زندگي شهيد بابايي در قاب تصوير

براي تهيه گزارش پشت صحنه سريال «شوق پرواز» چند ماه صبر كرده‌ام. چند بار در آبان و آذر با يدالله صمدي، كارگردان سريال تماس گرفته‌ام. چون در اين دو ماه گروه در شهر قزوين مشغول به كار بودند، تهيه گزارش امكان‌پذير نشد ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زندگي شهيد بابايي در قاب تصوير

گزارشي از پشت صحنه سريال شوق پرواز به كارگرداني يدالله صمدي

براي تهيه گزارش پشت صحنه سريال «شوق پرواز» چند ماه صبر كرده‌ام. چند بار در آبان و آذر با يدالله صمدي، كارگردان سريال تماس گرفته‌ام. چون در اين دو ماه گروه در شهر قزوين مشغول به كار بودند، تهيه گزارش امكان‌پذير نشد.

به گزارش جام جم ، از آنجا كه اين سريال به زندگي شهيد عباس بابايي مي‌پردازد و نوجواني اين شهيد در شهر قزوين گذشته، بخش‌هاي زيادي از آن در اين شهر تصويربرداري شده است. زماني كه خبردار مي‌شوم گروه سازنده سريال «شوق پرواز» به تهران بازگشته‌اند، معطل نمي‌كنم و در اولين فرصت براي رفتن به پشت صحنه كار با يدالله صمدي هماهنگ مي‌كنم. صمدي براي اين كار صبح يك روز جمعه را تعيين مي‌كند. روزي كه به قول خودش بيشتر بازيگران در فرودگاه حاضر هستند و يكي از سكانس‌هاي عاطفي سريال، تصويربرداري مي‌شود.

پيش از ظهر عازم سالن انتظار ترمينال يك فرودگاه مي‌شوم. مكاني كه ظاهرا به مدت چند روز در اختيار گروه ساخت سريال شوق پرواز قرار گرفته است. تعداد زيادي هنرور روي صندلي‌هاي اين سالن نشسته‌اند. فضاي سالن فرودگاه كاملا عوض شده و همه چيز بوي كهنگي مي‌دهد. پايين پله برقي‌ها سه اتاقك طراحي كرده و روي هر كدام با فونت‌هاي قديمي‌ نوشته‌اند: كنترل پاسپورت .داخل يكي از اتاقك‌ها عكسي از محمدرضا پهلوي نصب شده است. چند خانم كه شبيه توريست‌هاي خارجي هستند، در صف كنترل پاسپورت ايستاده‌اند و دارند با بليت‌هايشان خودشان را باد مي‌زنند.

به سمت يدالله صمدي مي‌روم و خودم را معرفي مي‌كنم. با او قرار مي‌گذارم كه در فاصله بين پلان‌ها با هم صحبت كنيم.

چمدان‌هايي كه در اين سالن ديده مي‌شود همه قديمي‌اند. از آن چمدان‌هاي طويل و چرمي‌ قد كوتاه كه معمولا در كمد مادربزرگ‌ها پيدا مي‌شود.

روي ال سي دي‌هاي سالن را با پارچه‌پوشانده‌اند كه ديده نشود. به موازات يكي از ديوارهاي فرودگاه پانل گذاشته‌اند تا تجهيزات نصب شده جديد به چشم نيايد و همه چيز قديمي ‌به نظر برسد. شكل و قيافه مسافران و بدرقه كنندگان هم شبيه آدم‌هاي آن دوره و زمانه است. بيشتر مسافرها لباس‌هاي رنگارنگ پوشيده‌‌اند. چند خانم چادر رنگي به سر كرده‌اند. مردها كلاه شاپو و كراوات دارند و خانم‌ها از آن كلاه‌هايي كه ليلا حاتمي ‌در سريال «كيف انگليسي» داشت، به سر گذاشته‌اند. كنار كلاه‌ها هم روبان‌هاي رنگارنگ آويزان كرده‌اند. قرار است امروز سكانس سفر شهيد بابايي به آمريكا تصويربرداري شود. او در 22 سالگي براي گذراندن دوره تكميلي خلباني عازم اين كشور مي‌شود. تعدادي از اقوام شهيد بابايي هم به بدرقه‌اش آمده‌اند.

