تقوا، شرط قبول
تقوا، شرط قبول
کتاب درس سحر
در سوره یوسف آمده است: پس از آن که ظرف پادشاه را در بار بنیامین یافتند برادران یوسف خواستند که به جای بنیامین یکی دیگر از برادران را به گروگان گیرند ولی هرگز نپذیرفته و گفتند:
معاذ الله الا ان نأخذ من وجدنا متاعنا عنده
ما تنها کسی را دستگیر میکنیم که متاع خویش را در بار او دیدهایم.
و این آیه بیانگر حقیقتی دیگر است و آن این که خداوند تنها کسانی را دستگیری نموده و از آنِ خود میسازد که متاع خویش را در وجود آنان بیابد و متاع خداوند همان صفا و پاکی و طهارت و تقواست و آن کس که چنین متاعی را با خود ندارد مقبول او نخواهد بود.
و قرآن کریم همین حقیقت را با صراحت بیشتر در ماجرای هابیل و قابیل بازگو میکند:
و اتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق اذ قربا قرباناً فتقبل من احمدهما و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک قال انما یقبل الله من المتقین.
میگوید: هابیل و قابیل قربانی نمودند اما تنها از هابیل پذیرفته شد ولی قابیل را نپذیرفتند زیرا در کار هابیل تقوا دیدند اما در کار قابیل تقوایی نیافتند.
و میافزاید که همین امر زمینه دشمنی قابیل با هابیل شد و بدین وسیله هشدار میدهد که قبولشدگان همواره مغبوض مردم مردود و مطرود قرار میگیرند.
و از همین جا پیدا و آشکار میشود که چرا وجود مبارک علی بن ابیطالب محبوب جماعتی واقع نشد و چرا سالها مورد نفرت و نفرین و ناسزای آنان واقع گردیده و ولایتش مقبول نیفتاد، زیرا علی (ع) متاع تقوا و اخلاص و پاکی را با خود داشت و دیگران نداشتند و از این رو دیگران مردود ولی وی مقبول شد.
بنابراین مقبولیت و میزان آن، تنها به تقوا و اخلاص مربوط است، البته در این صورت هیچ تفاوت نمیکند که اندازه و حجم عملی اندک و محدود یا حجیم و فراوان باشد، از این رو میبینید که او و همسر و فرزندان خود تنها چند قرصی نان بخشش نمودند ولی تا آنجا مقبول افتاد که آیهای در شأن و فضیلت آن نزول یافت:
و یطعمون الطعام علی وجه مسکیناً و یتیماً و اسیراً انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً و لا شکورا
و یا در رکوع خویش به نیازمندی، انگشتری خویش را بخشید و در شأن آن این آیه کریمه نازل شد:
و یؤتون الزکوه و هم راکعون
و این در حالی است که دیگران خروارها مال و ثروت را بخشش و بذل میکنند اما مقبول نمیافتد، زیرا توأم با متاع تقوا و اخلاص نیست.
و البته تنها کسی متاع تقوا و اخلاص را فراهم میکند و تنها برای خداوند خالص میشود که او را همهکاره و غنی و بی نیاز بداند و دیگران را هیچ و هیچ کاره قلمداد کند و در یک سخن خود را تنها فقیر او بداند و بس.
ولی از یاد نبریم که هر کسی توفیق این فهم را نمییابد، و به تعبیر حافظ هر کسی را نمیرسد که دم از فقر زند و خود را و همه را محتاج خداوند بداند.
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
دم فقر زدن و خود را تنها محتاج خداوند دانستن همان آب حیاتی است که باید عاجزانه از خداوند تمنا کرد وگرنه با زور و زر هرگز امکان پذیر نیست.
سکندر را نمیبخشند آبی
به زور و زر میسر نیست این کار
- ادامه دارد ...
استاد محی الدین حائری شیرازی
تهیه و تنظیم برای تبیان : مهسا رضایی- بخش ادبیات تبیان