وقتی حاتمیکیا دیگر فیلم نمیسازد
وقتي حاتميکيا ديگر فيلم نميسازد
روز هفتم جشنواره با نمايش دو فيلم بسيار مهم از دو فيلمساز مهم سينماي ايران سپري شد. دو فيلمي که احساسات و واکنشهاي متناقضي را برانگيخت؛ «گزارش يک جشن» و «جدايي نادر از سيمين».
هنگام اکران «به رنگ ارغوان» يادآوري کردم که اين فيلم را از سال 88 برداريد و بگذاريد جاي خودش، يعني سال 83 و بعد حاتميکياي امروز را بررسي کنيد، يعني حاتميکياي نيمه دوم دهه 80. حاتميکياي امروز، حاتمي کياي «آژانس» و «کرخه نيست. حاتمي کياي «روبان» و «مهاجر» و «ديدهبان» هم نيست. حاتميکياي «به نام پدر» و «ارتفاع پست» و «موج مرده» نيست. حتي حاتميکياي «به رنگ ارغوان» هم نيست.
حاتميکيا معمولا در فيلمهايش رک حرفش را ميزند. او تا بهحال فيلمسازي نشان داده که تا درد نداشته باشد، فيلم نميسازد. او دلواپسيهاي جذاب و نگرانيهاي ارجمندش را در فيلمهايش عرضه ميکرد و با اعتماد بهشاخکهاي حساسش، آدمهايي که ميشناخت را به قهرماناني ماندگار اما دردمند بدل ميکرد.
حاتميکيا که بعداز اعلام رسمي جدايياش از سينماي جنگ و هرچه مربوط به آن است، «دعوت» را ساخت، با واکنشهايي منفي مواجه شد. تقصير کسي نيست، هرکس براساس توقعي که از خود به وجود ميآورد قضاوت ميشود. معلوم بود که حاتميکيا خيلي با آدمهاي قصهاش همدل نيست و زياد با آنها درد مشترک ندارد. همين مسئله به کالبد فيلم رسوخ کرده و خود را نشان داده بود. تازه «دعوت» فيلم خوش ساختي بود و حتي همچنان برخي مولفههاي ساختاري سينماي حاتميکيا را با خود داشت. شيوه بياني فيلم هم گرچه پوست عوض کرده بود اما در ماهيت، همان بود که توقع ميرفت.
حاتميکيا معمولا در فيلمهايش رک حرفش را ميزند و همين صراحت و صداقت اوست که دلنشين است، حتي اگر گاهي اين صراحت به شعار پهلو بزند. او تا بهحال فيلمسازي نشان داده که تا درد نداشته باشد، فيلم نميسازد. او دلواپسيهاي جذاب و نگرانيهاي ارجمندش را در فيلمهايش عرضه ميکرد و با اعتماد بهشاخکهاي حساسش، آدمهايي که ميشناخت را به قهرماناني ماندگار اما دردمند بدل ميکرد. در «دعوت» اين دردمندي کمرنگتر به نظر رسيد و اينکه او چندان شناخت عميقي از آدمهاي قصهاش ندارد توي از همين رو خيليها هشدار دادند که حاتميکيا دارد از خودش - خود دوست داشتنياش- دور ميشود.
چارهاي نيست. حاتميکيا تصميمش را گرفته که ديگر به سينماي جنگ کاري نداشته باشد و يک حاتميکياي اجتماعي رو کند. اين حق مسلم اوست. او اصرار دارد از اجتماع معاصر فيلم بسازد، اما خودش خوب ميداند سينما بيرحمتر از آن است که فرصت آزمون و خطاي تازه به فيلمسازي بدهد که قريب به سه دهه در سينماي اين مملکت درخشيده و فيلم خوب ساخته است.
او درتازهترين فيلمش «گزارش يک جشن» بهکلي با حاتميکيايي که ميشناختيم فاصله دارد. خلا انسجام شکلي و محتوايي در کليت اثر به چشم ميخورد و مهمتر از همه معضل همراه نبودن خالق اثر با شخصيتهايش هر لحظه فيلم را آزار ميدهد. درد آدمهاي اين قصه نميتواند درد خود حاتميکيا باشد.
حرف فيلم قرار است روايتگرهمان تم محبوب حاتميکيا باشد: «نکوهش برخورد و نگاه نظامي به فرهنگ»، اما اين تم در اجرا به تمامي حرام ميشود. دلنگرانيهاي او البته پيشترها - حالا نميگويم از جنس ديگري بود، اما - عميقتر و دردمندانهتر بود. مگرآنکه بپذيريم حاتميکيا بهکلي جنس دغدغههايش هم عوض شده و ما ديگر بايد آن حاتميکياي قبلي را فراموش کنيم و فرض بگيريم آن آدم ديگر فيلم نميسازد، اين يک فيلمساز ديگر است که تازه به عرصه فيلمسازي پاگذاشته و خلاص. ديگر توقع نداشته باشيم که آن فيلمساز قبلي دوباره از گوشهاي بيايد و دوباره فيلمهايي که ما - والبته خودش - دوست داريم را بسازد.
حالا با فيلمساز جديدي روبهرو هستيم که فقط دو فيلم ساخته و درحال آزمون و خطاست. دوست دارد به او فرصت داده شود اين مرحله را پشت سر بگذارد، اما خودش هم نبايد انتظار داشته باشد همه به اندازه آن فيلمساز مشهوردهه 60 و 70 سينماي ايران - ابراهيم حاتميکيا - دوستش داشته باشند.
اما آنچه مسلم است هيچکس دوست ندارد حاتمي کيا فيلم خوب نسازد. دلمان ميگيرد وقتي اينطور ميشود. مگر چند فيلمساز مثل حاتميکيا داريم، اما ما هم فيلمي ميخواهيم که حالمان را خوب کند. مثل فيلم اصغر فرهادي.
حکايت «جدايي نادر از سيمين» اما چيز ديگري است. فيلم، ادامه منطقي حرکت روبه جلوي فرهادي است با حضور شگفتآور، عريان و ترسناک «حقيقت». همان ترديدها، گرفتار شدن درهمان موقعيتهاي ساده اما حياتي زندگي، راست گفتنها، راست نگفتنها، دروغ گفتنها، پنهان کردنها؛ اينها که مضامين مورد علاقه فرهادي است در فيلم آخرش هم حضور پررنگي دارد و ديگر پرداختن به اين مضامين دارد به ويژگي منحصربهفرد آثار او بدل ميشود. بازيهاي درجه يک، فيلمبرداري هوشمندانه، تدوين عالي و فيلمنامه بينقص در کنار کارگرداني رشک برانگيز فرهادي از مهمترين امتيازات فيلم به حساب ميآيند.
حالا ديگر فرهادي در سينماي ما يکه تاز است. او استعدادي دارد نبوغ آميز با توانمنديهاي شگرف که به آبروي سينماي نوين ايران بدل شده و مطمئنم آنقدر باهوش هست که اين جايگاه را حفظ کند و پيش برود.
درباره «جدايي نادر از سيمين» بسيار ميتوان نوشت. اما فعلا دوست دارم فعلا فقط مزه تماشاي اين فيلم خيلي خوب را زير دندانم نگه دارم.
سينما و تلويزيون تبيان
کيوان کثيريان / خبرآنلاين