شهاب حسيني؛ بازيگر نقش شهيد بابايي

براي مصاحبه با بازيگر نقش اصلي و محوري سريال به سراغ شهاب حسيني مي‌روم. او با پيشنهاد مصاحبه مخالفت مي‌كند و مي‌گويد: هنوز هيچ چيز معلوم نيست. من نمي‌توانم درباره نقشي كه هنوز ديده نشده صحبت كنم. سيب را كه بيندازي بالا تا بيايد پايين هزار تا چرخ مي‌خورد. 

من هميشه دوست دارم جايي باشم كه حضورم مفيدتر باشد. يعني كاري را انجام بدهم كه از درون به آن احساس بهتري دارم. سينما در روند كاري من تاثير فراواني داشته؛ اما پايه‌هاي كار من در تلويزيون مستحكم شده است. بنابراين هر زمان كه تلويزيون تصميم گرفته كار خوب و فاخري بسازد، من استقبال كرده‌ام. هر وقت كارگردان‌هاي خوب دعوت كرده‌اند، من اجابت كرده‌ام.

از او مي‌خواهم در گفتگويي كوتاه احساسش را درباره نقش «شهيد بابايي» بيان كند. او مي‌گويد: همه ما نسبت به شخصيت‌هاي بزرگ سرزمينمان يك ديني داريم. چه شخصيت‌هاي بزرگي كه در گذشته اين سرزمين سهم داشته‌اند و چه شخصيت‌هاي معاصر. شخصيت شهيد بابايي مثل همه قهرمانان از جان گذشته‌اي كه رفتند و ارزشمندترين چيزي كه داشتند در راه دفاع از سرزمينشان فدا كردند، براي من قابل احترام است. اين بزرگمردان از آرامش زندگي خودشان گذشتند و هدفشان را به آرامش و راحتي ترجيح دادند.

اين بازيگر ادامه مي‌دهد: ما اگر بتوانيم بدرستي نمايشگر اين لحظات باشيم، باعث مي‌شويم شخصيت‌هاي بزرگ مملكتمان بيشتر شناسانده شوند. اميدوارم درباره همه شخصيت‌هاي بزرگ سرزمينمان سريال ساخته شود. چون اين سريال‌ها براي نسل بعد مي‌ماند و بر ديدگاه و قضاوت آنها اثر مي‌گذارد.

از شهاب حسيني درباره تحقيقاتي كه روي اين شخصيت انجام داده، مي‌پرسم. او پاسخ مي‌دهد: فيلمنامه خيلي به من كمك كرد. علاوه بر اين كتاب‌هايي را درباره شهيد بابايي خواندم. تحقيقات شخصي هم داشتم و با آدم‌هايي كه در كنار ايشان بودند، مصاحبه كردم. با خانواده‌شان صحبت كردم. فقط مي‌توانم بگويم، اميدوارم بتوانم اين نقش را درست بازي كنم. خدمت خانواده‌شان هم عرض كردم اين مسووليت امانت بزرگي است كه اميدوارم شانه‌هاي ضعيف من تحميل سنگيني اين بار را داشته باشد.

هميشه از كارهاي فاخر تلويزيون استقبال كرده‌ام

از شهاب حسيني درباره حضور دوباره‌اش در يك سريال تلويزيوني مي‌پرسم. به او مي‌گويم شما از تلويزيون شروع كرديد. در سينما سيمرغ گرفتيد و باز به خانه اول بازگشتيد.

او مي‌گويد: من هميشه دوست دارم جايي باشم كه حضورم مفيدتر باشد. يعني كاري را انجام بدهم كه از درون به آن احساس بهتري دارم. سينما در روند كاري من تاثير فراواني داشته؛ اما پايه‌هاي كار من در تلويزيون مستحكم شده است. بنابراين هر زمان كه تلويزيون تصميم گرفته كار خوب و فاخري بسازد، من استقبال كرده‌ام. هر وقت كارگردان‌هاي خوب دعوت كرده‌اند، من اجابت كرده‌ام.

