دودی که به چشم اصفهان وتهران رفت
دودی که به چشم تهران و اصفهان رفت
یادداشتی دربارهی آلودگی هوا و بی تاثیر بودن تبلیغات رسانه ای
این روزها تهران و اصفهان به علت آلودگی هوا در وضعیت هشدار هستند. با این که رسانه ملی مدت ها است که تبلیغات گسترده ای راه انداخته و مردم را به استفاده از وسایل نقلیه عمومی تشویق می کند اما ظاهرا گوش کسی بدهکار این توصیه ها نیست و عملا تغییری در فرهنگ استفاده از وسایل نقلیه اتفاق نیافتاده است. در عین حال برخی انگشت اتهام را به سمت رسانه ملی دراز می کنند و صدا و سیما را به تلاش نکردن برای اصلاح فرهنگ استفاده از وسایل نقلیه عمومی متهم می کنند.
یادداشت رضا ساکی نگاهی است به دلایل بی نتیجه بودن تبلیغات و کار فرهنگی در این رابطه.
آلودگی هوای تهران بزرگترین و مهمترین مسئلهای است که چند روز است پایتخت ایران را درگیر کرده است و در صدر اخبار روزنامهها و سایتها و خبرگزاریها و برنامههای رادیو تلویزیون قرار گرفته است. خبر آلودگی تهران آن قدر مهم است که حتا شیطنتهای «ویکی لیکس» هم نتوانست آن را از تیتر یک بیندازد و از یاد ببرد.
مسئلهی آلودگی هوای تهران با تعطیل شدن برخی از شهرهای استان اصفهان ابعاد کشوری پیدا کرد و نشان داد که خرابی (خرابی هوا) تنها مختص به تهران نیست و خانه (خانهی هوا) از پای بست ویران است.
روزگاری مردم اصفهان از افتتاح شدن پشت سر هم کارخانهها در این شهر و این استان خوشحال بودند. آن روزها که تازه جنگ تمام شده بود از ایلام و لرستان و کرمانشاه و خوزستان ویرانهای باقی مانده بود و بر ویرانه هم نمیشد پتروشیمی و کارخانهی برق و چه و چه ساخت پس قرعه به نام استانهایی مثل مرکزی و اصفهان افتاد.
این روزها نه در تهران و نه در دیگر شهرها تبلیغات رسانه ای برای کاهش آلودگی هوا جواب نمیدهد و مسئولان نمیدانند با مردم چه کنند تا در خانه بمانند یا از وسیلهی نقلیه عمومی استفاده کنند، اما چرا؟
قطعا تعطیلی در اصفهان فقط به دلیل وارونگی هوا نیست بلکه کارخانهها و ماشینها هم در آن تاثیر دارند. اگر ما از گسترش بیرویه و اشتباه تهران درس گرفته بودیم هرگز اصفهان را به این درد دچار نمیکردیم.
رشد مهاجرت به اصفهان و اراک برای کار، رشدی عجیب و غریب است و سیل بیکاران لیسانس و فوقلیسانس از دیگر استانهای مجاور به سوی این شهرها و استانها بیشتر و بیشتر می شود. تحصیل کردههایی که فقط به دنبال کار میگردند و آلوگی هوا و این چیزها سرشان نمیشود.
این روزها نه در تهران و نه در دیگر شهرها تبلیغات رسانه ای برای کاهش آلودگی هوا جواب نمیدهد و مسئولان نمیدانند با مردم چه کنند تا در خانه بمانند یا از وسیلهی نقلیه عمومی استفاده کنند. مسئولان نمیتوانند مردم با طرح زوج و فرد در خانه بند کنند و یا آنها را به زور یا با زور سوار مترو و اتوبوس کنند، اما چرا؟
چرای این قضیه که دیگر کار فرهنگی در مسئلهای چون آلودگی جواب نمیدهد را باید در جاهای دیگر جست. مهم است چرا مردم به هشدارهای پزشکی تلویزیون توجه نمیکنند و برایشان سرطان گرفتن مهم نیست و بچهی کوچک را در همان اوج آلودگی هم بیرون میآورند و عین خیالشان هم نیست.
کار فرهنگی برای کاهش آلودگی هوا در اواخر دههی هشتاد برای استان تهران و اصفهان باید در اواخر دههی شست و در جای دیگری و با عنوان و روشی دیگری اجرا میشد. آن روزی که نام شهرهایی چون «نجف آباد» بر زبان نوجوانان لرستانی افتاد باید فکری به حال آلودگی استان اصفهان میشد. وقتی در دورهای (حتا حالا) آرزوی بسیاری از پشت کنکوریها در بسیاری از استانها قبول شدن در دانشگاههای اصفهان و به ویژه «نجف آباد» بود باید کاری میکردند. حالا که ایلام همان ایلام بیست سال پیش است و بیشتر خیابانهای خرمآباد از اوایل دههی پنجاه تا به حال تعریض نشدهاند و جمعیت خرمآباد دارد به بالای یک میلیون نفر میرسد چطور میتوان با کار فرهنگی شهر تهران را از آلودگی نجات داد؟ حالا کارد به استخوان تهران رسیده است، کاردی که سالها پیش به استخوان کرمانشاه رسیده بود.
اصولا روند مهاجرت در استانهای غرب کشور به این صورت است که مردم در بیست سال گذشته از روستا به شهر آمدهاند و مردم شهرها به تهران و اصفهان و همدان و اراک مهاجرت کردهاند و بسیاری نیز از تهران به خارج کشور رفتهاند به گونهای که مردم لرستان به شوخی و به دلیل زیادی لرها در کشور «نروژ» به آن «لروژ» میگویند.
تعدا بالای انجمنهای شهرستانیهای مقیم تهران مثل انجمن لرستانیها، انجمن خوزستانیها و حتا انجمن شهرها مثل انجمن شبستریها همه موید این نکته است که کار از کار گذشته است. این گفتهها روایت آن چیزی که از پانزده سال زندگی در شهرستان و پانزده سال در تهران دریافتهام. قصد ورود به بحثهای جامعهشناختی و مردمشناسی و مهاجرت را نداشتم، چون متخصص آن هم نیستم. این که گفتم روایت عوامانهی یک مهاجر به تهران است که چند روز است دلاش برای تهران میسوزد، دلاش برای اصفهان میسوزد، دلاش برای خرمآباد و ایلام میسوزد که سهم همهشان یا آلودگی هواست یا گرد و غبار کشور عراق یا ترافیک و خوشبختی یا خیایانهای خلوت و بیکاری. دوستان و خوانندگان اصفهانی و نجف آبادی باید بنویسند که این تجمع سرمایه و صنعت چقدر برایشان منفعت داشته است. این روزها کار فرهنگی جواب نمیدهد چون با کسی که برای کار از خانه بیرون می زند نمیتوان از هوای پاک گفت، کسی که در کورهپسخانه و هزارجای بدتر از تهران کار کرده باشد این هوای وارونهی تهران را هم تحمل میکند لابد.
این شهر را باید دیگر همین طور تحمل کرد، تهران هوا برای نفس کشیدن ندارد و شهرستان کار برای زندگی، حالا شما کدام یک را انتخاب می کنید؟
نویسنده: رضا ساکی گروه فرهنگ و هنر تبیان