پرسه در ‌قيامت

سينماي آمريكا مملو از اقتباس‌هاي ادبي است كه اغلب هم شاهكارهاي بزرگ و ماندگاري از كار درآمده‌اند. اين اقتباس‌ها معمولا ژانرهاي مختلف فيلمسازي را هم در بر‌مي‌گيرد. چند نمونه خوبش فيلم‌هايي نظير سري هفت‌تايي «هري پاتر»، «آليس در سرزمين عجايب»، «كوري»، «بادب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پرسه در ‌قيامت

نگاهي به فيلم جاده ؛ اگر شما در جهان تنها بوديد چه مي‌كرديد؟


سينماي آمريكا مملو از اقتباس‌هاي ادبي است كه اغلب هم شاهكارهاي بزرگ و ماندگاري از كار درآمده‌اند. اين اقتباس‌ها معمولا ژانرهاي مختلف فيلمسازي را هم در بر‌مي‌گيرد. چند نمونه خوبش فيلم‌هايي نظير سري هفت‌تايي «هري پاتر»، «آليس در سرزمين عجايب»، «كوري»، «بادبادك‌باز» و «كد داوينچي» است كه از نويسندگان گوناگوني با مليت‌هاي مختلف و در قالب‌هاي داستاني متنوع ساخته شده‌اند.


با اين حال، فرمول‌هاي برداشت ادبي هميشه هم چندان نتيجه موفقي به بار نمي‌آورد. گاهي استثنايي باعث مي‌شود فيلمي كه براساس يك داستان ساخته شده به ‌خوبي نسخه مكتوبش نباشد و بعكس، در موارد نادري فيلم بهتر از كتاب يا دست‌كم همسطح با ارزش‌هاي آن توليد مي‌شود. فيلم «جاده» كه در اين شماره به آن مي‌پردازيم، از فيلم‌هاي اقتباسي دسته اول است؛ فيلمي جذاب و ديدني كه متأسفانه كارگردان، آن را به اثري ضعيف و پايين‌تر از اعتبار و اهميت كتاب تبديل كرده است. گرچه تماشاي تصاوير زنده از شخصيت‌ها و موقعيت‌هاي خلق‌شده در يك شاهكار ادبي جهان مي‌تواند تجربه‌اي ناب و لذتبخش براي هر علاقه‌مند به سينما و ادبيات باشد، اما «جاده» به دلايلي كه در ادامه مي‌آيد، هم‌اكنون يكي از فيلم‌هاي مهم سينماي آمريكا و حتي جهان شمرده مي‌شود.

قبيله يعني يه نفر!

تا حالا فكر كرده‌ايد اگر روزي برسد كه روي زمين هيچ امكاناتي براي زندگي نباشد، چه خواهيد كرد؟ آيا مي‌توانيد پايان كار دنيا را تصور كنيد؟ «جاده» درباره چنين روزي است؛ روزي كه زمين جز ويراني، توفان، زلزله، جنايت و فاجعه چيزي بر خود نمي‌بيند. نشانه‌هاي حيات در حال نابودي‌اند. انسان‌هاي معدودي زنده مانده‌اند و از نجات‌يافتگان، گروه اندكي هنوز به شرافت انساني خويش پايبندند. اغلب افراد در چنين شرايطي يا غارتگر شده‌اند يا آدمخوار! رحم و عطوفت از ميان رفته. همه تلاش مي‌كنند فقط يك روز بيشتر زنده بمانند و براي اين زنده‌ماندن به هر خواري و خفتي تن مي‌دهند. معناي كلمه «ما» تغيير كرده. هيچ دو نفري كنار يكديگر دوام نمي‌آورند. هر قبيله شامل يك نفر است! و هر كس تنها به فكر خويش. در چنين جهان ترسناكي، شاهد زندگي سخت يك خانواده 3‌‌نفره خواهيد بود: پدر، مادر و فرزند. آنها قصد دارند به هر شكل ممكن زنده و پاك بمانند. با آن كه فيلم از روز قيامت سخن مي‌گويد و مخاطب را از قرارگرفتن در چنين شرايطي بشدت مي‌ترساند ولي در لحظه‌لحظه فيلم نشانه‌هايي از اميدواري و رستگاري ديده مي‌شود. نبايد پايان فيلم را لو دهيم، با اين‌حال بد نيست بدانيد جاده، پاياني خوش و روشن دارد.

«جاده» درباره  روزي است كه زمين جز ويراني، توفان، زلزله، جنايت و فاجعه چيزي بر خود نمي‌بيند. نشانه‌هاي حيات در حال نابودي‌اند. انسان‌هاي معدودي زنده مانده‌اند و از نجات‌يافتگان، گروه اندكي هنوز به شرافت انساني خويش پايبندند. اغلب افراد در چنين شرايطي يا غارتگر شده‌اند يا آدمخوار!

يكي از صحنه‌هاي بسيار خوب و غافلگيركننده فيلم، جايي است كه زوج پدر و پسر با زيرزميني مخفي در حياط يك خانه متروكه مواجه مي‌شوند. اين دومين‌بار است كه آنها چنين مخفيگاهي كشف مي‌كنند. بار اول، وقتي مرد در زيرزمين را مي‌گشايد، با آدم‌هاي لاغر و رو به موتي برخورد مي‌كند كه از فرط گرسنگي روي زمين افتاده‌اند. گوشت تن خود و ديگران را مي‌خورند و با ديدن پدر و پسر، به آنها حمله‌ور مي‌شوند. پسر كه قبلا از اين واقعه ترسيده، نمي‌‌خواهد آن حادثه دوباره تكرار شود، اما اين‌بار، بخت با آنها يار است. زيرزمين دوم، يك انبار مواد غذايي است. آن دو چند روزي در انبار غذا مي‌مانند و حسابي به خود مي‌رسند. دوش مي‌گيرند و موي سر و صورتشان را اصلاح مي‌كنند‌ (نمونه اين صحنه را مي‌توانيد در سريال خوش‌ساخت «لاست» هم ببينيد). ولي اين معجزه دائمي نيست. آدمخوارها به آن مكان نيز مي‌رسند و پدر و پسر چاره‌اي جز فرارِ دوباره ندارند.

پيش و پس از «جاده»، فيلم‌هاي ديگري با چنين تِم و رويكردي ساخته شده‌اند. ازجمله سريال «جِريكو» و فيلم‌هاي «روز رستاخيز» و «كتابي براي اِلي» (با بازي دنزل واشنگتن، محصول سال 2010). بخصوص در آخري، قصه، روايت و فضاسازي‌ها، شباهت بسياري به فيلم هيلكات دارد. حتي نمايي در فيلم هست كه در هر دو اثر، عينا تكرار شده. در هر دو فيلم، صحنه‌اي را مي‌بينيد كه گروهي از آدمخواران به دنبال زن و كودكي مي‌دوند و عاقبت آنها را به چنگ مي‌آورند و در اين ميان، قهرمان فيلم تنها كاري كه مي‌كند، تماشاكردن آن صحن? دلخراش و آزاردهنده است!

چه كساني جاده را ساختند؟

«جاده» فيلمي عميق و تكان‌دهنده دربار? بشر و مبارزه‌اش براي بقا در موقعيتي شبيه به آخرالزمان است؛ اثري كه تصويري هشداردهنده، آينده‌نگر و ترسناك از عاقبت انسان به نمايش مي‌گذارد. داستان فيلم در زمان و مكان نامشخصي و جايي در آينده‌ رخ مي‌دهد. هرچند ظاهرا زمان وقوع ماجرا براي نويسنده و فيلمساز اهميتي نداشته ولي فلاش‌بك‌هاي متعدد به گذشته، نماهايي گنگ و نسبتاً مبهم و بي‌كاركرد از يك خانواده و زندگي آرامشان در محيطي دلپذير و امن نشان مي‌دهد. با آن‌كه به نظر مي‌رسد آنچه در اصلِ داستان اهميت بيشتري داشته، پيامدهاي هولناك يك فاجعه، مشابه با انفجارهاي هسته‌اي و تاثير آن بر سرنوشت و زندگي انسان است.

كارگردان «جاده»، پيش از اين فيلم ضدوسترن مشهوري به نام «پيشنهاد» ساخته بود. وي «جاده» را سال 2009 و به دور از الگوي رايج در فيلم‌هاي متعارف پيشگويانه ژانر علمي ـ تخيلي كارگرداني كرد.

نقش پدر را در فيلم، ويگو مورتنسن بازي مي‌كند؛ بازيگري كه سال 2007 از نامزدهاي جايزه اسكار براي فيلم «وعده‌هاي شرقي» بود. فيلم‌بين‌هاي حرفه‌اي، او را با ايفاي نقش «آراگون» در سري فيلم‌هاي «ارباب حلقه‌ها» به خاطر مي‌آورند. نقش پسربچه را «كُدي اسميت مَك‌في» بازي مي‌كند كه اين تجربه، امتياز مهمي در كارنامه بازيگري او به شمار مي‌آيد. از ديگر بازيگران فيلم بايد به چارليز ترون در نقش همسر / مادر، رابرت دووال (پيرمرد تنها) و گاي پيرس (پدر خانواده دوم) اشاره كرد. جاوير آگوريستوبل، «جاده» را فيلمبرداري و جان گرگوري آن را تدوين كرده‌ است. اين فيلم با بودجه 25 ميليون دلاري ساخته شده است.

اگر از هواداران فيلم‌هاي جاده‌اي پركشش و تعليق هستيد، تماشاي جاده را از دست ندهيد. جاده، فيلمي سياه و تلخ است ولي لذت تماشاي تصاوير و فضاي خوف‌انگيز و رعب‌آور آن، بعلاوه پايان دلنشين و خوشبينانه‌اش تا ابد با شما باقي خواهد ماند.

جايي براي پيرمردها هست!

كورمك مك‌كارتي، نويسنده سالخورده رمان جاده (The Road)، اثرش را سال 2005 به چاپ سپرد كه جايزه ادبي كلاني برايش به ارمغان آورد و پس از آن بلافاصله سال بعد، رمان «جايي براي پيرمردها نيست» را منتشر كرد كه برادران كوئن براساس آن فيلم موفقي ساختند و اسكار را به خانه بردند. مك‌كارتي را به خاطر تبحر در نويسندگي و خلق فضاهاي پيچيده و هولناك در نوشته‌هايش با نام ويليام فاكنر، آمريكا مي‌شناسند. او در رمان خود، جهاني تيره و تار و آكنده از نااميدي و تباهي ترسيم كرده كه البته خالق فيلم، يعني جان هيلكات به رغم وفاداري به اصل رمان و تلاشي كه در خلق فضاهاي سرد و سياه كرده، نتوانسته ترس و وحشت موجود در كتاب را به فيلم خود منتقل كند. با اين كه روايت فيلم به تبعيت از رمان مك‌كارتي، خطي، نعل به نعل و داراي تشابهاتي با روايت فيلم‌هاي‌ ها‌ليوودي است، اما اگر خوب دقت كنيد، محصول نهايي با رمان اندكي فرق دارد. جاده بنا بوده اثري صرفا هنري باشد، نه يك فيلم تجاري سرگرم‌كننده. براي رسيدن به چنين نتيجه‌اي، گروه سازنده نيازمند بازيگران ماهر، فيلمنامه‌اي محكم و اصولي و از همه مهم‌تر، كارگرداني حرفه‌اي است كه از جمع مصالح نامبرده، اثري چشمگير درآورد؛ اتفاقي كه اينجا نيفتاده. شايد اگر اين فيلم هم با سر و شكلي مركب از هنري و تجاري ساخته مي‌شد، اينك با فيلمي نظير «جايي براي پيرمردها نيست» مواجه بوديم. به آن شرط كه كارگرداني هم‌سطح با نويسنده رمان پشت دوربين چنين فيلمي مي‌نشست. با اين‌همه، «جاده» به حرمت رمان معتبرش، فيلمي ارزشمند و قابل‌اعتناست.

سينما و تلويزيون تبيان

احمدرضا حجارزاده/ جام جم

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت