شنيدنيهايي از همسايهي آيت الله بهجت
شنيدنيهاي همسايه آيت الله بهجت
مردان بزرگ را هميشه نميشود از نگاه شاگردان و بزرگاني چون خود آنها شناخت. گاهي يک همسايه ميتواند جزئياتي از زندگي را به زبان بياورد که تنها آدمهاي نسبتاً عادي ميتوانند ببينند. آنچه در ادامه ميخوانيد گفت و گوي مشرق با آقاي "صاحب الدار" که چهل سال همسايهي آيت الله بهجت(ره) بود.
متولد چه سالي هستيد؟
متولد 1311
شما از اول ساکن قم بوديد؟
بله از اول ساکن قم بودم , بيش از 40 سال همسايهي آيت الله بهجت بودم.
به عنوان شخصي که حدود 40 سال همسايه آيت الله بهجت بوده است بفرماييد که رفتار ايشان با شما به چه صورت بود؟
آقا خيلي انسان با محبتي بودند و همواره نسبت به خانواده ما لطف داشتند. گاهي اوقات اگر ميخواستند چيزي به ما بدهند و يا هديه کنند شخصاً ميآمدند درب خانه ما به ما ميدادند، حتي به همسرشان يا علي آقا يا کس ديگر نميدادند که، خودشان هر چيزي که ميخواستند بدهند ميآوردند.
روزي بنده هر روز به علت مشغله شغلي مجبور بودم که بروم ساوه و شبها بر ميگشتم منزل، من ناچار بودم روزها آنجا بمانم. يک روز که ظاهراً نرفته بودم زنگ خانه به صدا در آمد رفتم دم در ديدم آقاست. اداي احترام کردم، سلام کردم بعد فرمودند چرا سر قبر پدرت نميروي؟ ايشان پدر من رو ميشناخت.
در اوايل انقلاب رجال سياسي هم چون آيت الله خامنهاي هم به ايشان سر ميزدند و وقتي ميآمدند کوچه بسته ميشد و نميگذاشتند کسي وارد کوچه شود البته آن زمانها آيت الله بهجت زياد معروف نبود ولي مقام معظم رهبري حتي در آن زمانها به ايشان سر ميزدند
ايشان به آقاي افتخاري که ميآمدند منزل آقا فرمودند، در تشييع جنازهي عيال اول من نماز بخوانند آقا از در منزل جنازه را تشييع کردند تا حرم، نماز بر ايشان خواندند، بعد من عرض کردم حاج آقا شما تشريف ببريد منزل و به کارهايتان برسيد، فرمودند نه هستم. حتي ايشان به اينجا بسنده نکردند و آمدند قبرستان قم نو، باز عرض کردم به حاج آقاي افتخاري که حاج آقا شما از آقا خواهش کنيد که آقا تشريف ببرند. آقاي افتخاري به آقا عرض کردند و ايشان فرمودند نه من حالا هستم. و اين عبارت را فرمودند که 40 ساله که من در همسايگي اين خانواده هستم هنوز صداي اين خانم را نشنيدم و من معتقدم اين بانوي مکرمه جزء شهدا محسوب خواهد شد.
در مورد فروش خانهتان به کساني که متقاضي اين خانه بودند بفرماييد.
اغلب اين متقاضيان از مريدان آيت الله بهجت بودند بسياري از مريدان آقا، دلشان ميخواست خانه ما را بخرند که همسايه آقا باشند. ميگفتيم براي چه ميخواهيد اين خانه را از ما بخريد؟ ميگفتند مثلاً ميخواهيم بيشتر آقا رو ببينيم، زيارت کنيم و دلمون ميخواهد در همسايگي ايشان باشيم. گفتم خب منم دلم ميخواهد اين افتخار را داشته باشم. حتي ميدانيد وقتي آقا ميخواست از منزل بيرون بيايند، قبل از اينکه از منزل بيرون بياد جمعيت زيادي توي کوچه ميايستادند. وقتي آقا بيرون ميآمد همراه آقا جمعيت هم به سمت مسجد حرکت ميکرد.
من يک خواهر زادهاي دارم که ساکن تهران است، آقا به ايشان محبت داشتند خواهر زادم نقل ميکرد که من از منزل شما بيرون آمدم، و وارد کوچه ارک شدم ديدم آقا دارند به سمت مسجد حرکت ميکنند و جمعيتي هم همراهشان هست. براي اينکه خودم را به ايشان برسانم و سلامي عرض بکنم، به سرعت رفتم به سمت ايشان وقتي به نفر آخر جمعيت رسيدم که حالا فاصلهام با آقا زياد بود، آقا فرمودند جعفر آقا رسيدن به خير! بدون اينکه صورتشان را برگردانند عقب متوجه حضور من شده بودند. من همينطور با فاصلهاي که داشتيم جواب دادم و تشکر کردم.
گاهي ميديديد کوچه آنقدر جمعيت داشت که فاصله بين خانه آقا تا سر پيچ سر کوچه که گردش از آن صورت ميگيرد به سمت کوچه بعدي جمعيت ايستاده بود. من مثلاً از مسجد ميآمدم آقا چشمش به من ميافتاد آقا اشاره ميکرد به جمعيت که راه را براي من باز کنند. يک خانمي من را صدا زد گفت آقا شما اجازه ميدهيد من از ديوار منزل شما خانه آقا رو ببينم؟ گفتم اين کار صحيحي است به نظر شما؟ که شما بروي سر ديوار خانه آقا رو ببيني؟ خلاصه با آن خانم صحبت کرديم و قانع کرديم که اين کار صحيحي نيست که شما برويد بر سر ديوار و خانه آقا رو ببيني.
ظاهراً زماني که تلفن در خانه ايشان وصل نشده بود کساني که با ايشان کاري داشتند با خط تلفن شما تماس ميگرفتند در اين باره توضيحاتي بفرماييد.
منزل ما خانه چنان قابل توجهي نبود. دو طرف راهرو داشت و در يک کوچه ديگر هم دربش باز ميشد. و بايد يک مقدار راه را توي راهرو طي بکنيم تا برسيم به ساختمان. ايشان آن وقتها که تلفن هم نداشتند و بعضي از خواص آقا که کار داشتند منزل ما تلفن ميکردند. ما هم ميرفتيم دم منزل ايشان ميگفتيم آقا تشريف بياريد تلفن با شما کار دارد. بعضي وقتها زمان زيادي طول ميکشيد تا آمدن آقا و نتيجتا تلفن قطع ميشد ما شرمنده ميشديم.
خاطره ديگري در ذهنتان هست؟
بله يادم هست که يک کسالتي پيدا کردم که 5 يا 6 روز در بيمارستان ولي عصر(عج) بيهوش بودم، يک مقداري از حافظهام رو از دست دادم حالا بعضي از خاطرات که خيلي به نظرم جالب بود و شگفتي داشت در خاطرم هست ولي خيلي از خاطرات رو واقعاً از ياد بردهام.
حالا به تفصيل شايد نتوانم خاطرات را تعريف کنم. موقعيت ايشون يک جوري بود که اگر مطلبي ميفرمودند ما براي انجام آن کار ميدويديم و به اصطلاح بجاي راه رفتن ميدويديم. ولي ايشان هر وقت هر کاري داشتند و يا مثلاً بشقاب غذايي ميخواستند براي ما بياورند خودشان ميآمدند و شخصاً بشقاب را به منزل ما تحويل ميدادند.
از جريان خريد خانهتان توسط شهرداري که به اسم طرح از حرم تا حرم بود که البته ساليان درازي که به سرانجام نرسيده است خاطراتي داريد و عکسالعمل آيت الله بهجت چگونه بود؟
شهرداري براي خريد خانه خانه را قيمت کارشناسي کرد و در اين طرح خريد خانهها من جمله رفته بودند خانه آيت الله بهجت را هم قيمت کرده بودند آقا فرموده بودند که شما اول به همسايههاي من برسيد آنهارا راضي کنيد خانه هاشون رو بخريد آخر سر بيايد سراغ من، من حرفي ندارم خانهام را ميفروشم. از جمله کساني که همواره حمايت ميکردند ميان همسايههايشان بنده بودم. من گاهي ميرفتم شهرداري به خاطر همين کار فروش خانه و مأمورين و پرسنل آن سازمان نسبتاً برخورد خوبي با من نداشتند. يک روز رفتيم ديديم که مسئولشون پا شد در مقابل پاي من و بسيار من را تحويل گرفت و و خواست تا از من پذيرايي شوم من هر چقدر فکر ميکردم چه خبر شده است به جايي نميرسيدم؟ بعد از اينکه نشستم و صحبتهاي مختلف مطرح شد و آن مسئول گفت آقا سفارش شما را کردهاند. من دلم ميخواهد برويد خدمت آقا بگوييد که سفارش شما انجام شد.
بعد از اينکه از آن خونه رفتيد آيت الله بهجت احوالتان را جويا ميشدند؟
من گاهي منزل ايشان جديد ايشان ميرفتم يک اتاقي در آن منزل بود که شيخ علي بهجت در آن جا بود و آيت الله بهجت در آن اتاق رفت و آمد نميکردند. اتاق ديگري بود که آيت الله بهجت گاهي اوقات که ميخواستند بروند نماز و منتظر ماشين ميشدند در آن جا منتظر ميماندند. شيخ علي آقا به من عرض کرد آقا آنجا نشسته اگر ميخواهي بروي آقا رو ببيني برو ببين. اينگونه بود که بعد از فروش خانه هم توفيق پيدا ميکرديم خدمت ايشان برسيم.
در اين چند دقيقه چه حرفهايي ميانتان رد و بدل ميشد؟
احوال ميپرسيدند که بچهها چطورند؟ احوال کوچک و بزرگ رو ميپرسيدند که البته ايشان اسامي خانواده ما را بلد بودند.
آقا نذري هم ميدادند؟
- من نمي دونم نذري داشتند يا نه، ولي گاهي گوشت ميآوردند و به ما ميدادند حالا اين نذري بوده يا غير نذري، به نظرم نذري بوده. آقا خيلي به صدقه دادن توجه داشتند. ميفرمودند اگه ميخواهيد نذري بکنيد صدقهاي بدهيد و آن صدقه را به يک نفر ندهيد بين چند نفر تقسيم بکنيد. خيلي اعتقاد به صدقه داشتند.
حاج خانم آقا با خانواده شما در ارتباط بودند؟
- به آن صورت نه ولي گاهي خانوادهام که ميرفتند منزل آقا اگر آقا در حياط بود سلام و احوال پرسي ميکردند.
گاهي لطف ميکردند يک بشقابي کاسهاي چيزي از غذايي که درست ميکردند ميدادند به ما. بله آقا به من خيلي محبت داشت . همانطور که گفتم آقا به صدقه دادن خيلي معتقد بودند حالا اگه پولي هم به کسي ميدادند اظهار نميکردند. من فقط اين رو عرض کنم که عيال من که فوت کرد بستگان ما تهران، اراک، بروجرد و شهرهاي مختلف بودند همه آمدند قم. نتيجتا خانه ما شلوغ شده بود سر و صدا ميرفت خانه آقا. ديدم که يک روز زنگ زدند رفتم دم در ديدم آقاست.
15هزار تومان دادند به من فرمودند که اين قابلي ندارد و در اين مشکلات کمک حال من شدند. بعد از مدتي وضع من خوب شد من پول را در مسجد ميخواستم بر گردانم. آقا قبول نميکردند. خيلي اصرار کردم فرمودند پس من اين پول را ميدهم که براي همسرتان قرآن بخواند. اين اتفاق ظاهراً سال 74 يا 73 اتفاق افتاده بود.
شما که آن سالهايي که همسايه آيت الله بهجت بوديد بفرماييد چه کساني ميآمدند به ايشان سر ميزدند.
- بيشتر جوانها بودند و مريدان آيت الله بهجت جوان بودند و ميآمدند گاهي اوقات ميديديد که تا يک ساعت هم منتظر ميماندند تا ايشان را ببينند. آقا هم شايد به خاطر همسايهها راضي نبودند به اين امر چرا که هميشه داخل کوچه به خاطر اين مشکل شلوغ بود.
ميخواستند فيلم برداري کنند از منزل ايشان دو تا چوب طرفين کوچه گذاشته بودند و دوربين را بالاي آن قرار داده بودند، آقا که آمد و متوجه اين امر شد دستور داده بودند جمعش کنند.
در اوايل انقلاب رجال سياسي هم چون آيت الله خامنهاي هم به ايشان سر ميزدند و وقتي ميآمدند کوچه بسته ميشد و نميگذاشتند کسي وارد کوچه شود البته آن زمانها آيت الله بهجت زياد معروف نبود ولي مقام معظم رهبري حتي در آن زمانها به ايشان سر ميزدند.
آيت الله بهجت در انجام تکاليف خانواده چگونه بودند؟
معمولاً اين طور بودند که بيشتر کارها را خودشان انجام ميدادند.
منبع: شيعه آنلاين