معایب و مزایای تاریخ نویسی در اسلام

شنیدم کسی می‌گوید: ای ابوالفرج. گفتم شاید مرادش منم. باز گفتم در بین مردم بسیار کسان هستند که ابوالفرج کنیه‌شان باشد، جوابش ندادم. منادی چون دید کسی جوابش نداد فریاد زد: ای ابوالفرج المعافی. خواستم به او جواب دهم باز گفتم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معايب و مزاياي تاريخ‌نويسي در اسلام

تاريخ و تاريخ نويسي در اسلام 

در تاريخ‌نويسي مسلمين يک خاصيت بارز عبارتست از علاقه‌ايي که قوم به احوال امم مختلف ديگر داشته‌اند. نه فقط درباره بابل، مصر، ايران، يهود، يونان، و روم اطلاعات امثال مسعودي، يعقوبي، دينوري و طبري مبتني بر مآخذ قابل اعتماد است بلکه در باب اقوام هند، سودان، ترک، چين، و فرنگ هم در آثار بيروني، مسعودي، يعقوبي، ابن اثير و رشيدالدين فضل الله معلومات دقيق هست و حاکي از دقت و کنجکاوي.

به رغم ايرادهايي که بر بعضي از اين مورخين، لااقل در پاره‌ايي مواضع محدود، وارد به نظر مي‌آيد مورخين بزرگ اسلام غالبا در کار خويش بحد امکان دقت و حتي وسواس داشته‌اند.

تقيد بعضي از آنها - مثل طبري - در نقل و ذکر اسانيد البته تضمين عمده‌ايي بوده است در صحت نسبي مطالب و روايات. اين شيوه که در واقع از اهل حديث اخذ و تقليد شده است تاريخ را نزد طبري سلسله‌ايي از روايات کرد که مورخ، هر روايت را از يک راوي نقل مي‌کند و او نيز از يک يا چند راوي ديگر تا برسد به کسي که شاهد واقعه بوده است يا آن که واقعه در ايام وي رخ داده است.

اين ذکر اسانيد که بمنزله ذکر مآخذ است در تاريخ امروز مي‌بايست مورخ را از وقوع در خطا يا لااقل از وقوع در مسؤوليت، بر کنار دارد. اما عيب عمده‌اش آنست که به سبب اختلاطات - و احيانا تناقضات که در روايات آنها ممکن است روي داده باشد- ايجاد يک سلسله منظم از حوادث و بررسي علت و معلول را در سلسله حوادث دشوار مي‌کند و مورخ را از قضاوت در اسباب و نتايج باز مي‌دارد.

شکي نيست که اين يک عيب عمده است که در تواريخ اسلامي هست اما در تواريخ ساير اقوام قديم هم بدون آنکه کارشان مبتني بر ذکر اسانيد باشد نظير اين ايراد وارد است. در ضبط نام و انساب نيز کار مورخان اسلام دشوار بوده است اما آن را غالبا با دقت تمام انجام داده‌اند. امکان وقوع اشتباه در نام و نسب اشخاص بسا که منتهي شود به انتساب حوادث مختلف به شخص واحد.

به رغم ايرادهايي که بر بعضي از اين مورخين، لااقل در پاره‌ايي مواضع محدود، وارد به نظر مي‌آيد مورخين بزرگ اسلام غالبا در کار خويش بحد امکان دقت و حتي وسواس داشته‌اند.

قصه جالبي از ابن خلکان

از اين رو در معرفت رجال توجه به اين نکته را مورخين ضروري يافته‌اند. قصه جالبي که ابن خلکان درباره قاضي ابو الفرج المعافي بن زکريا النهرواني ذکر مي‌کند در واقع يک هشدار و تنبيه است براي مورخ. وي از قول اين قاضي نقل مي‌کند که يک سال حج مي‌کردم و در ايام تشريق در منا بودم. شنيدم کسي مي‌گويد: اي ابوالفرج. گفتم شايد مرادش منم.

باز گفتم در بين مردم بسيار کسان هستند که ابوالفرج کنيه‌شان باشد، جوابش ندادم. منادي چون ديد کسي جوابش نداد فرياد زد: اي ابوالفرج المعافي. خواستم به او جواب دهم باز گفتم ممکن هست ابوالفرج ديگري هم باشد که اسم او معافي است از اين رو جوابي ندادم تا آن که بازگشت و ندا داد: اي ابو الفرج المعافي بن زکريا النهرواني. ديگر برايم شک نماند که مرا ندا مي‌دهد چون اسم و کنيه‌ام را ذکر کرد و همچنين پدرم و شهري را که بدان منسوبم نام برد. پس گفتم: اينک من، چه مي‌خواهي؟ گفت: شايد تو از نهروان شرق هستي؟ گفتم بلي. گفت، آنکه ما مي‌خواهيم از نهروان غرب است (1) اين است حکايتي که ابن خلکان نقل مي‌کند و هنوز هم مي‌تواند براي مورخ آموزنده باشد و عبرت انگيز.

از اينها گذشته در ضبط سنين هم کار مورخ مقتضي دقت بوده است و تجسس بسيار. همين ابن خلکان در ترجمه حال ابوالوفاء بوزجاني ذکر مي‌کند که تاريخ وفاتش را نمي‌دانستم جايش را در ترجمه حال وي سفيد گذاشتم بيست سال بعد آنچه را مي‌جستم در کتاب ابن اثير يافتم به اينجا الحاق کردم(2) اين مايه دقت و وسواس البته ضبط مورخ را قابل اعتماد مي‌کرد. بعلاوه، مورخ در تهيه مواد و تطبيق و تنظيم آنها نيز غالبا همين اندازه دقت و وسواس داشت. يعقوبي با دقت و علاقه، اخبار و اطلاعات راجع به بلدان مختلف را از اهل محل مي‌پرسيد و از آن ميان فقط آنچه را اشخاص موثق تصديق مي‌کردند، ضبط مي‌کرد. بعد هم در مسافرتهاي خويش راجع به آن مطالب جداگانه تحقيق مي‌کرد.

مسعودي براي جمع‌آوري اطلاعات دقيق، مسافرتهاي طولاني کرد چنانکه در آسيا تا هند و سيلان و در افريقا تا زنگبار رفت. بيروني در مقدمه الآثار الباقيه چنان دقت و احتياطي در شيوه تحقيق توصيه مي‌کند که گويي آن مقدمه يک محقق امروزيست و ماللهند او حتي با موازين امروزي نيز شاهکار تحقيق در تاريخ و عقايد محسوبست. ابن مسکويه حتي در بيان سيرت و احوال پيغمبر از بيان اموري که قبولش با عقل صرف ممکن نيست و حاجت به ايمان و اعتقاد دارد خودداري مي‌کند و ابن خلدون در قضاوت راجع به مسائل تاريخ نهايت تعقل و احتياط را توصيه و عمل مي‌کند.

يک خاصيت ديگر در آثار غالب مورخين اسلامي، قضاوتهاي صريح و غالبا قاطعي است که در باب اخلاق و روحيات رجال و حکام عصر دارند. مسعودي،ابن خلکان، و بيهقي مخصوصا توجه خاصي به بيان شمايل و احوال اشخاص مورد بحث نشان مي‌دهند. درست است که غالبا اين اوصاف عام و حتي مجمل است اما در بعضي موارد چنان دقيق و روشن است که تصوير نزديک به واقع احوال و اخلاق اشخاص مورد بحث را بدرستي و وضوح در ذهن خواننده القاء مي‌کند. با آنکه طبع عامه از تاريخ معمولا بيان شکوه و جلال اشخاص غالب را طلب مي‌کند و همين نکته نيز - غير از اسباب و موجبات ديگر - مورخ را گهگاه به تملق‌سرايي وامي‌دارد در بين مورخين اسلامي کساني هستند که بدون مداهنه و با شجاعت و صراحت از احوال و اعمال سلاطين و حکام قاهر انتقاد کرده‌اند.

اين ذکر اسانيد که بمنزله ذکر مآخذ است در تاريخ امروز مي‌بايست مورخ را از وقوع در خطا يا لااقل از وقوع در مسؤوليت، بر کنار دارد. اما عيب عمده‌اش آنست که به سبب اختلاطات - و احيانا تناقضات که در روايات آنها ممکن است روي داده باشد- ايجاد يک سلسله منظم از حوادث و بررسي علت و معلول را در سلسله حوادث دشوار مي‌کند و مورخ را از قضاوت در اسباب و نتايج باز مي‌دارد.

ابن الطقطقي مؤلف کتاب الفخري گهگاه چنان از عباسيان انتقاد مي‌کند که در آن اعصار فقط از يک شيعي بي پروا چنان بياني ممکن بود صادر شود. ابن عربشاه احوال تيمور را به شدتي انتقاد مي‌کند که بوي غرض از لحن کلامش بر مي‌آيد. حتي صابي که به امر عضدالدوله کتاب التاجي را مي‌نوشت اين اندازه شهامت داشت که در جواب يک دوست - وقتي از او پرسيد به چه کار اشتغال دارد - با صراحت بيان جواب دهد: مشتي اباطيل به هم مي‌بافم. اين مايه صراحت را فقط يک محيط آزاد که در آن تسامح و بي تعصبي شيوه‌اي جاريست در چنان روزگاراني ممکن بوده است اجازه دهد.

عدم توجه به تبيين دقيق حوادث، و اکتفا به ذکر جزئيات که بعضي بر مورخين اسلامي عيب گرفته‌اند اختصاص به آنها ندارد. سعي در تحقيق و شناخت علل و اسباب حوادث تاريخي در اروپا هم سابقه زياد ندارد و حتي در قرن هفدهم ميلادي بوسوئه هم مثل طبري حوادث را فقط بر اصل مشيت تعبير مي‌کرد. معهذا، در بين مسلمين توجه به اسباب و علل هم بوده است چنانکه ابوعلي مسکويه در تجارب الامم به تبيين حوادث، بيشتر اهميت مي‌دهد تا به نقل روايت. اما ابن خلدون که در عصر خويش تا حدي پيشرو اشپنگلر و توينبي است ظاهرا اولين مورخي است که در پرتو تعقل و استدلال کوشيد تا حوادث تاريخ را بوسيله علل طبيعي آنها تبيين کند. بدينگونه، وي در مقدمه خويش نه فقط يک ديد تازه براي تاريخ بلکه يک «علم تازه »را در زمينه تاريخ بوجود مي آورد: فلسفه تاريخ.

در هر حال، طريقه ابن خلدون در تبيين تاريخ بر آنچه يونانيها - امثال توسيديد – مي‌شناختند برتري بارز داشت(3) نه فقط بدان سبب که وي حوادث و تجاربي بيش از آن که توسيديد مي‌شناخت در پيش چشم داشت بلکه بيشتر بدان سبب که وي فيلسوفانه‌تر به قضايا و حوادث مي‌نگريست. در حقيقت، شيوه‌ايي که ابن خلدون در تحقيق فلسفه تاريخ و اسباب و علل (Vico) نظير نيافت. شايد مونتسکيو را هم از ظهور تمدن و توحش پيش گرفت در اروپا هم تقريبا تا پيدايش ويکو بعضي جهات بتوان با او مقايسه کرد و اگر هر در اگوست کنت، و هربرت اسپنسربا آثار و آراء او آشنايي يافته بودند بي شک نتايج تحقيقاتشان رنگ ديگر داشت.

 

منبع: کارنامه اسلام، زرين کوب

تنظيم: مهدي سيف جمالي، گروه دين و انديشه تبيان


پي‌نوشت‌ها:

1. وفيات الاعيان، ?/??? .

2. ايضا، ?/?-???.

3- Barthold,Decouverte/?? .

 

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت