تربیت کردن مانع تربیت شدن است
تربیت کردن مانع تربیت شدن است
تربیت تحمیلی
شاید در ابتدا عنوان تربیت کردن مانع تربیت شدن است، با سازه های علمی و هنجارهای شناختی رایج ناسازگار باشد و این سوال مطرح شود که چگونه ممکن است تربیت کردن مانع تربیت شدن شود؟ آیا این تعبیر، مخالفت با جریان تربیت و اصل رشد و کمال نیست؟ آیا این دو مفهوم دربردارنده ی یک معنای واحد نیستند؟
سخن بر سر آن است که اگر آدمی را به آن چه ناخودآگاه در پی آن است آگاه نمایند، اشتیاق او به کشف آن کمتر می شود و اگر وی را به آن اجبار کنند، از آن دور می شود، زیرا انسان همیشه به دنبال آن چیزی است که دست نایافتنی است و چون بدان دست یابد، عشق به آن را از دست می دهد. هنر مربی ایجاد و جوشش عشق و تقویت نیاز متربی نسبت به پیام های تربیتی است. بدون این که او را به دریافت آن مجبور نماید. اگر متربی احساس کند که بدون تمایل درونی چیزی از بیرون و از جانب دیگری بر او تحمیل می شود، نسبت به آن مقاومت نشان می دهد.
در فعل تربیت کردن، فاعل تربیت مربی است و در تربیت شدن فاعل تربیت متربی است. در تربیت کردن، مربی بناکنده، و در تربیت شدن متربی بناکننده ی شخصیت خویش است. در تربیت کردن، مربی قائم و در تربیت شدن متربی قائم است. اگر مربی بدون فراهم نمودن زمینه و تشنه کردن ذهن مخاطب اقدام به آموزش نماید نه تنها این اقدام اثربخش نخواهد بود، بلکه مانع خودانگیختگی یادگیرنده نیز می شود و و از تربیت طبیعی و درونی او جلوگیری می کند. اگر تربیت متربی توام با عشق و رغبت و آمادگی روانی نباشد، بهترین پیام ها و رساترین حقایق با مقاومت و اکراه و بیزاری همراه می شود. وقتی متربی به طور مستقیم از جانب مربی محتوای تربیت را دریافت می کند، بدون این که عشق به آن محتوا ا در طبیعت و درون خویش احساس کند، احتمالا همین محتوا به عنوان حجاب و مانع تربیت درونی و نیاز خودانگیخته عمل خواهد کرد.
هنر مربی تقویت حس نیاز متربی به آن چیزی است که به مصلحت رشد و تعالی اوست. مربی هیچ گاه نباید آن امانت را به طور مستقیم در اختیار متربی قرار دهد زیرا با چنین کاری، امکان پدید آیی نیاز را که باید از درون بجوشد، از بین برده است.
اگر تربیت از بنیاد و آغاز با ایمان و عشق و رغبت درونی همراه نباشد، اثر آن موقت و بی ریشه خواهد بود. چنین تربیتی مانع شکوفایی استعدادها و مانع رغبت متربی به ادب شدن و آراسته گشتن روح و روان می شود. محتوای تربیت باید با طبیعت آدمی هم سنخ و هم جنس گردد و با فطرت او یگانه و یکی شود. هرگونه اقدامی بدون توجه به نیاز درونی و هر قانون تربیتی که مطابق با طبیعت و خودانگیختگی فطرت متربی نباشد منجر به شکست می شود.
فرق تربیت کردن و تربیت شدن نیز در همین نکته ی باریک و ناپیدا نهفته است که در تربیت کردن منبع و مرجع تغییر و تحول بیرون از متربی است ولی در تربیت شدن این منبع در درون متربی همراه با درون سازی و هضم و جذب، آن هم با میل و شوق و جوشش است.
غالب روش ها و اقدامات تربیتی در خانه و مدرسه چون با آماده سازی روانی و عاطفی همراه نیست برخلاف مقصود است، زیرا با ظرفیت و قابلیت مخاطب میزان نشده است و او با متربی همراهی و همدلی نکرده است. بنابراین حاصل آن ناپایدار و ناموزون است.
در تربیت شدن سخن فرع است، کلام بهانه است و تنها مقصود اصل است. اصل معنا و دریافت است که باید از جانب متربی صورت گیرد. در این جا تربیت نمادین و غیرکلامی جایگزین تربیت کلامی می شود. اما برای نافذ کردن پیام باید واژه ها را تقلیل داد و برای پویا کردن کلام باید از تب تکرار اشباع کننده ی آن باز ایستاد.
در تربیت رفتارهای غیرکلامی، عواطف و احساسات و هیجانات ناهوشیار و پنهان، موثرتر از رفتارهای کلامی و ارادی و آشکار است. متربی مقصود و مضمون پیام مربی را می گیرد و نه کالبد حرف او را. متربی با مربی خود هم دلی می کند و نه هم زبانی. پس هر نوع کوشش و تلاشی برای تبلیغ مستقیم یک پیام، در اغلب موارد منجر به تردید و شکنندگی آن می شود و هر کوششی برای تبلیغ مستقیم یک پیام، در اغلب مواد منجر به تضعیف آن اثر می گردد و هر تلاشی برای تحمیل پیام های تربیتی و اخلاقی چیزی جز تقلیل جایگاه تربیت و اخلاق نخواهد داشت. از این رو است که باید گفت تربیت کردن مانع تربیت شدن است.
معلمان و مربیان و دست اندرکاران آموزش و پرورش می بایست با علم به این موضوع و آگاهی از ذات جستجو گر انسان به تعلیم و تربیت دانش آموزان و فراگیران پرداخته و همواره تلاش کنند تا تربیتی اثر بخش داشته باشند.