روایت روان کتاب تاریخ
روايت روان کتاب تاريخ
مختار نامه از زاويهاي ديگر
مجموعه تلويزيوني مختارنامه مانند تمام مجموعههاي فاخر ديگري که امکان پخش از آنتن فراگيرترين رسانه تصويري کشور را داشتهاند، از همان قسمتهاي آغازين پخش خود که دهه اول مهرماه بود تاکنون بارها و بارها در رسانههاي هنري نوشتاري و الکترونيک مورد نقد و بررسي جدي و همهجانبه قرار گرفته است...
و شايد پرداخت مجدد به نقد کامل اين مجموعه آن هم در شرايطي که هنوز قسمتهاي زيادي از آن روي آنتن نرفته، چندان جالب توجه نباشد اما با توجه به اينکه تماشاي همين قسمتهاي پخششده امکان بررسي و تحليل مجموعه را از جنبههاي تخصصيتري فراهم آورده که براي قضاوت در مورد آنها ميتوان تا پايان پخش اين مجموعه منتظر نماند، لذا در اين نوشتار مختصري به 2مقوله مختارنامه از منظر زبان محاورهاي به کار گرفته شده و داستان(فيلمنامه) پرداخته خواهد شد.
شيوه بهکارگيري زبان در آثار تاريخي همواره محل مناقشه کارگردانان اين عرصه بوده است. تعداد کمي بر اين باور بودهاند که چون مجموعههاي تاريخي براي مخاطبين امروزي ساخته ميشوند، بايد زبان تکلم کاراکترهاي آنها زباني ملموس و نزديک به نحوه گويش مردمان امروز باشد و در مقابل تعداد بيشتري از تاريخيسازان استفاده از زبان محاوره را با وزن و شأن آثار تاريخي متناسب ندانسته و ترجيح دادهاند زباني متکلف يا دستکم دشوارتر از گويش محاورهاي امروزي را در کار خود به کار بگيرند؛ شيوهاي که البته نه فقط در مجموعهها و فيلمهاي تاريخي ايراني که در آثار تاريخي بينالمللي هم به وفور به کار برده ميشود و بينندهاي که مختصري با زبان انگليسي آشنايي داشته باشد، به سهولت ميتواند تفاوت زبان و نحوه تکلم کاراکترها را در فيلمهاي معاصر و مثلا فيلمي همچون «شکسپير عاشق» که گويشي اديبانه و متکلف دارد، درک کند.
البته شکي نيست که شأن و جايگاه يک اثر را نبايد تنها با زبان مکالمات کاراکترهاي آن، که بايد با در نظر گرفتن تمام جوانب و وجوه مختلف آن سنجيد و باز هم ترديدي نيست که يک اثر تاريخي قوي و حسابشده که زبان تکلم آن زبان محاورهاي باشد، بسيار بالاتر از اثري قرار ميگيرد که جايگاه والا و توجه بينندگانش را به جاي کيفيت بالا تنها در تکلف گفتاري
جستوجو ميکند، اما اين شيوه استفاده از گفتار دشوار و پيچيده آنقدر در مجموعههاي ژانر تاريخي به کار گرفته شده که حتي اگر مجموعهسازي به خود جسارت داده و خلاف اين شيوه مألوف عمل کند، به سادهانگاري و سبکشمردن تاريخ متهم خواهد شد.
شايد به همين دلايل باشد که داوود ميرباقري مسيري تقريبا حد وسط و معتدل را برگزيده و ديالوگهاي سريال اخيرش در عين تعلق به نثر کهن، آنقدرها هم متکلف نيستند که مخاطبان عام و غيرفرهيخته تلويزيوني در درک آنها و به طبع آن برقراري ارتباط با کليت مجموعه دچار اشکالات آنچناني شوند؛ سبکي از ديالوگنويسي که پيش از اين هم توسط خود ميرباقري در مجموعههاي قبلي و نيز بهوسيله مهدي فخيمزاده در مجموعه ولايت عشق به کار گرفته شد و اتفاقا خوب هم جواب داد؛ سبکي که اگرچه ديالوگهاي نوشتهشده توسط نويسنده خالي از تکلف نيست اما شيوه بيان آنها توسط بازيگران بيشتر به آواي زبان محاورهاي امروز پهلو ميزند.
فيلمنامه؛ ارجحيت با درام است يا تاريخ؟
يکي از معضلات هميشگي مجموعههاي تاريخي چه در مرحله نگارش فيلمنامههاي تاريخي و چه در مرحله نقد و بررسي اين آثار نميتوان به سادگي از کنار آن گذشت، تلفيق متعادل تاريخ و درام به گونهاي است که نه يک مجموعه تاريخي کارکردي کتاب گونه داشته باشد و روايتگر صِرف تاريخ باشد و نه اينکه جنبه درام آن آنچنان بر دستمايه تاريخياش بچربد که وجهه تاريخي آن در پسزمينه درام محو و کمرنگ بهنظر برسد.
ميرباقري بر خلاف کارگرداناني مانند زندهياد علي حاتمي و مهدي فخيمزاده که بيشتر کارگرداناني قصهگو هستند و فقط با اتکا به يک بستر داستاني غني پا به حوزه ساخت مجموعه تاريخي ميگذارند، وقتي تصميم ميگيرد يک واقعه تاريخي را تعريف کند، اعتقاد بيشتر و محکمتري به آنچه در تاريخ اتفاق افتاده از خود نشان ميدهد و مجموعههايش به نوعي کتابهاي تاريخي هستند که براي آن گروه از مخاطباني که چندان انگيزهاي براي مطالعه تاريخ مکتوب ندارند، هم ميتواند نشستن در کلاس درس تاريخ قلمداد شود و هم از اين کلاس لذت ببرند.
البته اين اظهارنظر بدين مفهوم نيست که ميرباقري قصهگوي خوبي نيست؛ او توان بالاي خود را در حوزه داستانپردازي پيشتر در مجموعههايي مانند معصوميت از دست رفته (که با وجود وقوع در زمان گذشته بيشتر درام بود تا تاريخي)، رعنا و گرگها ثابت کرده است اما در روايتکردن تاريخ، آدمي است محکم که هر آنچه به تصوير ميکشد، بدون شک يک مدرک قابل اتکاي تاريخي هم برايش وجود دارد و در نبرد بين روايت درست تاريخ و خلق زيباتر درام ترجيح ميدهد راوي قابل اعتمادتر تاريخ باشد؛ فرمولي که در مجموعه مختارنامه به کار گرفته شده و بيننده اين مجموعه قهرمان اول داستان، مختار ثقفي، را در يک سلسله حوادث مستند و غيرقابل انکار تاريخي در مقاطع زماني مختلف مشاهده ميکند و اين تاريخ است که هسته اصلي و محل تمرکز مجموعه است و کارگردان با وجود برخورداري از قوه تخيل قوي و قلمي توانا به اعتقاد نگارنده عامدا از ورود به حواشي داستاني و شاخ و برگهاي دراماتيک پرهيز کرده است.
بهعنوان يک مصداق عيني اشاره ميکنم به دوراني که مختار در زندان کوفه زنداني بود و ميرباقري از چينش حتي يک سکانس از تلاشهاي نزديکترين دوست و يار غار او يعني پهلوان کيان (با بازي رضا رويگري) براي خلاصياش چشمپوشي کرد؛ اغماضي که در چند قسمت اخير سريال که به جنگ مکه اختصاص دارد هم ديده ميشود و هنوز خبري از پهلوان کيان نيست؛ کاراکتري که بيگمان اگر خلق آن به دست مهدي فخيمزاده بود، چنين کمرنگ از کنارش گذر نميکرد و براي جذب تعداد بيشتر مخاطب و جذاب شدن کليت مجموعه هم که شده بر رنگ و وزن آن ميافزود. چنين استدلالي تا حدود زيادي در مورد زن و فرزندان مختار نيز صدق ميکند و ارتباط بينندگان پيگير اين سريال با اين کاراکترهاي پررنگ قسمتهاي ابتدايي مجموعه از زمان مهاجرت مختار به حجاز بهطور کامل قطع شده است.
بخشي ديگر از تاريخ که ميرباقري از نمايش آن (دستکم تا اينجاي سريال) پرهيز کرده و در مجموعههاي تاريخي- مذهبي ديگري هم که تا به حال از شبکههاي مختلف تلويزيوني پخش شده نيز به آن پرداخته نشده، نمايش دربار يزيد است که به هر حال بهعنوان قطب منفي و شرور ماجرا ميتوانست دستمايه دراماتيکي قوياي براي مجموعهسازان باشد.
تنها تصوير خلقشده از اين شخصيت تاريخي تصويري است که ميرباقري در مجموعه امام علي(ع) ارائه داد که البته مربوط به دوران جواني يزيد و ولايتعهدي او در دربار معاويه بود. در مختارنامه بهنظر ميرسد ميرباقري عمدا از نمايش تصويري از دربار شام پرهيز کرده و شقاوت و سرکوبگري يزيد را از طريق ترسيم کاراکترهايي همچون ابنزياد، شمربنذيالجوشن، عمربنسعد و حصينبننمير به تصوير کشيده است.
اين موارد البته تنها مبني بر تماشاي همين قسمتهاي ابتدايي مجموعه مختارنامه است و بيگمان با پايان پخش آن ميتوان در مجالي ديگر با دقت بيشتر و به شکلي جامعتر اين مجموعه را از منظر داستان (فيلمنامه) مورد نقد و تحليل قرار داد.
مازيار معاوني/ همشهري تنظيم : سينما و تلويزيون تبيان / مسعود عجمي