خاطرات یک سرهنگ عراقی از شلمچه
خاطرات یک سرهنگ عراقی از شلمچه
تیپ ما برای آماده سازی گروهانهای خود در منطقه الچباسی، در نزدیکی شلمچه مستقر شد. در شب 9/1/1987 تمام واحدها در این منطقه گرد آمدند؛ طوری که منطقه دچار کمبود مواد غذایی شد؛ چون یک سوم ارتش عراق در این جا گرد آمده بودند.
سرهنگ عراقی ثامر عبدالله در باره شلمچه نوشته است: شلمچه، سرزمین گستردهای است که لا به لای سنگرها قرار دارد. در این منطقه، سیستمهای دفاعی بینظیری ساخته شده است. این مواضع، در یک منطقه بیابانی به مساحت ده تا سیزده کیلومتر مربع ساخته شده است
آن چه خواهید خواند خاطرات سرهنگ عراقی ثامر عبدالله از عملیات کربلای 5 است که پس از سقوط صدام منتشر شده است:
شلمچه، سرزمین گستردهای است که لا به لای سنگرها قرار دارد. در این منطقه، سیستمهای دفاعی بینظیری ساخته شده است. این مواضع، در یک منطقه بیابانی به مساحت ده تا سیزده کیلومتر مربع ساخته شده است؛ به این صورت که آن را مین گذاری کرده، سپس آب بستند و بعد، سنگرهای خالی کوچکی کنار آب ساخته شد که در این سنگرها، مواضعی هم جهت انتقال نیرو و مواد غذایی دیدهبانها نیز در اینجا فعال بودند و سلاحهای سنگین نیز آماده آتش مستقر شد.
این تصویری کلی از جغرافیایی شلمچه است؛ منطقهای که لشکر یازدهم به فرماندهی آل رباط در آن عملیات موفقی انجام داده بود.
در تاریخ 17/1/1987 تیپ ما به منطقه رسید. این منطقه با تهدیدی جدی روبه رو بود. به فرمانده گردان- عزت القره غولی - گفتم: فکر میکنی چه اتفاقی میافتد؟
گفت: «با نشانهای شجاعت از ما تقدیر خواهند کرد!»
گفتم: «اما من فکر میکنم در این نبرد کشته میشویم»
گفت: نه من از آینده خودم با خبرم و میدانم که زندگیام طولانی است.
تیپ ما برای آماده سازی گروهانهای خود در منطقه الچباسی، در نزدیکی شلمچه مستقر شد.
در شب 9/1/1987 تمام واحدها در این منطقه گرد آمدند؛ طوری که منطقه دچار کمبود مواد غذایی شد؛ چون یک سوم ارتش عراق در این جا گرد آمده بودند.
ساعت شش و نیم همان شب بلدوزرها از منطقه عقب نشینی کردند. علت عقب نشینی آنها را یکی از رانندهها سؤال کردم. جواب داد: امشب درگیری سختی در پیش است.
ساعت هفت و نیم همان شب، توپخانه ایرانی بسیار دقیق آغاز به کار کرد؛ به طوری که توانست پنج نفربر عراقی در منطقه الچباسی را با یک گلوله به آتش بکشد. این نفر برها متعلق به تیپ 418 بود. در این گلوله باران، ستوان حامد البیاتی مسئول تجهیزات تیپ - کشته شد.
ساعت هشت و ربع، قایقهای ایرانی به سمت دریاچه شلمچه حرکت کردند؛ اما غواصان ایرانی موفق نشدند به سنگرهای ما راه یابند. از طرفی، در منطقه کوت سوادی، شکافی ایجاد شده بود که ایرانیها از آن جا پیشروی کردند. در این درگیری، گردان اول و دوم تیپ 429 منهدم شدند.
در آغاز درگیری ما به دستور رسید که به منطقه استقرار تیپ 429برویم. فرمانده تیپ، عطاء الله ایوب خلف در مرخصی بود و فرماندهی به عهده سرهنگ دوم ستاد رمزی الربیعی گذاشته شده بود.
فرمانده تیپ با فرمانده لشکر - آل رباط - تماس گرفت. فرمانده لشکر گفت: فورا از منطقه حرکت کن. یک دقیقه هم تاخیر نکن.
ما حرکت کردیم؛ در حالی که فرمانده گردان خود را برای کسب درجه جدید آماده کرده بود. من به دنبال پناهنگاهی بودم تا به آن پناه ببرم.
نفربرها، ما را به سوی خط مقدم پیش میبردند. پس از این که به منطقه دریاچه ماهی رسیدیم، واحدهای تیپ 429، تیپ 418 و تیپ 705 به طرف دیگر دریاچه عقب نشینی کرده بودند.
تا ساعت دوازده، به همراه دیگر تیپها که از دریاچه عقب نشینی کرده بودند، در قسمت عقب دریاچه ماندیم.
ساعت یک نیمه شب، ایرانیها با استفاده از شکاف کوت سوادی پیشروی کردند. هدف آنها، محاصره نیروهای جلوتر از ما بود. درگیری بسیار شدیدی رودی داد. تمام تیپ برای نبردگرد آمد بودند و همگی میجنگیدند.
در این هنگام، فرمانده گردان به فرماندهان گروهان، گفت: به سوی گروهانها خود بروید.
فرماندهان نمیدانستند گروهان خود را تشخیص بدهند.
فرمانده گردان مانند دیوانهها به سوی آتش حرکت میکرد. گویی به دنبال چیزی میگشت، به من گفت: گردان من کجاست؟
گفت: قربان، واحدها به یکدیگر آمیختهاند.
به حرف من اهمیتی نداد و به سوی آتش حرکت کرد تا این که گلولهای به شکم وی اصابت کرد و به این ترتیب او به جای نشان شجاعت، نشان مرگ دریافت کرد.
پس از کشته شدن او، فرمانده تیپ به من گفت: تو باید مسئولیت گردان را به عهده بگیرید.
صبح روز 10/1/1987 درگیری از سرگرفته شد. همراه تیپ 705 به ایرانیها حمله کردیم؛ اما کاری از پیش نبردیم؛ چون ایرانیها در این نبرد از گردان زرهی استفاده کردند.
در روز 12/1/1987 درگیری بسیار گستردهای در منطقه شلمچه روی داد؛ تا آن جان که مجبور به جنگ تن به تن شدیم . در این درگیری، فرمانده تیپ، سرهنگ ستاد احمد الرمیثی - و فرمانده گردان یکم - سرهنگ دوم سلمان الربیعی - کشته شدند. فرمانده گردان سوم هم اسیر شد.
روز 14/1/1987 پس از درگیریهای خونین، ایرانیها، به منطقه تل محمد در نزدیکی پل الخوره در بصره رسیدند.
در روز 15/1/1987، نیروی اسلامی، پایگاه لشکر یازده را منفجر کردند. در این عملیات، مهندسان نظامی در پایگاه لشکر بمب کار گذاشتند. و توانستند آن را منهدم کنند.
انفجار این پایگاهها در کار لشکر یازده خلل ایجاد کرد؛ چون این پایگاهها حاوی اسناد مهمی بود.
من از راه دریاچه، به منطقه تنومه فرار کردم و بعد به پل خالد رفتم و از مرگ نجات یافتم.
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع :
خبرگزاری فارس