ما نسل حماسهایم...
ما نسل حماسهایم...
دوازده بهمن 57؛ ایران دریایی شده بود خروشان که میخواست در اقیانوس قلب جهان حل شود. چشمها آسمان را نگاه میکرد اما نه برای دیدن ماه یا ستارهها بلکه برای دیدن نوری که قرار بود آسمان تاریک را روشن کند...
خیابانها با دسته گلهای مردم تزئین شده بود؛ حتی خاک وطن از شوق این دیدار در پوست خود نمیگنجید. زمان، دوران ستم را به عقب و عقبتر میراند تا به آخرین دقایق خود برساند. آن لحظات باشکوه، آن لحظات به یاد ماندنی، لحظه دیدار پیری با مریدانش، لحظه پیوستن دریا به اقیانوس، لحظه به پایان رسیدن سالهای دوری، غربت و خواندن سرود:
دیو چو بیرون رود فرشته در آید بود...
امام آمد
آری، او آمد با نگاهی نافذ و کلامی شیرین...
آرام و مهربان بر پلّه های هواپیما گام نهاد و قدم در بوستانی گذاشت که باغبان گلهایش خودش بود. آری! آنان همان «یاران در گهواره بودند» که آن روز سر از پای نمیشناختند. همان جوانان هایی که «امید و آینده کشور شدند.»
همچنان که دانش آموزان امروز نسل حماسه هستند. پدرهای آنان انقلاب کردند و برادرهایشان به جنگ رفتند. نسل اولیهای دیروز نظام طاغوتی را برانداختند که قدمت مزدوریش بسیار بود.
آنها هرکدام حماسه خود را رقم زدند؛ امروز نسل سومیها روزهایی که یادگار حماسهی پدرانشان است را جشن میگیرند؛ و با یاد برادرانی که در صف جنگ قدم برداشتند به خود میبالند.
ما هر گز نخواهیم فهمید که جمع شدن آن همه حماسه در یکجا، قاعده روزگار نبود، بلکه استثنای تاریخ بود. استثنای بزرگ مردی که چون روح خدا در تاریخ ماندگار شد.
و اما دانش آموزان امروز از آن سالها و روزها تنها دههایی را میشناسند که با آمدنش مدرسه حال و هوایی دیگر به خود میگیرد. معلم پرورشی بیشتر در کلاسها حضور پیدا میکند، گروه های سرود؛ روزنامه دیواری؛ مقاله، انشاء و نشستن پای خاطرات بزرگترها؛ پخش شدن سرودهای انقلابی از بلندگوی مدرسه که قلب را می لرزاند و عشق وطن را در دل بیشتر میکند.
هنوز هم سرود الله الله ... در این ایام روح من را نوازش میدهد و ناخدا گاه انس عجیبی با آن میگیرم. مادر اشک شوق میریزد و زیر لب زمزمه میکند: «زمانی که این سرود از رادیو پخش شد تو در بطن من بودی.» و تازه درمی یابم که چرا انسی عجیب با آن سرود و روزهایی که ندیدم دارم!
انقلاب اسلامی که درخت آن با خون شهدا آبیاری شده و هر روز بیش از بیش به بار نشسته؛ نیازمند مراقبت و محافظت است. در نهایت هیچ کس بهتر از محصلین و دانشجویان نمیتوانند نگهبان آن باشند.
به یاد این روزهای خاطره انگیز در مدارس اجباری به کارهای اضافه درسی نیست، کمتر صحبت از تکلیف و امتحان است. این روزها دانشآموزان با جان و دل در مراسم شرکت میکنند. با تزیین مدرسه و کلاسها حال و هوای وصف ناشدنی در مدرسه بر پاست. بچههای هر کلاس، فرصت دارند تا چهاردیواری خودشان را به هر شکلی که نشان عشق دارد دربیاورند.
رقابتی زیبا بین کلاسهای مختلف فراهم میشود که چه کسی بهتر و بیشتر میتواند کلاس را برای جشن دهه فجر تزئین کند. عشقی نمادین در مدارس کشور بر پا میشود. اما از همه مهمتر بیان باغبان انقلابمان فراموش نشود که همیشه میفرمود: «امید من به شما دبستانیهاست.»
می دانم تنها دلیل آن امید این بود تا از کودکی عاشق انقلاب و عاقل بار بیاییم و در هر قدممان فکری نو برای پیشرفت کشور عزیزمان جوانه زند.
مرکز یادگیری سایت تبیان - نویسنده: ملیحه قشقایی
تنظیم: مریم فروزان کیا