تبیان، دستیار زندگی
در دوقسمت گذشته با زندانی سیاسی زمان طاغوت آیت الله محمود مروی آشنا شدیم اکنون پای دردهای امروز او می نشینیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

راه عزت و سعادت این است

گفتگو با زندانی سیاسی رژیم معدوم شاهنشاهی آیت الله مروی(قسمت سوم)


در دوقسمت گذشته با زندانی سیاسی زمان طاغوت آیت الله محمود مروی آشنا شدیم اکنون پای دردهای امروز او می نشینیم.

راه عزت و سعادت این است

هیچ سیاست مداری، آدم باتجربه ای و پخته ای و هیچ سرد و گرم دیده ای باور نمی کرد که یک ملتی آن هم در آن موقعیت که ما قرار داشتیم و دستمان از همه چیز خالی بود و یک شاهی که کاملا دست نشانده آمریکا و بیگانگان بود و همه دنیا کمکش می کردند، در مقابل مردمی که نه اسلحه داشت و نه دوره نظامی را دیده بود و نه امکانات مادی داشت؛ایستادگی کند و به همه دنیا  نه بگوید، نه شرقی نه غربی بگوید. چه موقعیت و عزتی بالاتر از این؟ آنچه که مایه عزت و وحدت کلمه و رمز پیروزی ما بود، اسلام و تبعیت از رهبری واحد و الهی بود.

سخت ترین شکنجه ساواک چه بود که شما را خیلی آزار داد؟ و چطور آن شکنجه را تحمل کردید؟

شکنجه های ساواک یک نوع و دو نوع نبود، شکنجه های فراوانی بود. شلاق زدن، ناخن کشیدن، آویختن از پا، آپولو، شک برقی و کلی شکنجه های دیگر که توسط موساد آموخته بودند.

شما همه آن شکنجه ها را تجربه کردید؟

بله و برای این که شما یک مقدار اینها را لمس کنید کافی است که یک روز بروید و این موزه عبرت (کمیته ضد خرابکاری ساواک) که در میدان امام خمینی(ره) تهران است را تماشا کنید. آن سلولها را ببینید آن سلولی که شما می بینید با آن سلولی که ما در آن زمان دیدیم از زمین تا آسمان فرق دارد. اگر به شما بگویند که 2 ساعت در این سلول باشید و در را به رویتان ببندند خواهید درک کرد چه حالی پیدا می کنید.

راه عزت و سعادت این است

سخت ترینش برای شما کدام بود؟

می شود گفت در عین حال که شکنجه بود، چون انسان احساس می کرد این ها برای رسیدن به یک مقصد بالایی است همه این ناراحتی ها شیرین میشد و لذا قابل تحمل بود. هیچ کدام از این شکنجه ها باعث نمی شد که آدم از میدان در برود. با همه این شدت ها و با همه ی این گرفتاری ها شما فرض کنید که انسان را آویز میکردند و وقتی می آمدیم در سلول گویی این دوتا دست اصلا مال ما نبود. می خواستیم دراز بکشیم ولی نمیتوانستیم، یک دست سومی لازم بود که این دست ما را بلند کند و بگذارد این طرف و آن یکی دستمان را هم بگذارد آن طرف. اصلا گویی این دست ها مال خودمان نیست و با همه این اوصاف شب ها در زندان و آن صدای شکنجه ها و نعره و فریاد کسانی که زیره شکنجه بودند، واقعا آزار دهنده بود. اینها چیزی نیست که آدم بتواند کاملا بیان کند و دیگران آن را درک کنند و تا انسان خودش این مسائل را نچشیده باشد نمی تواند آن را احساس کند، با همه این نقل ها از  جوانان و نوجوانان ما گرفته تا همه ی آنها که سن وسال بیشتری داشتند همه اینها را با کمال شیرینی و با کمال میل مقاومت می کردند. می دیدند و احساس می کردند که این ها برای رسیدن به مقصد بالایی است و این درسی است که از اسلام گرفته اند: «ان الذین قالو رب الله ثم استقاموا».

تا انسان استقامت نکند و در مسیر و راهی که انتخاب کرده است پافشاری نکند نمیتواند به نتیجه برسد. اگر امروز اسلام به دست ما رسیده است حاصل مجاهدت هایی است که یاران پیغمبر(ص) در کنار  ایشان و پس او در کنار امیر مومنان، همچنین در صحرای کربلا انجام داده اند. لذا هیچ کدام از بچه های ما که در زندان بودند با همه ی این شکنجه ها هیچ کدام نبریدند و ایستادند. و همین الان هم اگر خدایی نکرده اوضاع برگردد و صدها بار هم این قضایا تکرار بشود باز هم بچه ها در این مسیر هستند.

با همه این نقل ها از  جوانان و نوجوانان ما گرفته تا همه ی آنها که سن وسال بیشتری داشتند همه اینها را با کمال شیرینی و با کمال میل مقاومت می کردند

امروز که 35 سال از  بهار انقلاب می گذرد چه چیزی برای شما آن شکنجه ها را تداعی میکند و باعث ناراحتی شما میشود و چه چیزی شما را خوشحال میکند؟

امروز آنچه را در کشورهای دیگر می بینیم، زندان ابوغریب بغداد، گواتمالا و زندانهایی که در بحرین و جاهایی دیگر است تمام اینها  دوباره دارد تکرار آن روزهاست. بندگان خدا  که برای رضای خدا و در راه آزادی قدم برداشته اند شب و روزها را چطور دارند میگذرانند و در عین حال چگونه مثل ما دارند تحمل می کنند. یعنی الان چند سال است که مردم بحرین با این گرفتاری ها دارند زندگی می کنند و زن و مردشان ایستاده اند. چند سال است که عراقی ها هر روز در این انفجارهای تکفیری ها زن و مردشان، بچه و بزرگشان قربانی می شود و ایستاده اند؛ «راه عزت و سعادت این است».

از پیغمبر هم نقل شده است که شیرین ترین و بهترین اعمال آن عملی است که دشوار باشد. وقتی هدف انسان یک هدف بالایی بود باید برای رسیدن به آن هدف بالا هزینه آن را هم بپردازد. برای مثال وقتی می خواهید یک چهار دیواری درست کنید و بگویید این خانه من است سختی و مشقت زیادی ندارد اما اگر بخواهیم یک خانه درست و حسابی با استانداردهای جهانی داشته باشیم باید خیلی زحمت بکشیم و خیلی باید کار کنیم و هزینه بدهیم. وقتی آدم میخواهد یک مملکت آزاد باشد و 70 میلیون نفر جمعیت احساس آزادی کنند و احساس افتخار کنند و احساس کنند که اسلام واقعا بهترین و شیرین ترین برنامه ی زندگی است. در مقابل این گرگ ها و تهاجمات فرهنگی دشمن این ماهواره ها و فسادهایی که در دنیا است کاملا باید هزینه اش را بپردازید. نمی توانید در موقعیت خوب قرار بگیرید و هزینه اش را نپردازید. وقتی که هدف هدف والایی است پرداختن این هزینه هم آسان میشود.

راه عزت و سعادت این است

صحبت شما خیلی کامل و مفید بود اما من می خواهم بدانم در جامعه خودمان چه اتفاقاتی و چه رفتارهایی باعث م یشود که آن شکنجه ها جلوی چشم شما بیاید؟ و چه رویدادهایی آن شکنجه ها را برای شما شیرین میکند؟

امروز برای ما سخت ترین شکنجه این است که یک عده ای بخواهند سره سفره انقلاب بنشینند و کاسبی کنند، یک عده ای سرسفره انقلاب بخواهند خون شهدا را نادیده بگیرند. نادیده بگیرند اسیرانی را که ما در بغداد در جنگ داشتیم واقعا یک عده ای برای رسیدن به مقام و پول و زندگی خودشان زحمات آن عزیزان را نادیده بگیرند واقعا طاقت دیدن نداریم. امروز برای ما این شکنجه روحی از شکنجه های ساواک دردناک تر است که ببینیم کسانی را سرسفره انقلاب نشسته اند و از انقلاب بهره می برند و قدر ندانند و خدایی ناکرده برای دیگران موقعیت هایی را ایجاد کنند که آدم ببیند آن موقعیت با حکومت اسلامی و دستورات رهبری سازگار نیست.

حالا بفرمایید چه چیزی شما را خشنود می کند و آن شکنجه ها را برایتان لذت بخش می کند؟

همین که مردم در مسیر اسلام قرار گرفته اند، ادب محبت عفت و پایداری و ایثار مردم. این راهپیمایی ها و همدردی آنها با ملت های ضعیف عالم و پیرویشان از رهبری ،همه آن چیزهایی است که ما را از عمق جانمان خوشحال و راحت می کند.

مصاحبه: سامیه امینی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


مطالب مرتبط:

 از مسجد به زندان رفتم

 ما به دنیا آموختیم

 روزی که صدام نذری داد