با چرایی،جنگ به سوی چگونگی
با چرائی، جنگ به سوی چگونگی
موفقیت،بزرگترین آرزوی بشر(2)
قسمت اول(آدم موفق چه کسی است؟)
خود را بشناسید و تواناییهای خود را ارزیابی کنید.
حضرت علی (ع) فرمودهاند:
«اگر انسانها خود را بشناسند خدا را شناختهاند»
اگر ما انسانها سعی در شناخت ابعاد وجودی خویش کنیم، هم خدا را شناختهایم و هم پی خواهیم برد که خداوند چه نیروها و چه قدرتهایی را در درون ما به ودیعه گذارده است. انسان به همان اندازه که خداوند لایتناهی است، میتواند لایتناهی باشد.
بسیار اندک اند کسانی که میدانند کالبدشان در تسخیر چگونه شخصیتی است و چه نوع عملکردی را میتوان از آن انتظار داشت. باید قبول کنیم که مهمترین و اولین وظیفه ی ما در زندگی کشف «وجود واقعی خود» و سپس شکوفا ساختن آن است. زیرا تا انسانها ندانند که در وجودشان چه نیروها و استعدادهایی وجود دارد، نمیتوانند از آنها در راه رسیدن به رضایت و موفقیت در زندگی استفاده کافی و لازم را به عمل آورند و چه بسا افرادی که به دلیل نشناختن تواناییها و نیروهای درونی خود، حتی با داشتن علم و دانش و تخصص کافی نتوانستهاند در زندگی به آنچه که مدنظرشان بود برسند.
امیر مومنان میفرمایند:
«هر اندازه که علم انسان بیشتر میگردد، توجه وی به نفس خویش افزایش مییابد و سعی و تلاش وی در جهت نیل به کمال و سعادت فزونی مییابد».
پس باید سعی کنیم همراه با کسب علم و دانش، به جستجو و تکاپو در درون خود بپردازیم و نیروهای فراوانی که خداوند در درون ما به ارمغان نهاده را پیدا کنیم و بکار بگیریم.
به یاد داشته باشید که« خودشناسی» در تمام مواردی که ما با یک یا چند انتخاب سر و کار داریم، یا در تمام مواردی که میخواهیم درباره ی موضوع مهمی در ارتباط با آینده تصمیمگیری کنیم، به کار میآید.
آینده ی خود را بر اهدافی واضح، روشن و منطقی پایهریزی کنید
فیلسوف مشهور آلمانی میگوید:
«کسی که چرایی برای زندگی کردن داشته باشد، با هر چگونهای خواهد ساخت».
خیلیها افکار و رویاهای پراکندهای در سر دارند ولی هدفمند نیستند. هدف، آرمان و مقصود، مهمترین عاملی است که به انسان جهت، معنی و مفهوم میبخشد و بسیاری از انسانها از این نعمت محرومند! در نتیجه، هر عاملی که جاذبه داشته باشد، آنها را به سوی خود میکشاند. حتی اگر در مسیر تباهی و فساد یا نیستی و نابودی باشد.
«انسان موفق انسانی است که تفاوت بین حرکت و جهت را درک نماید».
افراد بی هدف دو گروه هستند:
گروه اول
کسانی هستند که آنقدر سرگرمی و مشغولیّت یا گرفتاری و مشکلات دارند که فرصت اندیشیدن به هدفهای خود را ندارند.
گروه دوم
کسانی هستند که فرصت فکر کردن دارند، ولی دچار خلاء و بیهدفی شدهاند. گاهی این خلاء چنان در وجود آنها رخنه میکند که مبتلا به سستی، تنبلی و افسردگی میشوند. اگر این حالتها پیشرفت کنند، آنها میل و شور و شوق به زندگی که یک امر فطری و طبیعی است را، از دست میدهند.
افراد هدفدار نیز دو گروه هستند:
گروه اول
کسانی هستند که اهدافی روشن، واضح و نیرومند دارند و همه ی امکانات موجود را در جهت تحقق اهداف خود بکار میگیرند. اینان دشمنان قسم خورده ی یکنواختیاند. دائم در حال تلاش و کوشش هستند تا به مقصود خود برسند. آنها در قاموس خود کلمهای بنام «نمیشود» و «نمیتوانم» را ندارند.
گروه دوم
کسانی هستند که کم و بیش، اهدافی برای خود تعیین میکنند ولی به اندازه ی کافی در راه تحقق آن جد و جهد نمیکنند. این گروه، با وجود آنکه ذوق و شوق هدفدار بودن را تا حدودی در خود دارند ولی زود خسته و مأیوس میشوند و در نتیجه دست از هدفهای خود برمیدارند.
در مقاله ی بعد به بحث «برنامه نویسی ضمیر ناخودآگاه»می پردازیم.
ادامه دارد...
منبع:کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر
نویسنده:دکتر محمد علی حقیقی
مقالات مرتبط:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست