53 فرمود: «وَ لاَ تَنْدَمَنَّ عَلَي عَفْوٍ» اگر به زيردستي عفوي كردي حالا يا عفو سياسي يا عفو قضايييا عفو اجتماعي يا عفو مالي بالأخره گذشتي كردي پيشمان نباش «وَ لاَ تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ» بَجحت مثل بهجت به معناي نشاط است منتها بهجت با هاء است اين بجحت با حاء است «وَ لاَتَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ» مبادا خوشحال بشوي كه كسي را تنبيه كردي و لذت ببري «وَ لاَ تُسْرِعَنَّ إِلَي بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً» مندوحه يعني وسعت عدهاي از شما آقايان كتابهاي اصول مثل كفايه مرحوم آخوند را ديديد ميگويند اگر فلانجا مندوحه نبود فلان است, مندوحه يعني وسعت و فُسحت در دعاي نوراني ابوحمزه ثمالي از وجود مبارك امام سجاد در سحرهاي ماه مبارك رمضان آنجا سخن از مندوحه است در اين نامه حضرت امير سخن از مندوحه است يعني وقتي گشايش هست فسحت هست فرصت هست تا ميتواني راه انتقام را پيش نگير مگر اينكه راه بسته باشد «وَ لاَ تُسْرِعَنَّ إِلَي بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً وَ لاَ تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ» مبادا بگويي من از طرف عليبنابيطالب مأموريت دارم مأمور آن حضرت و آمر شمايم شما بايد مطيع من باشيد و من مطاع شما باشم «فَإِنَّ ذلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ» اين دغلبازي با خودت است بالأخره اين روح طيب و طاهر را كه خدا داد از راه دغل با آن رفتار نكن اين ادغال قلب است اين فرمود: ﴿تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ﴾(14) همين است «وَ مَنْهَكَةٌ لِلْدِّيْنِ» دين را تضعيف ميكند «وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ» ذات اقدس الهي فرمود ما نعمتي كه داديم هرگز نميگيريم و عوض نميكنيم مگر اينكه خود انسان با سوء اختيار خودش وسيله دگرگوني نعمت را فراهم كند ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾(15)، ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾(16) مضمون اين دو آيه پيامش اين است كه تا انسان عوض نكند خدا نعمت را نميگيرد نعمتهاي خدا ابتدايي است تا انسان تغيير ندهد خدا نعمت را سلب نميكند وجود مبارك حضرت امير فرمود بدرفتاري با مردم زمينه تغيير نعمت را فراهم ميكند «وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيْهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً» نه اُبهّت اين تشديد براي «باء» است «أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَي عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ» اگر يك وقت اُبّهت يعني اقتدار, تو را گرفت مبادا خيالبافي كني در قرآن كريم همانطوري كه عاقلان را ستود و معرفي كرد و محبوب دانست مختالها را هم مذمّت كرد مختال از باب افتعال است از باب تفعّل يعني تخيّل و متخيّل در قرآن به كار نرفته اما مختال به كار رفت مختال يعني انسان خيالباف, خيالزده, من اين مقام را دارم من اين سِمت را دارم من اين وضع را دارم اين مختال است نه عاقل; فرمود اگر يك وقت خيالبافي كردي خيالزده شدي بدان كه خدا فرمود ما مختال را دوست نداريم انسان خيالباف و خيالزده به مرحله عقل نميرسد ميشود مختال نه عاقل اگر يك وقت چنين چيزي را در خودت احساس كردي «فَانْظُرْ إِلَي عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَي مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ» بالأخره بالاتر از تو هم كسي هست كسي كه خالق شماست از شما بالاتر است كسي كه مِلك و مُلك شما از اوست او از شما بالاتر است «فَإِنَّ ذلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ» طِماح مثل جموح بودن, چموشي, فرمود گاهي اين اسب سركش, چموشي ميكند جموحي ميكند طَموحي ميكند, طِماح او, چموشي او و جموحي او را اين ياد خدا ميگيرد نرم ميكند «فَإِنَّ ذلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ وَ يَفِيءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ» اين خيالبافيها جلوي عقل را ميگيرد وقتي ياد خدا باشد اين خيالبافيها فروكش ميكند آن عقل شكوفا ميشود بعد فرمود: «إِيَّاكَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِي عَظَمَتِهِ» مبادا با خدا همسطح بشوي بگويي خدايا تو آن طرف من اين طرف مگر ميشود انسان مسامات كند يعني همسطح خدا بشود در برابر خدا قرار بگيرد بگويد يكي تو يكي من؟! اين كسي كه عالماً عامداً معصيت ميكند اين مسامات با خدا دارد محاذات با خدا دارد ميگويد تو گفتي ولي من نظرم اين است بازگشت هر گناه اين است فرمود: «إِيَّاكَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِي عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ وَ يُهِينُ كُلَّ مُخْتَالٍ» يك انسان خيالباف ذليل است واقعاً, عزيز است كذباً; يعني عزّت او عزّت دروغين است براي اينكه ﴿ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾(17) اگر كسي به او امر به معروف كردي يا نهي از منكر كردي ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾(18) اين ميشود عزيزِ بيجهت وقتي عزيزِ بيجهت شد ميشود ذليلِ باجهت ديگر صحيح نيست كه هم عزّتش بيجهت باشد هم ذلّتش بيجهت باشد اگر عزّت او دروغين است ذلّت او راست است پس اگر كسي از راه گناه عزيز شد عزّتش ميشود بيجهت (اولاً), وقتي عزّت بيجهت شد ذلّت ميشود باجهت و صادق (ثانياً) قيامت ظرف ظهور حقيقت است (ثالثاً) وهن و حقارت و ذلّت اين شخص در قيامت ظهور ميكند (رابعاً) فرمود: ﴿تُجْزَونَ عَذَابَ الْهُونِ﴾(19) (خامساً). فرمود اينها رسوا هستند چرا, براي اينكه قيامت ظرف ظهور حقيقت است اينكه عزيز بيجهت بود ذليلِ باجهت است ذلّتش آنجا روشن ميشود اين را در اين بخش فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ وَ يُهِيْنُ كُلَّ مُخْتَالٍ».
بعد فرمود: «أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ فِيهِ هَوًي مِنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّكَ إِلاَّ تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَه وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً» كه منظور ما اين جمله است، فرمود: مبادا معصيت كني خودت يا بستگانت را مقدم بداري بگذار با دست پاك بميري اين هفتاد, هشتاد سال نسبت به آن ابد اصلاً قابل قياس نيست اگر ـ خداي ناكرده ـ خود را بر ديگران بيجهت ترجيح دادي به جنگ خدا افتادي اين اختصاصي ندارد درباره هر كسي اينطور است, پس معلوم ميشود آن ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ كه در سوره بقره است به عنوان تمثيل است نه تعيين, آن ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ هم به عنوان تمثيل است نه تعيين, جامع كلياش هم در همين بيان نوراني حضرت امير است كه اگر كسي معصيت بكند يعني عالماً عامداً چون اگر غير عمد و علم باشد كه معصيت نيست اگر كسي عالِم و عامد باشد اين در حقيقت به خدا اعلام جنگ كرده است خب كسي كه به جنگ خداي سبحان قيام بكند يقيناً شكست ميخورد در يكي از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است كه اگر خدا خواست كسي را بشكند و شكست بدهد از جاي ديگر لشكركشي نميكند انسان اگر در برابر كسي مقاومت كرد او از جاي ديگر لشكركشي ميكند فرمود بدانيد اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ در مقابل خدا به جنگ مبادرت كرد خدا خواست او را بشكند از جاي ديگر لشكركشي نميكند «أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ»(20)، فرمود: اين دست و پاي شما سربازان خدايند اگر ـ خداي ناكرده ـ كسي مشمول قهر خدا شد و خدا خواست او را بگيرد با دست او, او را ميگيرد جايي را امضا ميكند رسوا ميشود, با زبان او, او را ميگيرد حرفي ميزند سقوط ميكند, با پاي او, او را ميگيرد جايي ميرود رسوا ميشود اينطور نيست كه از جاي ديگر لشكركشي كند فرمود: «أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ» خب اگر اعضا و جوارح ما دست و پاي ما سربازان او هستند اصلاً فرض ندارد ما بتوانيم با او بجنگيم خيال جنگ همان و شكست خوردن و رسوا شدن همان! فرمود: «وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّي يَنْزِعَ أَوْ يَتُوْبَ» مگر ـ انشاءالله ـ توبه كند البته راه توبه براي همه هميشه باز است «وَ لَيْسَ شَيءٌ أَدْعَي إِلَي تَغْيِيْرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَي ظُلْمٍ» درست است كه هر گناهي ممكن است نعمت الهي را تغيير بدهد ولي ظلم به بندگان خدا مهمترين عامل است براي تغيير نعمت الهي, «فَإنَّ اللَّهَ سَمِيْعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِيْنَ بِالْمِرْصَادِ» فرمود دو عامل است كه زود به داد مظلوم عليه ظالم ميرسد يكي اينكه خداي سبحان كه همه دعاها را ميشنود دعاي مظلوم را زودتر از ديگران اجابت ميكند (يك) خداي سبحان كه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾(21) در كمين است كمينش نسبت به ظالمين بيش از ديگران است كه آنها را زودتر بگيرد (دو) هم زودتر ظالم را ميگيرد چون كمين خدا براي ظالم نزديكتر است هم زودتر به دعاي مظلوم پاسخ ميدهد چون اجابت دعاي او نزديكتر است اميدواريم ذات اقدس الهي به همه ما آن توفيق را بدهد كه از معارف الهي استفاده كنيم باور كنيم عمل كنيم و به جامعه منتقل كنيم.
منابع:
1 - برگرفته ار دروس اخلاق آیت الله جوادی آملی.
2 - یوسف/ 106.
3 - الشيخ الحويزي. تفسير نور الثقلين. تحقيق: السيد هاشم الرسولي المحلاتي. ﻣﺆﺳﺴﺔ ﺇﺳﻤﺎﻋﻴﻠﻴﺎﻥ. قم. ١٤١٢ ق- ١٣٧٠ ش.، ج2، ص476.
4 - الاحزاب/ 33: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّـهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛ اى اهل بيت، خدا مىخواهد پليدى را از شما دور كند و شما را پاك دارد.
5 - آل عمران/ 61؛ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ؛ از آن پس كه به آگاهى رسيدهاى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آنگاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم.
6 - المائدة/ 3: امروز دين شما را به كمال رسانيدم.
7 - شریف رضی. نهج البلاغة. تصحیح: صبحی صالح. دار الكتاب اللبناني. بیروت. نامه 53. ص 428
8 - البقره/ 279؛ آگاه باشید که به جنگ خدا و رسول او برخاستهاید.
9 - المائده/ 33: همانا کیفر آنان که با خدا و رسول به جنگ برخیزند.
10 - شیخ صدوق. التّوحيد. تحقیق: سید هاشم حسینی طهرانی. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. قم. ص 353
11 - یوسف/ 106.
12 - الاعراف/12.
13 - محمد بن يعقوب الكليني الرازي. الكافي. تصحیح: علي أكبر غفاری. دار الكتب الاسلامية مرتضى آخوندي تهران - بازار سلطاني. 1388ق. ج3. ص 127 و 128.
14 - البقره/ 187: عَلِمَ اللَّـهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتَانُونَ أَنفُسَكُمْ؛ خدا مىدانست كه شما به خويشتن خيانت مىورزيد.
15 - الرعد/ 11: خدا چيزى را كه از آن مردمى است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند.
16 - الانفال/53: زيرا خدا نعمتى را كه به قومى ارزانى داشته است، دگرگون نسازد، تا آن قوم خود دگرگون شوند.
17 - النساء/ 139: عزت به تمامى از آن خداست.
18 - البقرة/ 206: خودخواهىاش او را به گناه كشاند.
19 - الانعام/ 93: شما را به عذابى خواركننده عذاب مىكنند.
20 - نهج البلاغه. نامه 199. ص 318.
21 - الفجر/ 14: خدای تو البته در کمینگاه (ستمکاران) است.
گروه حوزه علمیه تبیان – علی محمد سرلک
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت