عشق، سرمنشأ شاعر بودن است
عشق، سرمنشأ شاعر بودن است
همراه با سارا غضنفری به بهانه انتشار مجموعه اشعارش: شاعر از بطن جامعه جدا نیست
شعر معاصر و حال حاضر ایران؛ به دلیل حضور گسترده شاعرانی با سبکها و ساختارهای شعری گونه گون، از نگاهی تحقیقی باید شعری پویا و تاثیرگذار باشد؛ مولفهای که در تحقیق و تفسیر ادبیات حال حاضر آنگونه که باید دیده نمیشود یا ضعیف نشان میدهد، از این نگاه یکی از شیوههای تاثیرگذار تکوینی برای آنکه شاید در درازمدت بتوان به تحقیقی جامع درباره آنچه در سالهای گذشته بر ادبیات معاصر ایران رفته است نشست، گفتوگو و بررسی نگاه شاعران جوان نسبت به شعر و فراز و نشیبهای آن است. گفتوگوهایی که طی گذاری تاریخی میتواند نشان دهد که نگاه به شعر چه ابعاد و زاویههای مختلفی را در بر میگرفته است. از این منظر با سارا غضنفری؛ شاعر و روزنامهنگار جوان که اخیرا مجموعه اشعارش با نام «با دود علامت میدهم» از سوی «نشر بوتیمار» منتشر شده گفت و گویی انجام شده تا ضمن پرداختن به این مجموعه، نظرات او درمورد شعر امروز و ویژگیهایش نیز گفته شود.
بخشهایی از سخنان خانم غضنفری:
درباره ی با دود علامت می دهم
کتاب «با دود علامت میدهم» حاصل سالهای ۸۹ تا ۹۱ است. درواقع این کتاب مجموعه اول من است که با زبان سادهنویسی به بازار آمده. در مورد کتاب، شعرها زبان گویای من برای توضیحات کامل هستند اما در مورد ارزیابی مجموعه باید بگویم به نظر من یک شاعر، کلمات و شعرهایش را مانند فرزندانش دوست دارد و نمیتواند بگوید خوب هستند یا بد! و این وظیفه برعهده منتقدانی است که با درایت مجموعه را نقد میکنند اما میتوانم بگویم بههرحال این کتاب به بازار عرضه شده است، وقتی شاعری جسارت به خرج میدهد و مجموعهاش را به بازار میفرستد، بیانگر این موضوع است که کارش را انجام داده و تمام شد. البته من در این عرصه تازهنفس و کمتجربه هستم. حتما مجموعه اولم ایراداتی دارد اما همیشه معتقدم شاعر خوب کسی است که کتاب بعدیاش ادامهدهنده راه قبلی نباشد و حرف جدیدی را با خود به همراه بیاورد.
این کتاب مضمونی اجتماعی دارد. چرا که از نظر من اتفاقاتی چون عشق، قهر، دوستی، جنگ و تنهایی مقولاتی اجتماعی هستند. اصلا شاعران از بدنه همین جامعه هستند که عاشق میشوند یا فارغ. من در همین اجتماع زندگی میکنم. وقتی شعر «حیاط مادربزرگ» را گفتم؛ که با این مضمون است: «غمگینترین لحظهی عمرم/ اتوبوسهای پنج عصر پاییز است/ و چهرههای آویزان/ که چون بلیط بختآزمایی/ سرنگون شدهاند/ میان این همه بدبختی!» من واقعا در ساعت ۵ عصر یک روز پاییزی در خیابان ولیعصر، در اتوبوس بودم و با تمام وجود این خستگی و بیحوصلگی را در مردم اطرافم حس میکردم. البته این موضوع را انکار نمیکنم که عشق، حس بزرگ و مهمی برای شاعری است. اصلا به نظر من عشق سرمنشأ شاعر بودن است.
می خواستم در ابتدا کتابم با مضمونی عاشقانه شروع شود؛ شعر «گل آفتابگردان» و آخرین شعرم هم «وداع» باشد. یعنی یک نقطه آغاز و پایان وجود دارد. در این بین مقولاتی چون خیانت، جنگ، قهر و تمام اتفاقاتی که در زندگی روزمره اتفاق میافتد نقش دارد. در مورد تکگویی هم باید بگویم، شاید این حرف بسیار خودخواهانه باشد اما من راوی و شاهد داستانهای پشت این شعرها هستم. پس از زبان خودم و با لحن من بیان شدهاند. البته در مجموعه بعدیام شاید به درکی عمیقتر از اطرافم برسم، این پوسته درونی را بشکنم و از زبان و نگاه دیگران کلمات را بیان کنم اما در این مجموعه این اتفاق خودخواسته بوده تا درواقع شعرها، جایی شروع شوند و نقطه پایانی داشته باشند.
سوژه های جدید
شعر یعنی خلاقیت؛ یعنی سوژه. یعنی در جا نزدن در یک مبحث. بهنظر من شاعر باید آنقدر جسارت داشته باشد که موضوعات و سوژههای جدید را وارد شعر کند. من به شاعران کلاسیک احترام میگذارم و اصلا اولین شعری که در زندگیام حفظ کردهام در چهار سالگی از عراقی و حافظ بود اما اگر میخواستیم با همان سوژههای قدیم پیش برویم که جریان شعر نیمایی و آزاد و سادهنویسی به وجود نمیآمد. ما در دنیایی هستیم که هر روز سوژههای جدید وارد زندگیمان میشود؛ و من که شاعرم و ادعا میکنم نسبت به مسائل روز حساسم همین سوژهها را وارد شعرم میکنم اما باید دقت کنم سوژهای که استفاده میکنم، آنقدر جای کار داشته باشد که روان و راحت در جریان شعر بنشیند و مخاطب هنگام خواندن احساس نکند با دنیایی غریب مواجه شده است. به اعتقاد من سوژههای شعری نباید نه از زمانه عقبتر باشند نه جلوتر. باید با اتفاقات روز جلو بروند و ثبت شوند. البته شاعر باید زبان و مضمون شعر خود را متحول کند تا مخاطب را به سطح بالاتری بکشاند.
جریانهای اخیر در حیطه شعر
من در مقام تحلیل این موضوع نیستم و به خودم اجازه نمیدهم در این حیطه نظر بدهم و اگر سخنی میگویم نظر شخصی من است؛ با توجه به میزان تجربه و داشتههایم. در دهه هفتاد و هشتاد با حضور شاعرانی روبهرو بودهایم که یک جریان روشنفکری را به شعر وارد کردهاند. ما محصول دوران جنگ در ایران هستیم. گرچه من معتقدم هنوز در مورد مقولهای مثل جنگ، به خوبی از لحاظ شعری کار نشده است اما شاعران این دو دهه با زبانی ساده به میان مردمی آمدند که خسته بودند. کلماتی را آفریدند که ذهن مخاطب را آرام آرام به سمت خواندن و آرامش پیش برد. به نظر من در این دورانی که ما به سر میبریم، که درحال نوشتن و نقد و بررسی هستیم، نتیجه زحمات شاعران در دهه هفتاد است که با مخاطبان زیادی روبهرو نبودند و نتیجه تلاشهایشان را در سالهای بعد دیدند. از شاعران خوب این دهه میتوان به گراناز موسوی و رزا جمالی اشاره کرد. البته نمیتوان شعر دهه هفتاد و هشتاد را مقایسه کرد. هیجانی که در دهه هفتاد از لحاظ سیاسی، شرایط اجتماعی و فرهنگی در جامعه حاکم بود با دهه هشتاد و درواقع جوانان دهه هشتاد متفاوت است. دهه هشتاد از نظر من مصادف با به هم ریختن زبان شعری و استفاده از موضوعات جدید است. دیگر از آن حالت آوانگاردی که در شعر دهه هفتاد میبینیم خبری نیست و شاعران به یک حالت روان و روایی رو آوردهاند.
شاعران مورد علاقه در این دوره
شاعران مورد علاقه من احمدرضا احمدی، شمس لنگرودی و رسول یونان هستند. البته از میان شاعران غیرایرانی به نزار قبانی بسیار علاقه دارم.
ساده نویسی در شعر
در مورد سادهنویسی باید بگویم به قول بسیاری از شاعران این جریان، «سادهنویسی با سادهلوحی فرق دارد.» به قول رسول یونان؛ «سادهنویسی مثل میوه خوردن از سرشاخه درخت است، احتمال افتادن وجود دارد، پس باید راه نیفتادن را بلد باشید.» من خودم اگر در کتاب دومم حرفی برای گفتن نداشته باشم و روی دور تکرار باشم، حتماً به قول فوتبالیستها از دنیای شاعری خداحافظی میکنم. در سادهنویسی ضمن بیان موضوعات به زبان روان و جاری باید اصول و قواعد نوشتن را رعایت کرد. شاید اگر این حرف را که بگویم بسیاری واکنش نشان دهند، من قبلاً هم بیان کردم به شاعرانی چون حافظ و سعدی و مولانا بسیار علاقه دارم و میخوانم اما گاهی فکر میکنم کسی که چکاش برگشت خورده، یا نسلی که دچار روزمرگی و بیکاری اوقاتش را در کافه میگذراند، وقتی شب به خانه میآید دلش میخواهد دو شعر درباره اتفاقات روز بشنود یا راه بادیه و قامت سرو یار! درواقع من نمیخواهم کسی را نقض کنم. میخواهم بگویم شعر سادهنویسی به ذهن مخاطب و اثرات اتفاقات روز بر او نظارت دارد و بعد شکل میگیرد. درواقع این شعر از اتفاقات اجتماعی دور نیست اما متاسفانه در جریان سادهنویسی با منتقدین حرفهای روبهرو نیستیم. عدهای این جریان را میکوبند و از پایه ویران میکنند و عدهای دیگر به جای توضیح کارشناسانه در مقام جواب دادن بر میآیند. در هر صورت امیدوارم که همه بدانیم شعر دنیای بهتری آورد. در آخر باید بگویم شاعر همیشه درحال فعالیت است چرا که اول باید زندگیاش شاعرانه باشد و بعد ثبت کلام کند. من یک مجموعه شعر آماده کردهام که شاید سال ۹۳ به بازار بیاید و یک مجموعه از داستانهای کوتاه و مینیمال دارم که احتمالاً تا قبل از شروع نمایشگاه کتاب به چاپ برسد.
منبع:
روزنامه شهروند