حسيني ادامه مي‌دهد: اميدوارم اين سريال كاري باشد كه مردم ببينند. هدف نشان دادن وجوهي از زندگي كسي است كه نمونه‌اش را كم داشته‌ايم. مهم نيست كه «شوق پرواز» يك سريال پرمخاطب شود يا نه، البته اميدواريم چنين شود. دوست دارم در ساختار به استانداردي نزديك شويم كه تماشاگر كار را بپذيرد. اما اگر بنا به هر دليلي اين اتفاق نيفتاد، اشكالي ندارد. ما بازيگر‌ها در حرفه خودمان جز دغدغه‌هاي مالي و مسائل مربوط به شهرت و كسب جايزه، بايد به يك سري مسائل عميق و اصيل معنوي هم بپردازيم. حضور من در اين سريال هم به همين هدف است.

خداحافظي يك قهرمان

با شهاب حسيني خداحافظي مي‌كنم. او براي تمرين پلان بعدي به رديف اول صندلي‌ها مي‌رود. كنار يك پسربچه تپل هفت هشت ساله مي‌نشيند و با او صحبت مي‌كند. دست‌هاي كوچك پسربچه را مي‌گيرد و با او مچ مي‌اندازد. بعد دوتايي با هم غرق خنده مي‌شوند. يكي از عوامل گروه مي‌گويد اين پسربچه نقش خواهرزاده شهيد بابايي را بازي مي‌كند كه با دايي‌اش رابطه صميمانه‌اي دارد.

دستيار كارگردان از هنروران مي‌خواهد كه هر كدام در جاهاي تعيين شده بنشينند تا راكورد صحنه حفظ شود. يكي از مشكلات كار اين است كه هنروران در فاصله بين پلان‌ها صندلي‌شان را ترك مي‌كنند و پيدا كردن دوباره آنها، زمان مي‌برد. پس از چند بار تمرين، گروه براي پلان بعدي آماده مي‌شود. در اين پلان قرار است «عباس( »شهيد بابايي) با اعضاي خانواده‌اش حرف‌هاي آخر را بزند و خداحافظي كند. فخرالدين صديق‌شريف (پدرعباس)، مينا جعفرزاده (مادر)، پوراندخت مهيمن (زن‌دايي) و عبدالرضا اكبري (دايي) كنار اتاق كنترل پاسپورت ايستاده‌اند و عباس تك‌تك سراغشان مي‌رود. هنگامي ‌كه نزديك مادر مي‌رود، متاثر مي‌شود و بر چادر رنگي مادر بوسه مي‌زند. شهاب حسيني چند بار شيوه خداحافظي با خواهرزاده‌اش را تمرين مي‌كند. او خواهرزاده‌اش را بغل مي‌كند و دور خودش مي‌چرخاند. تعدادي از مسافران در پس‌زمينه تصوير ايستاده‌اند تا در لحظه تصويربرداري از پله‌هاي فرودگاه بالا بروند. با فرمان «صدا، دوربين، حركت» يدالله صمدي تصويربرداري پلان كليدي «خداحافظي با عباس» آغاز مي‌شود.

پذيرفتن نقش بدون ترديد

سراغ يدالله صمدي مي‌روم. موهاي يكدست سفيدش نشان از تجربه چندين و چند ساله‌اش در فيلمسازي دارد. او آنقدر درگير كار است كه فرصت سرخاراندن هم ندارد. معذرت خواهي مي‌كند و مي‌گويد: بايد زود چند تا نما را بگيريم تا نور را از دست ندهيم. هنگام صحبت با صمدي چشمم به مهران رجبي مي‌افتد كه در گوشه‌اي از فرودگاه نشسته است. مهران رجبي جزو بازيگران محبوب خبرنگاران است، چون هميشه در دسترس است و به سوالات پاسخ مي‌دهد.

او درباره نقشش در اين سريال مي‌گويد: من نقش پدر سعيد را بازي مي‌كنم. سعيد و عباس ياران دبستاني هم بوده‌اند. با هم به آمريكا رفته و خلبان شده‌ و برگشته‌اند. هر دو هم در جنگ شهيد شده‌اند. سعيد پدري به نام «حاج عبدالله» داشته كه آدم بدخلق و تندمزاجي بوده و زياد غر مي‌زده است. من نقش حاج عبدالله را بازي مي‌كنم. نقش حاج عبدالله كم است. شايد در كل پروژه 20 15 سكانس باشد. لذا خيلي نياز به تحقيق نبود. فقط مي‌دانم خيلي آدم خوش‌اخلاقي نبوده است. اين شخصيت خيلي در روند داستان تاثيرگذار نيست. مثل نقش پدر دكتر محمد قريب (سريال روزگار قريب) نبود كه زياد بازي داشته باشد. اينجا فقط اطاعت امر كرديم و پاي كار امضا زديم. از او درباره نحوه پيوستنش به گروه مي‌پرسم. او پاسخ مي‌دهد: قبلا با صمدي در «كلانتري غيرانتفاعي» كار كرده بودم. وقتي تماس گرفتند، سر نخاراندم و اصلا نپرسيدم ميزان نقش چقدر است. وقتي گفتند بيا، بدون يك كلمه پس و پيش گفتم چشم.

مهران رجبي در پايان مي‌گويد: ما خيلي كوچك‌تر از آن هستيم كه درباره شهدا نظر بدهيم. اينها مثل بچه‌هاي امام خميني‌اند و در جايگاهي هستند كه اين عالم كف اوست. نسل نوجوان ما هيچ ذهنيتي از جنگ ندارند و اين چيزها را در كتاب‌ها خوانده‌اند. وظيفه مسوولان است كه با ساخت آثار تصويري آن همه ايثارگري و رشادت‌ها را به جوانان منتقل كنند.

رسيدن به بافت‌هاي قديمي‌ شهري كار سختي بود

اصغر نژادايماني، طراح صحنه سريال شوق پرواز براي ساخت دكورهاي تاريخي اين سريال تلاش زيادي كرده است.

او پيش از اين طراحي صحنه فيلم‌هايي چون رنگ خدا، آواز گنجشك‌ها (مجيد مجيدي)، مهر مادري (كمال تبريزي)، قطعه ناتمام (مازيار ميري) و... را انجام داده است.

حسيني: ما بازيگر‌ها در حرفه خودمان جز دغدغه‌هاي مالي و مسائل مربوط به شهرت و كسب جايزه، بايد به يك سري مسائل عميق و اصيل معنوي هم بپردازيمنژادايماني درباره ويژگي‌هاي طراحي صحنه اين سريال مي‌گويد: اين سريال لوكيشن‌هاي زيادي داشت. چون يك مقطع زماني طولاني از سال 1332 تا سال 1388 را پوشش مي‌داد. هر كدام از اين دوره‌ها ويژگي‌هاي معماري و ساختاري خودش را داشته ‌است. چون در حال حاضر بافت‌هاي قديمي‌ شهري‌مان از بين رفته، رسيدن به آن فضاها كار خيلي سختي بود به همين دليل مجبور شديم در تهران و قزوين تعدادي دكور بزنيم.

او ادامه مي‌دهد: نسبت به آن سال‌ها خيلي چيزها عوض شده، ماشين‌ها و لباس‌ها تغيير كرده‌ است. ما براي اين كار، ماشين‌هاي قديمي‌ از جمله تعدادي خودروي پيكان، رنو و پژوي فرانسوي كه مربوط به آن دوره است پيدا كرده‌ايم. هنگام تصويربرداري نماهاي خياباني نيز خيابان‌ها را قرق مي‌كنيم و نمي‌گذاريم ماشين‌هاي جديد داخل كادر دوربين شوند.

او به دكورهاي ساخته شده براي سريال اشاره مي‌كند و مي‌گويد: ما خانه شهيد «عباس بابايي» را در 4 مقطع زماني بازسازي كرده‌ايم. يعني در سال‌هاي 1332 و 1350، سال 1366 (زمان شهادتشان) و سال 1388 .

يك خانه‌اي پيدا كرديم كه قابليت اين كار را داشت. در مراحل مختلف با توجه به فضاهاي آن دوره، اين خانه را احيا و بازسازي كرديم. اين سريال مقاطع مختلفي از تاريخ ما را نشان مي‌دهد كه هيچ كدامش به بقيه شبيه نيست. الان بيشتر ساختمان‌ها به سبك جديد سنگ كاري مي‌شود. تمام شهر لوله‌كشي گاز شده است. اين لوله‌كشي‌ها را از بين برده‌‌ايم. تابلوي مغازه‌ها با فونت‌هاي جديد است و به شيوه جديد اجرا شده، آن زمان شكل مغازه‌ها فرق داشته. چند سكانس در بازار قديم تصويربرداري داشتيم. ناچار شديم سال 1352 را بازسازي كنيم. آن زمان بسته‌بندي‌هاي اجناس فرق مي‌كرده، كركره مغازه‌ها اين طور نبود، لامپ كم مصرف نداشتند.

او با اشاره به لوكيشن‌هايي كه حضور بيشتري در سريال دارند، مي‌گويد: يك مغازه آهنگري داريم كه در بازار قزوين در 3 دوره تاريخي بازسازي شده است. يك مغاره شيريني‌فروشي را از سال 1342 تا زمان حال مي‌بينيم. اطراف اين مغازه در طول 20 سال تغيير مي‌كند. اما بدون اين كه مغازه را گم كنيم، متوجه مي‌شويم همان مغازه است. اين مغازه‌ها هر كدام بخش‌هايي از قصه ما را تشكيل مي‌دهند. مرد آهنگر دوست خانوادگي شهيد بابايي است. عباس در كودكي براي تعمير وسايل تعزيه‌اش مرتب به مغازه اين فرد سر مي‌زده است. آن آدم به لحاظ شخصيتي روي شهيد بابايي تاثيرگذار بوده است.

براي ساختن اين دكور‌ها يك سري تحقيقات ميداني داشتيم و از روزنامه‌هاي قديمي‌ و اسناد و مدارك ميراث فرهنگي قزوين و شهرداري قزوين استفاده كرديم.

حجم نقش مهم نيست

هنگامي‌كه كنار فخرالدين صديق‌شريف مي‌نشينم، به شوخي مي‌گويم باز هم كار تاريخي! او مي‌خندد و درباره نقشش توضيح مي‌دهد: نقش پدر شهيد عباس بابايي را بازي مي‌كنم. اين شخصيت در فلاش‌بك‌ها و در گذشته ديده مي‌شود بنابراين خيلي وسعت ندارد. اما من هيچ وقت به حجم نقش توجه نمي‌كنم و جذابيت‌هاي خود فيلمنامه برايم مهم است. خانواده شهيد بابايي ريشه‌هاي مذهبي داشته‌اند. طبيعتا اين آدم با همان هويت زندگي‌اش را شروع كرده و ادامه داده تا يك شخصيت بزرگ شده است.

او ادمه مي‌دهد: درباره شغل پدر «عباس» روايت‌هاي مختلفي است. در اين فيلم او كار تزريقات انجام مي‌دهد. در كنارش تعزيه‌خواني هم مي‌كند كه در برخي لحظات اين نماها را هم مي‌بينيم.

روايت مستند از زندگي واقعي

يدالله صمدي آخرين پلان‌هاي روز جمعه را كارگرداني مي‌كند. ساعت 18 او با گروه خداحافظي مي‌كند و از آنها مي‌خواهد فردا در زمان‌هاي تعيين شده در فرودگاه حاضر شوند. از او مي‌پرسم چطور شد كه ساخت اين سريال به شما پيشنهاد شد. او پاسخ مي‌دهد: نمي‌دانم. براي خود من هم جاي سوال است. چون من تا به حال كارهاي كمدي، فولكلوريك، تاريخي و روان‌شناسي داشته‌ام. در عرصه دفاع مقدس كار نكرده‌ام. اما اين طور نبوده كه دوست نداشته باشم، پيش نيامده بود. اگر هم پيش آمده زماني بوده كه من آمادگي نداشته‌ام. او درباره ويژگي‌هاي اين سريال مي‌گويد: زندگي شهيد بابايي از كودكي تا زمان شهادت مي‌تواند براي مخاطب جذابيت داشته باشد. اين جنس روايت را خيلي دوست داشتم. داستان ما بيشتر يك روايت مستند است. البته يك جاهايي براي جذب بيشتر مخاطب چيزهايي را اضافه كرده ايم. اما خيلي پايمان را از دايره واقعيت بيرون نگذاشته‌‌ايم. نخواسته‌ايم خداي نكرده دروغ يا حرف خلافي گفته باشيم.

صمدي به دشواري‌هاي كار اشاره مي‌كند و مي‌گويد: ساخت اين مجموعه از نوع كارهاي تاريخي دشوار و سخت است. يك فيلم تاريخي ممكن است در دوره تيموريان ساخته شود كه مردم، آن دوره را نديده‌اند. معدود كساني هستند كه دقيقا بدانند آن زمان كوچه و بازار چه شكلي بوده است. اما اين مقطع تاريخي كه ما كار مي‌كنيم، دوره‌اي است كه مردم آن را ديده‌اند. از زماني كه عباس 9 ساله، بوده شروع مي‌شود. دهه 50 و زمان انقلاب و جنگ را نشان مي‌دهيم. مردم اين سال‌ها را به ياد دارند و راحت مي‌شود اشتباه كرد. براي اين كه خطايي پيش نيايد، بايد دقت بيشتري داشته باشيم. به همين نسبت بايد زحمت بيشتري بكشيم. او ادامه مي‌دهد: حدود 50 درصد كار تصويربرداري انجام شده است. تا خرداد آينده شايد كار به پايان برسد. عمده لحظات ملودرام و اكشن و جنگي باقي مانده است. ما ايام جنگ را از لحظه اول تا سال 66 كه عباس بابايي شهيد مي‌شود، نشان مي‌دهيم. او طرح‌هاي خيلي خوبي براي سركوب دشمن داده است.

ادامه كار در لوكيشن‌هاي اصفهان، دزفول، بوشهر، اميديه، اهواز، همدان و تبريز تصويربرداري انجام مي‌شود. بخش‌هايي هم در خارج كشور تصويربرداري مي‌شود.

صمدي در پايان مي‌گويد: ما ايرانيان زندگي امروزمان را مديون خون شهدا هستيم. اميدوارم در اين سريال بتوانم گوشه‌هايي از دلاوري‌هاي يكي از قهرمانان واقعي وطنم را به تصوير بكشم.

برخي از عواملي كه در ساخت سريال «شوق پرواز» با صمدي همكاري دارند، عبارتند از نويسندگان: فرهاد توحيدي، حسين تراب‌نژاد، مدير تصويربرداري: حسين پويا، صدابردار: برومند، چهره‌پردازي: سعيد ملكان، طراح صحنه: اصغر نژادايماني، طراح لباس: ژاله زكي‌زاده، مجري صحنه: جواد جعفر قلي‌زاده، مدير توليد: مجيد بابايي، تهيه‌كننده: جواد نوروزبيگي و موسسه فرهنگي هنري شاهد، دستيار كارگردان: سعيد كريمي، تداركات: ناصر‌ هاديانفر، تداركات نظامي: علي عنبراني، برنامه‌ريز: سعيد مترصد و علي نسايي و عكاس: محسن مينايي.

بازيگران: شهاب حسيني، عبدالرضا اكبري، الهام حميدي، فخرالدين صديق‌شريف، شهرام حقيقت‌دوست، مينا جعفرزاده، پوراندخت مهيمن و...

تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت