لحظه ای شگفت در جنگل ابر
لحظهای شگفت در جنگل ابر
رویابینی با چشمانی باز
بگذار این بار وارونه زندگی كنی. بیهیچ منطقی روی ابرها راه بروی، بخوابی، فصل دیگری را زندگی كنی، از دریچه دیگری برای یافتن و پیدا شدن. بیشك تا گم نشوی هرگز پیدا نمیشوی. باید معنی گم شدن را بدانی تا بتوانی معنی یافتن و پیدا شدن را بفهمی. مگر غیر از این است. چه میدانی اینك گم شدهای یا پیدا.
پس شال و كلاه كن، چمدانت را ببند و با ما همقدم شو. اگر هم قصه ما شوی میبینی كه راه رفتن روی ابرها دیگر كار شاعران، این خدایگان رویاها نیست. قصه نیست. خیال نیست. خواب نیست. این بار تو به سمت آسمان نمیروی. آسمان خود را به زمین میكشانی. بیهنگام و گاه به گاه. قصه آنجا شیرین میشود كه نمیدانی كی گم میشود و كی پیدا، اما معنی را درك میكنی. غافلگیری پشت غافلگیری. چه میخواهد این انسان اسیر در چنبره روزمرگیها؟
اصل زندگی را همین جا درك میكنی. هم در كفت هست و هم از كفت رفته است. جور دیگری نمیشود. فرزند آدمی است دیگر. هنوز به ابتدای قصه ابرها نرسیدیم . جاده را به شاهرود كشاندهایم، اما تا «جنگل ابر» فاصله است. شاهرود را به جنگل میكشانیم. با دو دنیای متفاوت. هیچ شباهتی ندارد.
شاهرود طبع گرم دارد و كویری اما جنگل ابر سرد و با 45دقیقه فاصله. شاهرود را با قصههای ساده و پیچیدهاش، با همه آرزوهایش كه پشت سر میگذاری نگاهت دشتی میشود پر از استپها كه تا افق خود را كشاندهاند. هرچه بیشتر میروی، هوا خنكتر میشود. بوی آویشن میگیری. بوتههای پوشیده از گلهای سفید. انگار كه دانه دانه ابر را به شكل گلبرگهای سفید درآوردهاند، به سان كلاهی زیبا و بر سر بوتههای آویشن كشیدهاند.پرنده نگاه را به دوردست میفرستی. آنجا كه سرزمین ابرهاست. ابرها سر بر شانه كوهها گذاشته نجواگونه. كاش زبان طبیعت را میفهمیدیم. لهجه ابرها و زبان سنگها. یكی نرم ولطیف، یكی سخت و سفت. دنیای این دو كجا یكی میشود كه صحنهای چنین شگفت میسازند. كوهها و ابرها. ابرها و كوهها. كوهها گم میشوند در پیچ و تاب ابرهایی كه هی دور كوه میچرخند و میچرخند.
ابرها به شیشه ماشین كه میرسند میشوند باران. بارانهای پشت شیشه. تكیه میدهی به صندلیت و دلت شاد میشود و لبخند روی لب شكوفه میدهد. پیش كه میروی درختها هم شكوفه میدهند. سبز میشود. یكی، دو تا، هزار تا. به شماره نمیآیند كه. اما تا چشم كار میكند بلوط و چنار است كه ریشه در زمین دوانده و سرشاخه به آسمان كشاندهاست. چشم میگردانی به دنبال نشانهای. درخت اورسی باید تا نویدی باشد برای رسیدن. اورسها آشنایان جنگل ابرند. همنفس با ابرها. مثل ابرها میخزند روی زمین. هنوز مه شور نگرفته است. پس غلیظ نیست اما حریری از ابر گرداگردت را گرفته است. مركز زمین میشوی. مهمانی است دیگر. شبنم روی گونههایت مینشیند. چشمهایت را نوازش میدهد. غرق باران میشوی نرم و لطیف. آرامآرام. وارد دنیای خوابهای شیرین میشوی.
رویایی در این سمت جهان در حال شكل گرفتن است. بدون اینكه خواب باشی، رویا میبینی. با چشمان باز باز. ماهی میمانی درون دریای زیبای پر از ماه و پری. نفس میكشی زندگی را. پیش از اینكه به این دنیای رویایی سرك بكشیم و همنفس بوتهها شویم. دنبال محل اقامت هستیم در همسایگی بوتهها و درختها و درختها و بوتهها. آنقدر كه برای یافتن جای مناسب كمی باید گشت. مثلا میشود همسایه زمزمههای چشمهای شد. اینجا تا دلت بخواهد چشمه است كه در كار زمزمه است. تنها نیستی. گروههای زیادی آمدند. گروههای دانشجویی و گروههای علمی بیش از هرگروه دیگری. خیلی هم راحت نمیتوان اینجا جا پیدا كرد. كم مسافر ندارد.
مسافرانی كه سكوت جنگل ابر را با شلوغیهای بزرگراههای تهران اشتباه گرفتهاند و با صدای موسیقیهای مختلف سكوت جنگل را میشكنند. نه بیشك لهجه ابر را درك نكردهاند. ابرهایی كه به نوازش آمدهاند. اینجا باید با گروه باشی. رفیق خطر میشوی اینجا. میارزد، اما باید گذر كنی. پس پا به پای دوست قدم بردار. تنها هرگز. همه كسانی كه اینجا میآیند میدانند جنگل ابر دیر سر زبانها افتاد اما وقتی هم ورد زبانها شد، بدجور خاطرخواه پیدا كرد. آنقدر كه زخم به دلش زدند. بگذار كمی استراحت كنیم تا سر درد دل باز كنم. نمیخواهیم همین ابتدا تلخ به نظر بیاییم. هرچند غم بزرگ است و دردناك.
كمكم زندگی رنگ غروب میگیرد. چشم چشم را نمیبیند. نمیشود جای چشم را به دل داد و به چشم دل دید. دنیای اینجا وحشی است. قانون خود را دارد. باید دست به چراغ قوه شد و از نور آن مدد گرفت. اینجاست كه ابرها تمام وجودت را در بر میگیرند. چراغ و ابر و سایه تو كه روی دیواری از ابر میافتد. ابر روی هم بالا و پایین میروند. همه چیز به جوش و خروش میآید. سرد است. اگر به اندازه كافی لباس نپوشیده باشی، قندیل بستنت حتمی است.
درست در همان لحظهای كه مردم شهرهای مختلف و حتی مردم همین نزدیكی یعنی شاهرود از گرما به خانههایشان پناه بردهاند وخود را به خنكای كولر دادهاند تو از سرما به خود میلرزی. حتی نزدیكتر از شاهرود همین كویر خارتوران با آن حیات وحشی دوست داشتنیاش. هرچه خاك او داغ، هوای اینجا سردتر است؛ دنیای ابرهاست خنك است و سرد. چند ساعتی از شب كه میگذرد ابرها چون عروسی دامن چین چین خود را جمع میكنند و میروند. تازه درههای اطراف خود را نشان میدهند، اما حركت ابرها ادامه دارد. درهها لبریز میشوند و خالی. خالی میشوند و پر. كمكم ابرها از آسمان هم دل میكنند.
اینك درهها تماشایی است هر چند دلتنگ مهتاب است. آسمان لبریز از ستاره میشود. حالا موقع تلالو آنهاست. سوسوی ستارگان در این دنیایی ابری. نمیدانم چرا هیچ وقت جمع ابر و ستاره یكی نیست. مگر آن زمان كه ستارهها رفتن ابرها را به تماشا مینشینند. میارزد شب را تا صبح با چشمان باز به تماشا بنشینی.
اینجا جایی برای خوابیدن نیست. دنیا در یك شبانهروز هزار رنگ عوض میكند. روز كه میشود بدون اینكه تمام شب حتی یك لحظه چشم روی چشم گذاشته باشی حس میكنی از خواب شیرین برخاستهای. از آن ابرها كه تو را در برگرفتهاند هیچ خبری نیست. با خودت میگویی نكند خوابت برده و چنین لحظه شیرینی جز رویایی دست نیافتنی نبوده است. هرچه چشم میچرخانی به افقهای دور از ابرها خبری نیست. جنگل پر از تپه شده است. تپهها با پوشش گیاهی انبوه كه گاه تنك میشوند.
جنگل را به سرازیر كه میكشانی مسیر پر میشود از درختان زالزالك، تمشك و توت فرنگی. چشم میگردانی. هنوز تشنگیات رفع نشده است. چشمت میرسد به تپهای دوردست كه قلعه «ماران» 3000 سال است بر بلندای آن بارو زده است. صبح كه میشود ابرها چنان قلعهماران را دربر میگیری كه بیشك گمان میبری بازهم با چشمانی باز به تماشای رویایی دست نیافتنی نشستهای. صدای پای آب را به گوش جان كه بشنوی به آبشار «شرشر» میرسی. بیراهنما نرو. آبشار در میان تپهها میخزد و میپیچد و زندگی میآفریند. لحظهای شگفت برای ماجراجویان. مسیر صعبالعبور است و پر از پرتگاه. راه بلد میخواهد در گروههای كوچك. هرگز فراموش نكنید ابرها هرگز خبرتان نمیكنند. میآیند و میروند.
گفتیم كه زمان آمدن آنها بیگاه است. بنابراین ممكن است همان لحظه كه تو به پرتگاهی رسیده باشی دربرسند و تو حتی نتوانی یك قدمی خود را به تماشا بنشینی. پس اگر راه بلد نیستی و با راه بلدی همقدم نشدهای، هرگز به صدای پای آبشار فریفته نشو. راه بلد میداند كه در این مسیر باید برنامهریزی دقیقی داشت و پیش از آن كه شب شولای سیاهی را به سر و روی زندگی بكشاند خود را به جای مطمئنی برسانید. یادتان باشد جنگل ابر دنیای حیات وحش است، حیات وحشی با گرازها و خرسها. پس محل اقامت باید با دقت انتخاب شود.
روشن كردن آتش در چنین شبهایی از واجبات است، اما واجبتر از آن خاموش كردن آتش پیش از ترك محل است. یادت نرود جنگل ابر و جنگلهای دیگر سرمایه فرزندان توست. تضمینی برای نفس كشیدن بدون دود. هر چند این روزها مار سیاه جاده سازی به جانش افتاده است و میرود تا یكی از بكرترین نقاط و نادرترین مناطق طبیعی كشور را به كام نیستی و نابودی بكشاند.
چگونه به جنگل ابر برویم؟
آژانسهای بسیاری وجود دارند كه مقصدشان جنگل ابر است؛ بنابراین اگر برای نخستین بار به این سمت میروید و راهنمای محلی و آشنایی با مسیر ندارید حتما از طریق آژانسها وارد ماجرا شوید. تورهای دو روزه و سه روزه تماشای مناطق استپی و كوهستانی و جنگلی بالاتر از ابرها و دیدار از آرامگاه شیخ بسطام وجود دارند. همچنین برخی آژانسها تورهای دوچرخه سواری دارند.
اگر علاقهمند به استفاده از این تورها هستید حتما یادتان باشد كه وسایلی چون دوچرخه كوهستان مناسب، كلاه ایمنی، دستكش دوچرخهسواری، عینك آفتابی، بارانی، كیسه خواب، وسایل شبمانی، كولهپشتی و سایر ملزومات شخصی داشته باشید. زمانی كه از طریق آژانسها به جنگل ابر میروید مشكلی برای پیدا كردن كمپ مناسب ندارید. جنگل زیبا و خوشآب و هوای ابر در50 كیلومتری شمال شرق شاهرود و در مسیر جاده شاهرود به آزادشهر استان گلستان و در روستای ابر قرار دارد و ادامه جنگلهای سرسبز شمال كشور است و از آنجا كه فضای این جنگل را پوششی از ابر فرا گرفته به همین دلیل این جنگل را جنگل ابر مینامند.
ارتفاع زیاد جنگل از سطح دریا، پایین بودن درجه دما در فصل گرما و وجود چشمهسارهای فراوان و پوشش جنگلی متنوع از شاخصههای این جنگل است. در عین حال جنگل ابر منطقه فوقالعاده خطرناك است. وجود حیوانات وحشی، دید كم در صورت وجود مه و ابر در منطقه، مناطق صخرهای و صعبالعبور كه در جنگلها به وفور یافت میشوند و تنگهها و آبشارهای بلند، وجود یك برنامهریزی دقیق را ضروری میكند.
درست كردن آتش در جنگل برای دور كردن حیوانات وحشی كار مناسبی است ولی هیچگاه خاموش كردن كامل آن را از یاد نبرید. استفاده از امكانات مناسب جهتیابی مانند نقشه با اندازه مناسب، قطبنما و مخصوصا دستگاه جی.پی.اس مانع از سردرگمی شما در میان جنگل شده و كمكی بزرگ برای جنگلنوردی است. وجود راهنما لازم است اما این روزها گروههایی پیدا میشوند كه بدون راهنما میروند. گروههای كوهنوردان. اما باید این نكته را در نظر گرفت كه گرفتن اطلاعات از محلیها میتواند كمك بزرگی باشد.
منبع: جام جم
تهیه و تنظیم: زهره حضرتی