حال و هوای جوادیه در حکومت نظامی
حال و هوای جوادیه در حکومت نظامی
مرور روزهای انقلاب در گفت و گو با رستم تیموری، جانباز دفاع مقدس
نه بالا و نه پایین!
«آن سالها همه در یک سطح بودند نه بالای بالا و نه پایین پایین! مثلاً الآن را ببینید. حتی در یک کوچه هم میشود فاصله طبقاتی را دید و لمس کرد؛ اما آنوقتها همه در یک سطح بودند و زندگی و معاشرتها یک صمیمیت خاصی داشت. خیلی تو باغ نبودم، 12، 13 سالم بود؛ اما این چیزها را خوب به خاطر میآورم رفتوآمدهای خانوادگی، صمیمیتها، ارتباط شیرین بین فرزندان و پدر و مادرها و... افسوس و صد افسوس که هر چه جلوتر میرویم با بهاصطلاح ماشینی شدن زندگی، خودمان هم داریم تبدیل به ماشین میشویم بیروح و بیاحساس. عاطفهها و محبتها، صلهرحم، جویای احوال یکدیگر شدن دیگر خیلی کمتر به چشم میخورد. بااینکه کم سن و سال بودم اما به نظرم آن موقع خیلی بهتر از روزگار فعلی است. من حتی یادم است که همسایهها خیلی راحتتر به هم پناه میدادند و هوای هم را داشتند بهراحتی یکدیگر را نمیفروختند، الآن همدیگر را میفروشند، البته طبیعی است ممکن است به خاطر آن دوران و تحولی که در مردم ایجادشده بود چنین شرایط و رفتارهایی ایجاب میکرد.» رستم تیموری این حرفهای شیرین را به زبان میآورد.
رستم تیموری که نیمقرن زندگیاش را گذرانده از مردم سالهای نزدیک به انقلاب و پسازآن میگوید. او جانبازی است که خود را اینگونه معرفی میکند. «آنقدرها هم جانباز نیستم. در عملیات والفجر 4 سال 62 توپ مستقیم اصابت کرد به سنگر ما و زیر آوار ماندیم. موج انفجار خفیفی مرا گرفت. عملیات کربلای 5 هم در شلمچه به خاطر گاز شیمیایی خردل شیمیایی شدم؛ اما الآن حالم خوب است، مرتب برنامههای ورزش رزمی با بچهها داریم و تقریباً شکر خدا توانستم خودم را سرپا نگهدارم.»
تماشای این صحنههای برایم خیلی جالب و عجیب بود چراکه تا روز قبل همه از سربازها میترسیدند اما آن روز باهم خوشوبش میکردند
سبک زندگی دهه 50
تیموری در ادامه از اتفاقات زمان قبل و بعدحکومتنظامی، از رفتارهای همسایهها و عکسالعملشان از حوادث آن دوران میگوید: «آن زمان چون سن و سالم کم بود و به خاطر اتفاقاتی که میافتاد پدر، مادرم میگفتند کمتر بروید بیرون. حتی خیلی از آدمبزرگها هم از خانه خارج نمیشدند؛ اما ما که ابایی نسبت به حکومتنظامی نداشتیم، میرفتیم بالای پشتبام و فریاد اللهاکبر سر میدادیم، ما در جوادیه زندگی میکردیم. سربازهای گارد شاهنشاهی که از کوچهمان رد میشدند با سنگ از خجالتشان درمیآمدیم. میزدیمشان، یکشور و حال خاصی داشت. وقتی این خاطرات را مرور میکنم و اعمال و رفتار دوستان و آشنایان را به خاطر میآورم به یک کلمه میرسم. کلمهای که میتواند تا حدودی آن دوران را توصیف کند.
آن دوران یک دوران طلایی بود، یک دوران الهی. آن زمان اگر کسی مشکلی داشت مثلاً مادی، خیلی از همسایهها و دوستان میآمدند و کمکش میکردند. حالا شما نگاه کنید در این دوره و زمانه خیلی کمتر این اتفاقات رخ میدهد. هرکسی که میگوید کمک میخواهم میگویند دروغ میگوید، برود کمیته امداد و به فلانی مراجعه کند که وضعش از من بهتر است و... عادت کردهایم ثواب و کمک کردن را حواله کنیم به اینوآن. اینطور رفع تکلیف میکنیم. ولی من احساس میکنم در آن زمان اینچنین نبود. منظورم بعد از انقلاب به اینطرف است. زمان 8 سال دفاع مقدس. صمیمیتها خیلی بیشتر بود، خداییتر بودیم. الآن درگیر روزمرگی شدیم. درگیر بحثهای مالی، ماهوارهای، دشمنانمان و دیگر چیزها. این چیزها باعث میشود ما از اطرافیان و دوستانمان غافل شویم.
سبک زندگی دهه 60
تیموری در ادامه از دوران جنگ میگوید از دیدوبازدیدهای آن زمان: «یادم است یکی، دو سال بعد انقلاب هفتهای سه، چهار جلسه به دیدار خانواده شهدا میرفتیم یا حتی هر وقت دوستی را دو سه روز نمیدیدیم دستهجمعی میرفتیم سراغش و جویای احوالش میشدیم. مثلاً چرا نیامدی مسجد. پیدایت نیست و از این حرفها. ولی الآن فقط اکتفا میکنیم به پیامکی و خبری که از دور به دستمان میرسد. چیزی که همیشه به دوستانم و به بچههایم درباره دوران بعد از انقلاب میگویم این است که آن زمان به برکت خود همین انقلاب بهویژه به برکت امام (ره) و شهدایمان مردم مهربانتر و دلها به هم نزدیک بود. امیدواریم که آن دوران دوباره تداعی بشود مخصوصاً آن دوران جنگ. مثل شهید آقاخانیها مثل شهید توحیدیها الآن آن روحیات را کمتر در جوانانمان حتی بچههای مسجدی میبینیم. کاش الآن هم همهچیز مثل آن دوران بود.»
12 بهمنماه سال 57
این نوجوان روزهای انقلاب به یاد میآورد: «یادم است در جوادیه رفته بودیم منزل خواهرم که در 20 متری جوادیه بود. آن روزها ماشینهای گاردی که با اسلحه میایستادند و مردم گل میگذاشتند در لوله تفنگشان! یادم است عکس امام به سربازها میدادند و روبوسی میکردند. تماشای این صحنههای برایم خیلی جالب و عجیب بود چراکه تا روز قبل همه از سربازها میترسیدند اما آن روز باهم خوشوبش میکردند. رفیق شده بودند و احساس کردم رابطه مردم، کاسبها، جوانها و پیرمردها با سربازها در این روز با روزهای دیگر متفاوت شده. سربازها دیروزش تیراندازی میکردند و مردم فرار میکردند ولی امروز نه، دچار تحول شده و قطعاً به برکت دهه فجر و پیروزی انقلاب بود.»
مصاحبه: سامیه امینی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
مطالب مرتبط: