آیا ساواک قادر به خاموش کردن آتش خشم مردم شد؟

28 شهریور 1335 لایحه تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت كشور (ساواك) كه در شورای وزیران به تصویب رسیده بود، به مجلس شورای ملی ارائه شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیا ساواک قادر به خاموش کردن آتش خشم مردم شد؟

28 شهریور 1335 لایحه تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت كشور (ساواك) كه در شورای وزیران به تصویب رسیده بود، به مجلس شورای ملی ارائه شد.

فرآوری: فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

سازمان امنیت کشور یا سازمان امنیت دربار؟

در احوالات رژیم کودتاچی پهلوی چندان بعید به نظر نمی رسید که بخواهد برای حفظ تمامیت، قدرت و شوکتش سازمانی را تاسیس کند که برایش به مثابه چشمی تیزبین، گوشی شنوا و مغزی هوشیار عمل کند و به مخالفان فرصت حتی فرو بردن یک دم را هم ندهد! از همین رو بود که در سال 1335 س. ا. و. ا. ک یا همان سازمان اطلاعات و امنیت کشور تاسیس شد که بعد ها دیگر همه آن را با نام اختصاری ساواک می شناختند.

تا پیش از تأسیس ساواک، شهربانی و به طور مشخص و در ظاهر اداره اطلاعات شهربانی، مسئولیت برقراری امنیت کشور را برعهده داشت.

تاسیس این سازمان از مراحل اولیه تا زمان به تصویب رسیدن در مجلس شورا، از پایان شهریور 35 تا بهمن ماه همان سال ادامه یافت اما آنچه مسلم است اینکه تاسیس چنین سازمانی از مدت ها قبل تر در اندیشه شخص محمدرضا پهلوی و از او مهم تر بیگانگانی نظیر آمریکایی ها که از پیش از کودتای 28 مرداد در فکر چپاول و بهره برداری از ایران بودند، وجود داشته است. پیش از تاسیس ساواک تیمور بختیار که نخستین رییس این سازمان مخوف شد، دو رکن اساسی امنیتی و اطلاعاتی را در اختیار داشت و از آن رهگذر به رژیم پهلوی برای بقا و تداوم خیانت به مردم ایران خدمت می کرد؛ یکی «رکن 2 ارتش» که وظیفه اش تصفیه مخالفان رژیم در درون ارتش بود و «کارآگاهی» که در کشف جریان های سیاسی مخالف عمل می کرد و نیروهای شهربانی را هم در اختیار داشت. آغاز به کار سازمان امنیت ابتدا پس از تصویب هیات دولت در دهم مهرماه 1335 بود که به نوشته مطبوعات از آن تاریخ (معاونان سازمان امنیت در فرمانداری نظامی مشغول به کار شدند.) و اعلام شد که (تشکیل سازمان امنیت احتیاجی به اجازه مجلسین ندارد. زیرا یک اداره عمومی است که اجازه تشکیل آن بر عهده هیات وزیران است) اما لایحه قانونی که متضمن وظایف و اختیارات سازمان مزبور است، نیازمند تصویب و رسمیت قانونی بود. در آبان ماه 1335 با انتشار خبر دیگری معلوم شد که مقدمات تاسیس سازمان امنیت فراهم شده است و این به آن معنا بود که ساواک پیش از تصویب لایحه قانونی عملا فعالیت خود را آغاز کرده است.

به این  ترتیب، مجلس شورای ملی پس از تصمیم گیری های اولیه در راس دربار که از شهریور ماه آغاز شده بود، در اسفند سال 1335 تاسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک ) به تصویب رسید که در ماده یک آن قانون نوشته شده بود؛ برای حفظ امنیت کشور و جلوگیری از هرگونه توطئه که مضر به مصالح عمومی است، سازمانی به نام اطلاعات و امنیت کشور وابسته به نخست وزیری تشکیل می شود و رییس سازمان ، سمت معاونت نخست وزیر را داشته و به فرمان اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی منصوب خواهد شد.

در ماده 2 قانون تاسیس ساواک نیز وظایف ساواک به این قرار عنوان شده بود:

الف- تحصیل و جمع آوری اطلاعات لازم برای حفظ امنیت کشور

ب- تعقیب اعمالی که متضمن قسمی از اقسام جاسوسی است و عملیات عناصری که بر ضد استقلال و تمامیت کشور یا به نفع اجنبی اقدام می کنند.

ج- جلوگیری از فعالیت جمعیت هایی که تشکیل و اداره کردن آن غیرقانونی اعلام شده یا بشود....

د- جلوگیری از توطئه یا اسباب چینی بر ضد امنیت کشور

ه- بازرسی و کشف نسبت به بزه های مندرج در دیگر قوانین مصوب در 1310، 1314 و 1317

این آغاز رسمی ماجرای ساواک بود اما عاقلان می دانستند که مدت ها پیش تر از آن شخص محمدرضا پهلوی در اندیشه تاسیس چنین سازمانی بود. وقتی ایران به اشغال نیروهای متفقین در آمد، ایالات متحده کوشید کار را از دور صحنه گردانی کند اگرچه به طور مستقیم دستی بر آتش ایران نداشت و مستشارانش مدتی قبل تر از آغاز جنگ جهانی دوم از ایران اخراج شده بودند اما بر کسی پوشیده نیست که متفقین برای اشغال ایران نظر مساعد روزولت رییس جمهور وقت آمریکا را هم جلب کرده بودند. بعد از آن هم آمریکا بسیار مزورانه و البته هوشیارانه محمدرضای جوان را به بازی گرفت تا جا پای خود را در ایران- این پراهمیت ترین کشور خاورمیانه- باز کند. این ماجرا تا زمان کودتای تمام غربی 28مرداد که دولت مردمی دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد، ادامه داشت و البته پس از آن هم با شدت بیشتری دنبال شد. اگر کتاب همه مردان شاه نوشته استیون کینزر، ترجمه لطف الله میثمی را خوانده باشید، در   همان فصل نخست انگشت حیرت به دندان می گزید که چطور محمدرضا این به اصطلاح پادشاه مشروطه! در چند شب پیاپی فرانکلین روزولت گماشته سازمان سیا را در خفا و درحالی که او در عقب یک اتومبیل و در استتار یک پتو به کاخ وارد می شده است، ملاقات کرده تا خیالش از جوانب پیروزی کودتای آمریکایی 28مرداد آسوده شود. ذکر این نکته از این جهت اهمیت دارد که مشخص شود ایالات متحده در تمام سال های بعد از شهریور20 ردپایی بزرگ در ایران و مشخصا در دربار شاهنشاه داشته است و در سال 1335 ساواک را برای شاه به ارمغان آورد که یک کار اساسی برای خودش انجام دهد؛ تحکیم قدرت رژیم وابسته و این یعنی تحکیم وابستگی ایران به ایالات متحده و غرب. ساواک این گونه و از این رهگذر پدید آمد و ادامه حیات داد و به تعفن کشیده شد.

تشکیلات ساواک ابتدا بی شباهت به سازمان های اطلاعاتی کشورهای غربی نبود. البته با وجود همکاری نزدیک سیا با این سازمان، نظر به طبیعت هر سازمان اطلاعاتی، آمریکایی ها بر همه اسرار این سازمان و تشکیلات آن واقف نبودند و هرگز تعداد واقعی اعضای رسمی و تمام وقت این سازمان معلوم نشد اما رقم تخمینی اعضای رسمی ساواک حدود شش هزار نفر بود، البته شبکه اطلاعاتی ساواک «منابع» خبری بسیاری را شامل می شد و عده ای نیز به  طور نیمه وقت  برای انجام ماموریت های خاص با ساواک همکاری می کردند.

ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران هم بر این موضوع صحه می گذارد و می گوید:

«در سال 1957 سازمان سیا طرح و چارچوب تشکیلاتی یک سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن به آن مشارکت کرد. این تشکیلات که به نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور نامیده می شد به زودی به نام مخفف آن یعنی ساواک شهرت یافت.»

انگیزه ی اصلی آمریکا برای تاسیس سازمان جاسوسی در ایران، همسایگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی بود. آمریکا برای عقب نیفادن از رقابت اطلاعاتی اش با شوروی در طول جنگ سرد، متوجه فقدان یک سازمان جاسوسی قدرتمند و وابسته به خود را در منطقه شده بود و برای همین پس از کودتای 28 مرداد به سرعت تلاش کرد با وابستگی هرچه بیشتر حکومت پهلوی به خود، این احساس نیاز را در مقامات ایرانی نیز ایجاد کند.

نخستین رییس ساواک چه کسی بود؟

تیمور بختیار نخستین رییس ساواک شد. نظامی ای که به سبب خوش خدمتی هایش پله های ترقی در دربار شاهی را 10تا یکی پشت سر گذاشته بود. بختیار بازیچه ای بیش نبود. یک مجری تمام عیار برای سیاست های ضدبشری رژیم شاه. آمریکا، بریتانیا و اسراییل هم از   همان ابتدا در سازماندهی، آموزش و تجهیز ساواک سنگ تمام گذاشتند، چه سنگ تمامی! منوچهر هاشمی در خاطرات خود نوشته است: «تا سال 1343 که من به اداره کل ضدجاسوسی آمدم، این مجموعه مستقیما زیر نظر آمریکایی ها بود و سه آمریکایی گزارشات را به انگلیسی تهیه می کردند و در گاوصندوق خود می گذاشتند. با ورود من آن ها رفتند». این گونه بود که سازمانی متولد شد به نام ساواک که تا صبح روز 22بهمن 1357 به فعالیت خود ادامه داد و سرانجام با اعلام پیروزی انقلاب بساطش برچیده شد. سازمانی با بودجه ای کلان که از جیب مردم ایران می رفت؛ بودجه ساواک رسما از طرف دولت در سال های 1973 - 1972 بالغ بر 9/17میلیارد ریال (برابر 255میلیون دلار) و در سال 1974 - 1973 بالغ بر 22میلیارد ریال برابر با 310 میلیون دلار اعلام شد.

چند نفر از افراد ساواک

این سازمان به ویژه در سالهای دهه 1350 و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سال 57 و سرنگونی حکومت سلطنتی، نفرت انگیزترین و مخوف ترین نهاد حکومتی در بین مردم به شمار می آمد. مقر سابق ساواک در خیابان خواجه عبدالله تهران قرار داشت.

در این سازمان افرادی را برای شکنجه ی افراد انقلابی انتخاب کرده بودند که بعد از مدتی به علت بی رحمی و شکنجه ی زیاد بین زندانیان شهرت خاصی پیدا کردند.

محمد علی شعبانی (دكتر حسینی)

محمدعلی شعبانی معروف به دكتر حسینی بازجو و شكنجه گر؛ به سال 1302 در گلپایگان به دنیا آمد. پس از ناتمام ماندن تحصیلات در مقطع ابتدایی، به ارتش وارد و با درجه گروهبانی در ركن 2 مشغول خدمت شد. پس از تأسیس ساواك در سال 1336، برای ادامه خدمت به ساواك منتقل و در اداره سوم مشغول به كار شد.
برای مدتی مدیر داخلی بازداشتگاه اوین بود و خود در شكنجه و بازجویی زندانیان و متهمین سیاسی شركت می جست. در پی بوجود آمدن كمیته مشترك ضد خرابكاری ساواك و شهربانی در سال 1351، به آنجا منتقل شد. وی دوره های آموزشی «توجیه و حفاظت»، «شوك الكتریكی» و «آپولو» را در ساواك طی نموده و در كمیته مشترك ضد خرابكاری به كار بست. حسینی به خاطر جدیت و پشتكار فراوان در امر شكنجه زندانیان، موفق به دریافت نشان ها و مدالهای مختلف گردید.
وی شخصی نام آشنا برای زندانیان سیاسی به نام محمدعلی شعبانی كه دارای تحصیلات چهارم ابتدائی بوده و نام مستعار «دكتر حسینی» را یدك می كشید، متخصص ترین فرد برای زدن كابل بوده است. وی زندانی را روی دستگاه مخصوص شكنجه «آپولو» می نشاند و كف دست و ساق پای زندانی را زیر گیره های آن پرس نموده و كلاه آهنی مخصوصی كه تا گردن زندانی را می پوشاند روی سر او قرار می داد. آنگاه شروع به زدن كابل می نمود. سر كابل ها افشان بود و موقع اصابت به كف پا، نوك آن روی پا برمی گشت و موجب كنده شدن گوشت های آن می شد. گاهگاهی هم با شیئی چوبی یا فلزی ضربه ای به كلاه وارد می كردند كه صدای بسیار وحشتناكی در آن ایجاد شده و در گوش زندانی می پیچید كه فوق العاده آزار دهنده بود و شكنجه ای بود مضاعف بر سایر شكنجه ها. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ 24 اسفند 1357 هنگامی كه منزلش محاصره بود با اسلحه كمری اقدام به خودكشی نمود كه بلافاصله به بیمارستان منتقل و سرانجام در تاریخ 12/2/58 درگذشت.

پرویز ثابتی

پرویز ثابتی فرزند حسین در سال 1315 در سنگسر از توابع سمنان در محله ای به نام تپه سر در یک خانواده بهائی به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در دبستان حسینیه و شاه پسند سنگسر از سال 1322 تا 1328 و دوران دبیرستان را در فیروز بهرام تهران از 1328 تا 1334 گذراند، همچنین در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از 1334 تا 1337 تحصیل کرد. در خرداد ماه 1337 موفق به اخذ لیسانس در رشته قضایی از دانشکده حقوق شد. در بهمن ماه 1337 با معرفی ضرابی (مدیرکل نهم ساواک) به استخدام ساواک درآمد. وی با جاه طلبی و سرسپردگی متظاهرانه خیلی زود در تشکیلات ساواک ترقی کرد. ابتدا با حمایت فردوست، قائم مقام ساواک؛ و ناصر مقدم، مدیرکل اداره سوم در سال 1345 رئیس اداره یکم اداره کل سوم شد. در همین سال ناگهان به اعتبار یک برنامه تلویزیونی به شخصیتی سرشناس بدل شد و به تدریج ابعاد قدرتش فزونی گرفت. به راحتی می توان ادعا کرد تا سال 1349 که وی معاون اداره کل سوم ساواک شد، سایه اقتدارش بر همه عرصه های زندگی ایرانیان سنگینی می کرد. مخالفان رژیم او را خصم اصلی خود می دانستند. در عین حال، احراز همه مشاغل مهم از پست وزارت گرفته تا استادی دانشگاه و معلمی و حتی کارمندی دولت، در گرو دریافت اجازه اداره ای بود که ریاستش را او برعهده داشت.

سخنگوی غیر رسمی ساواک و مرد امنیتی مرموز حکومت شاه، سال گذشته بعد از سی و سه سال در گفتگو با صدای رسمی دولت آمریکا، به بیان خاطرات خود و دفاع از رژیم شاه و ساواک پرداخت. ثابتی که مدیر امنیت داخلی ساواک  بوده است در مورد نوشتن خاطراتش گفت: خاطراتم را از همان اول انقلاب نوشته ام ولی تاحالا منتشر نکرده ام، مسائل منفی را نگفته بودم که مورد سوءاستفاده جمهوری اسلامی قرار نگیرد و تنش نیروهای مخالف رژیم شاه را زیاد نکند!

ثابتی در مورد ارتباط ساواک و شخص خودش با موساد و سیا گفت: باسیا و موساد در تماس بودیم و ارتباط حرفه ای داشتیم مبادله اطلاعاتی داشتیم و سفر به اسرائیل هم می کردم، ولی رابطه خارج از مسائل اداری با موساد نداشتم!

ثابتی در اول آبان 1357 و هنگامی که دریافت رژیم شاه رفتنی است، به آمریکا رفت و در فلوریدا ساکن شد. در آمریکا، پرویز ثابتی، نام کوچک خود را به « پیتر»  تغییر داد و همچنان به شرکت خود با عباس در زمینه خرید و فروش زمین و ساختمان سازی در آمریکا و فرانسه ادامه داد. اغلب معاملاتی که ثابتی انجام می دهد  به نام همسر و دو دخترش می باشد و در محضر یکی از بستگانش در آمریکا، به نام هوشنگ ثابتی،  به ثبت می رسد. ثابتی، مالک چند شرکت ساختمانی در آمریکا و اروپا  می باشد.

بهمن نادری پور (تهرانی)

بهمن نادری پور معروف به تهرانی فرزند عباس در سال 1324 در تهران متولد گردید. وی در سال 1346 با مدرك دیپلم در سازمان امنیت و اطلاعات كشور (ساواك) استخدام شد. مدتی در ادارات بایگانی و فیش مشغول به كار بود و سپس به بخش 311 كه وظیفه اش جمع آوری خبر در گروههای كمونیستی بود منتقل شد. وی در حین خدمت تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس ادامه داد. علاقمندی وافر وی به كار، استعداد سرشار و سرسپردگی، از وی فردی مستعد ساخته بود كه موجب شد پس از گذشت مدت كوتاهی، مسئولیت بخش احزاب و دستجات كمونیستی به وی واگذار شود و به دنبال آن در سال 1348 رهبر عملیات گردد. در اواخر سال 1349 عضو كمیته ای در اداره سوم شد كه وظیفه آن شناسایی عوامل تظاهرات سراسری دانشگاهها بود. تهرانی در سال 1355 جهت گذراندن دوره های تخصصی عازم آمریكا و اسرائیل گردیده و دوره های مختلف مربوطه را طی می نماید.
او از نظر رتبه در ساواك كارمند رده نهم بود. در سال 1356 به علت عدم سازگاری با ناصری و سجده ای (رئیس كمیته مشترك) به كمیته مستقر در اوین منتقل  شد. او تا آخرین روزهای حكومت رژیم فاسد پهلوی امر بازجویی و شكنجه زنان و مردان مبارز زندانی را ادامه می داد و از هیچ تلاش و كوششی فروگذار نمی كرد و به شدت مورد اعتماد پرویز ثابتی بود.
 وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی به زندگی مخفی روی آورد و در اوایل سال 1358 توسط نیروهای انقلاب دستگیر شد. تهرانی به دلیل ماهیت انقلاب اسلامی، سعی نمود با زیركی خاصی صرفاً آن سری از فعالیت هایش را كه در رابطه با گروههای غیر مذهبی بود بیان نماید و از آنچه كه بر سر مبارزین مذهبی آورده بوده سخنی به میان نیاورده است در حالی كه بنا به اظهارات بسیاری از زندانیان مذهبی وی به بازجویی و شكنجه مبارزین مذهبی هم مبادرت می ورزید.
 سرانجام او با محاكمه در دادگاه انقلاب اسلامی و اعتراف به اعمال ننگین و جنایتكارانه خود در تاریخ یكشنبه سوم تیر ماه 1358 اعدام شد.

ساواک چقدر توانست به بقای رژیم شاه کمک کند؟ 

در این میان اما یک پرسش اساسی وجود دارد و آن اینکه ساواک چقدر توانست به بقای رژیم شاه کمک کند؟ شاید عده ای بگویند که ساواک رژیم پهلوی را قریب مدت 18سال از توفان های سهمگینی در امان نگه داشت. از برخورد با برگزاری گفت وگوی جبهه ملی در جلالیه تهران و پس از آن با تظاهر کنندگان در سالروز قیام 30تیر در پایان دهه 30 گرفته تا بازداشت سران نهضت آزادی در آغاز دهه 40، سرکوب قیام 15خرداد 42، کشف حزب ملل اسلامی در آغاز جنبش مسلحانه ایران در نیمه دهه 40، ختم قایله سیاهکل و ضربه مهلک به چریک های فدایی خلق در ماه های بهمن و اسفند 49، ضربه کاری به سازمان مجاهدین خلق در شهریورماه 50، استفاده گسترده تبلیغی از ماجرای تغییر موضع ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین خلق در میانه سال 54 و سرانجام تا واپسین لحظاتی که می توانست در برابر مخالفان قد علم کند، اما آیا کار ساواک جز خاموش کردن شعله های آتش در لایه های بالای جامعه و در سطح مبارزات، کار دیگری بود؟

روزگاری رژیم شاه در افکار عمومی جار می زد که از هر سه نفر که در خیابان با هم گپ می زنند، یک نفر ساواکی است و به این طریق می خواست دو چیز را القا کند؛ یکی اینکه قدرتش فزاینده است و دیگر اینکه حفظ نظام شاهنشاهی خواست مردم است و مردم خودشان در حفظ رژیم شاه می کوشند! اما آیا اینچنین بود؟ ساواک هر چه می توانست بازداشت می کرد و شکنجه می داد و در دل ها هراس می افکند اما چه سود که مبارزه و عداوت با رژیم پهلوی دیگر به درون قلب های مردم راه یافته بود و آن ها هرگز نمی توانستند خیلی چیز ها را فراموش کنند. آن روزی که محمد مصدق به زیر کشیده شد، شاید روز مرگ رژیم شاه بود و ساواک در تمام سال های حیاتش به عنوان به اصطلاح پلیس سیاسی، داشت از لاشه متعفن رژیمی مراقبت می کرد که مدت ها بود، مرده بود. ساواک یا   همان سازمان اطلاعات و امنیت کشور که در واقع سازمان امنیت دربار بود و اطلاعات کشور، در واقع از فردای 28مرداد 1332 به مدت 25سال از جسد رژیم محمدرضا محافظت کرد و شاید وقتی شاه از پلکان هواپیما بالا می رفت تا ایران را برای همیشه ترک کند و می گفت که دارد برای معالجه می رود، با خودش این ترکیب تراژیک را زمزمه کرده باشد که: «آه!  ای ساواک لعنتی...»


منبع: سایت تاریخ ایرانی،سایت مشرق، سایت صراط

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت