زنی که تمام عمر با مردان جنگید اما آرزو داشت کنارشان باشد

خانم فیلیدا لوید مسلماً یک فیلمساز مؤلف نیست. لااقل تا اینجای کار که نیست. اما نمی توانیم به این دلیل آثارش را بد بخوانیم و کلاً تخطئه کنیم، کاری که خیلی از ما به آن عادت داریم و معمولاً هم در این مورد اشتباه می کنیم. اتفاقاً اگر دقیق بشویم،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زنی که تمام عمر با مردان جنگید اما آرزو داشت کنارشان باشد

نگاهی به «بانوی آهنین» برنده دو اسکار امسال


خانم فیلیدا لوید مسلماً یک فیلمساز مؤلف نیست. لااقل تا اینجای کار که نیست. اما نمی توانیم به این دلیل آثارش را بد بخوانیم و کلاً تخطئه کنیم، کاری که خیلی از ما به آن عادت داریم و معمولاً هم در این مورد اشتباه می کنیم. اتفاقاً اگر دقیق بشویم، در آثارش به جنبه های جالبی هم برخورد می کنیم که دست کم ارزش بحث و بررسی را دارند و دوستانی که هنوز به نگره مؤلف اعتقاد دارند، تصدیق خواهند کردکه این خانم با همین دو اثر سینمایی اش -«بانوی آهنین» و «مامامیا!»- از نیمی از شرایط لازم برای آنکه مؤلف خوانده شود، برخوردار است.


فیلم «بانوی آهنین» محصول 2011 انگلستان و فرانسه به کارگردانی فیلیدا لوید سه سال بعد از «مامامیا!» ساخته شده است. مریل استریپ (بازیگری که به عنوان شخصیت اصلی فیلم قبلی لوید، نقش مادر یک دختر نوجوان را داشت که می خواست پدر خود را از میان سه ناشناس، شناسایی کند) در «بانوی آهنین» با چهره پردازی ماهرانه و بازی فوق العاده ای که بخشی از آن تقلید رفتار، میمیک، زیر و بمی صدا و لهجه است (فیلم «بانوی آهنین» برای هر دو جنبه برنده جایزه اسکار شد) نقش مارگارت تاچر؛ تنها زن نخست وزیر آن کشور را ایفا کرده است.

پیرزن کوچک و خمیده ای که روسری بر سر دارد و در خوار و بار فروشی کوچک متعلق به اقلیت های آسیایی تبار انگلیس مشغول چانه زدن بر سر چند پنی بیشتر و کمتر اجناس است، همانی است که کمتر از سه دهه پیش در عالم سیاست عنوان «بانوی آهنین» را داشت و البته حدود 60 سال پیش خودش هم در مغازه پدر به خوار و بار فروشی مشغول بود. از خلال خاطرات پیرزن در هم شکسته که هنوز شوهر درگذشته اش را سر میز غذا و مشغول تماشای تلویزیون می بیند و برای پوشیدن لباس مهمانی با او جر وبحث می کند، به علت ورود او به حزب کارگر پی می بریم و بعد؛ چگونگی راه یافتنش به پارلمان را می بینیم؛ قدرت گرفتن و استقرار در خانه شماره 10 خیابان داونینگ لندن به عنوان نخست وزیر؛ اعتصاب، شورش وخرابکاری؛ بمب گذاری های ارتش جمهوری خواه ایرلند که جان مشاورش را گرفت و آواری را نیز بر سر خودش و شوهرش فرو ریخت؛ تصمیم های او برای افزایش مالیات که نارضایی عمومی را به دنبال داشت و اراده اش برای ورود به جنگ با آرژانتین و پیروزی در این جنگ با خطابه ای برای فرماندهان ارتش و یادآوری به آنها که «من همه عمر جنگیده ام».

اکثر منتقدهای غربی به این فیلم به چشم یک فیلم سیاسی نگاه کرده اند و آن را به عنوان یک اثر زندگینامه ای، بیش از حد معمولی یافته اند. به نظر می رسد علت رنجش اکثریت منتقدان آن است که اغلب از موضع لیبرالی و با انتظار برخوردی تند و انتقادی با محافظه کاران بریتانیایی و مقوله تاچریسم –مشابه با برخورد خاویر دورینگر با نیکلا سارکوزی در «پیروزی» یا نگاه پائولو سورنتینو به جولیو آندرئوتی در «ایل دیوو»- به اثر خانم لوید نزدیک شده اند و انتظارشان برآورده نشده است. اما واقعیت این است که مسائل سیاسی برای این فیلم بهانه ای است برای پرداختن به شخصیت یک زن قدرتمند؛ مضمونی که به واسطه آن می توانیم مریل استریپ را یک بازیگر مؤلف بدانیم و اگر دغدغه مناسبات زنان و مردان و لزوم یا عدم ضرورت آن را به همین مضمون بیفزاییم می توانیم از فیلیدا لوید هم به عنوان یک فیلمساز «نیمه مؤلف» یاد کنیم.

در نگاهی منصفانه، بانوی آهنین یک اثر زندگینامه ای دیدنی است که می توان از آن لذت برد، اطلاعات تاریخی جالبی به دست آورد، جنبه هایی مثل بازیگری معرکه مریل استریپ و همینطور جیمز بردبنت در نقش شوهر او و چند بازیگر فرعی، فیلمبرداری و نورپردازی و تدوین اش را ستود و دست آخر، کمی هم درباره اش فکر کرد.

لوید همان مضمون فیلم دست کم گرفته شده دیگرش، «مامامیا!» را به اینجا آورده است. «مامامیا!» فیلمی بود که با نوستالژی دهه 1970 میلادی و موسیقی گروه «آبا» و تصاویر عمداً شلوغ و شلخته به سبک کلیپ های این گروه و بطور کلی اولین کلیپ های تصویری موسیقی، واقعاً و به شکلی استثنایی تماشاگر بدحال را سر حال می آورد و البته در این میان دغدغه های یک فمینیست مردد را نیز مطرح می کرد؛ اینکه زنان اصلاً نیازی به مردان دارند یا نه و آیا اگر توانایی حذف مردان از زندگی خود را داشتند، می توانستند بدون آنها به زندگی خود ادامه دهند یا نه. این مضمون «آمازون»ی لب کلام «بانوی آهنین» نیز هست که در سراسر عمر با مردان جنگیده اما همیشه آرزو داشته است که در کنار آنها باشد. تاچر این فیلم همیشه با شبح شوهرش درگیر است و دلش می خواهد پسرش از آفریقای جنوبی بازگردد، اما وقتی بالاخره به یاری دخترش و یک روان درمان گر، شوهرش را بی کفش به سفری نمادین به نقطه ای دوردست و نورانی رهسپار می کند، آرزو می کند که او را از دست ندهد.

در نگاهی منصفانه، بانوی آهنین یک اثر زندگینامه ای دیدنی است که می توان از آن لذت برد، اطلاعات تاریخی جالبی به دست آورد، جنبه هایی مثل بازیگری معرکه مریل استریپ و همینطور جیمز بردبنت در نقش شوهر او و چند بازیگر فرعی، فیلمبرداری و نورپردازی و تدوین اش را ستود و دست آخر، کمی هم درباره اش فکر کرد.

بخش سینما و تلویزویون تبیان


منبع:سینمای ایران / ساسان گلفر

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت