بعد پنهان خانه من
خیلی از ما توی خونه فضاهایی داریم که مثل گنج مخفی هستن، کافیه اونها رو کشف و تبدیل کنیم به یک گوشه دنج و دوست داشتنی كه هر کس دوست داره دقایقی از روزش رو تو اون فضا خلوت کنه، کنار شما هستیم تا شما رو توی این کشف همراهی کنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
سه شنبه 1396/06/21 ساعت 12:58
در مسیر پیدا کردن بعد پنهان خانه من میخواهیم با اصطلاح فضای مرده بیشتر آشنا بشیم؛ توی خونههامون فضاهايى هست كه در اون هیچ اتفاقی نمیافته؛ نه مبلمان، نه وسیله روشنایی و نه هیچ کاربردی، به اين بخش ها فضای مرده ميگيم. این فضا میتونه یک دیواره، قاب یک پنجره، گوشه یک پاگرد، فضای ورودی منزل یا حتی فضایی باشه که ما از لحاظ کالبدی اون رو نمیبینیم! درحالیکه این بخشها (مخصوصا در خانههای کوچک) بسیار اهمیت دارن و با پیدا کردن اونها میشه از کمترین فضای موجود برای دلپذیر کردن محیط زندگی خود استفاده کنیم.
حالا با این دید میتونیم بهتر بعد پنهان خونههامون رو بشناسیم و ببینیم.
با این حال خیلیامون پنجرههامون رو با پردههای ضخیم پر از یراقآلات! می پوشونیم و حتی اجازه نمیدیم نور طبیعی ازش عبور کنه. پنجره می تونه یکی از ابعاد پنهان خونه ما باشه که اون رو نمیبینیم و ازش استفاده درست نمیکنیم...
بیاین با هم ببینیم از پنجره و فضای مقابلش چه استفادههایی میتونیم بکنیم:
-با هزینه نسبتا معقولی میتونیم یک نشیمن ابری با روکش پارچه مورد علاقمون تهیه کنیم و با چند بالش، یه فضای راحت برای نشستن و لم دادن توی قاب پنجره درست کنیم.
-گاهی پنجره مقابل فضای نشیمن و پذیرایی هست، گاهی اوقات وقتی مهمون برامون میاد جا برای نشستن کنار مهمون کم میاریم میتونیم از قاب پنجره به عنوان فضای نشستن استفاده کنیم.
کم کم داریم به تمام فضاهای منزلمون که ممکنه در دلشون گنجی برای ما داشته باشن، سر میزنیم و حتی یک سانتیمتر مربع رو هم از دست نمیدیم.
ممکنه فضای زیر پله خونمون رو کاملا بدون استفاده بدونیم و شاید نهایت استفاده ای که ازش میکنیم به عنوان انبار باشه، اما این تمام قابلیتهای یک زیر پله نیست.
اگه ابعاد فضا بهمون اجازه میده، میتونیم کمی از دیواره کناری زیرپله قرض بگیریم و فضای کارمون رو کمی بزرگتر کنیم. گاهی فضای زیرپله به اندازه کافی بزرگ هست و میتونیم به یه اطاق کوچک مستقل تبدیلش کنیم.
فضای زیرپله میتونه به چند قفسه کتاب مجهز بشه و با یک نشیمن خودمونی، قالیچه و چنتا بالش راحت تبدیل به یک کتابخونه گرم و دوست داشتنی بشه.
زیرپله میتونه بخشی از فضای نشیمن ما باشه، میتونه با چند بالش و تشک کوچک تبدیل به یه کنج دنج بشه که داخلش بشینیم و تمرکز و مطالعه کنیم.
خیلی اوقات، بعد پنهان مثل فرشته سنگی میکل آنژ در فضای خونه ما وجود داره، کافیه پیداش کنیم و ازش بهرهمند بشیم، گاهی ارتفاع سقف به ما اجازه میده یک نیم طبقه جمع و جور برای فضای کار و استراحت درست کنیم، گاهی فضای اتاق به اندازه کافی بزرگ هست و میشه با طراحی یک جعبه،فضای کافی برای لباس، کتاب و ... فراهم کرد و علاوه بر اون از سقفش هم به عنوان یک فضای کاربردی استفاده کرد، میتونیم یک کمد دیواری کم عمق بسازیم و ازش به عنوان فضای کار استفاده کنیم یا با نصب چند قلاب روی دیوار میشه محلی برای قرار دادن کفشها فراهم کرد یا ...
در ادامه مسیرمون برای پیدا کردن بعد پنهان خانه من، سراغ فضاهای مورد علاقه کودکان میرویم:
احتمالا شما هم در دوران کودکیتون تجربه ساخت یک خونه با بالش و چند تکه پارچه داشتید، کودک میل داره فضایی مخصوص خود و با "مقیاس" بدن خودش داشته باشه، علاوه بر این، تصور داشتن جایی که فقط مخصوص کودک هست به او یاد میده تا مستقل بودن رو تجربه کنه.
برخلاف بزرگترها که تا حدی نسبت به تجربههای جدید مقاومت نشون میدن، کودکان جسور هستند و دوست دارند چیزهای جدیدی که مخصوص دنیای خودشون هست رو تجربه کنند، با هم ببینیم چطور میتونیم گوشهای از بعد پنهان محیط خونمون رو پیدا کنیم و به کودکانمون هدیه کنیم...
فضاهایی تو خونمون هست که مناسب ابعاد بدن ما بزرگترا نیست اما برای بچهها حسابی جذابه و ابعادش کاملا براشون مناسب هست، اونجا میتونه سرزمین اونها باشه.
میتونیم چنتا بالش و تشک رنگی تهیه کنیم و در اختیار فرزندمون بذاریم تا به میل خودش قلمروش رو شکل بده.
ممکنه پاگرد پله خونه شما به اندازه کافی بزرگ باشه و بتونید گوشه اون یه کمد و میز اختصاصی برای فرزندتون درست کنید، اونجا میتونه بازی کنه یا تکالیفش رو انجام بده، کودک شما میتونه نشیمن اختصاصی خودش رو داشته باشه و در کنارش محلی برای مرتب قراردادن وسایلش طراحی بشه.
در ادامه به ابعاد پنهانی میپردازیم که از لحاظ کالبدی در فضای خونه وجود ندارند اما اگه اونها رو ببینیم میتونیم ازشون نهایت استفاده رو ببریم. برای روشن شدن این مفهوم به سراغ ماجرایی از زندگی میکل آنژ میریم:
روزی میکل آنژ مجسمهساز معروف با کمک عدهای سنگ سیاه نسبتا بزرگی را به زحمت بر روی زمین می غلطاند تا به طرف كارگاه مجسمه سازي خود ببرد. یکی از دوستان میکل آنژ نزدیک آمد و از او پرسید:« با این سنگ سیاه چه می کنی؟» میکل آنژ گفت:« فرشته ای درون او اسیر است که می خواهم او را نجات دهم.»
دوست میکل آنژ با تمسخر و ناباوری از او خداحافظی کرد و رفت. چند ماه بعد، دوست میکل آنژ به مهمانی او آمد و مجسمه ی سنگی فرشته بسیار زیبایی را در اتاق او دید. با حیرت و تحسین از میکل آنژ پرسید:« این مجسمه چقدر زیباست از کجا آورده ای؟؟؟»
میکل آنژ گفت: « از درون همان سنگ سیاه در آوردم!»
مطالب مرتبط مجموعه : نکات خانه داري
آخرین مطالب سایت