من هیچگاه كسل نمی‌شوم زیرا...

خـودش می‌گوید: «من هیچگاه كسل نمی‌شوم زیرا همواره در حال بودنم» این جذبه و حس وجود داشتن كه تجربه و معنا را در خود گرد می‌آورد، زمینه ی اصلی غنای آثار بورخس است. مسئله بده بستان ها و تأثیر و تأثرها در ادبیات موردی تازه نیست. خود بورخس به ادبیات مشرق ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

من هيچگاه كسل نمي‌شوم زيرا...

بورخس و تـأثير آن بر ادبيات داستاني معاصر ايران

خورخه لوئيس بورخس در 1889 در آرژانتين به دنيا آمد «در پانزده سالگي بنا به تصميم خانواده اش ساكن اروپا شد. پس از مراجعت بـه آرژانتين(1923) فعاليت ادبي خود را با انتشار متناوب چند مجموعه شعر و نثر آغاز كرد.» برخي از ويژگي هاي آثار او را مي‌توان تخيل سرشار، عدم وابستگي سياسي و ايدئولوژيك خاص، وسعت دانش ادبي و فلسفي به شمار آورد. خـودش مي‌گويد: «من هيچگاه كسل نمي‌شوم زيرا همواره در حال بودنم» اين جذبه و حس وجود داشتن كه تجربه و معنا را در خود گرد مي‌آورد، زمينه ي اصلي غناي آثار بورخس است. مسئله بده بستان ها و تأثير و تأثرها در ادبيات موردي تازه نيست. خود بورخس به ادبيات مشرق زمين و به ويژه ايران علاقه ويژه اي داشته است و در بسياري از آثار خود از اين چشمه فياض بهر ه ها برده است. بورخس كتاب هزار و يكشب را يكي از گنجينه هاي بزرگ ادبيـات جهان به شمار مي‌آورد و آن را از ديدگاههاي زيادي مورد ارزيابي قرار مي‌دهد. مثلاً در مورد رؤيا در هزار و يك شب مي‌نويسد :

 

«رؤيا بيني يكي از موضوعاتي است كه در هزار و يك شب توجه خاصي به آن مبذول شده است به عنوان نمونه مي‌توان به قصه ي دو رؤيا بين اشاره كرد. مردي در قاهره خواب مي‌بيند صدايي به او مي‌گويد كه به اصفهان برود و گنجي را كه در انتظار اوست بيابد. سفر طولاني و پرمشقت را تحمل مي‌كند و سرانجام به اصفهان مي‌رسد به علت خستگي زيـاد در ايـوان مسجدي دراز مي‌كشد تا قدري استراحت كند غافل از آنكه در ميان جمعي از دزدان است مرد مسافر به همراه دزدان دستگير شده و به نزد قاضي مي‌رود. قاضي از او سـؤال مي‌كند كه به چه منظوري به اصفهان آمده است مرد مصري داستان خود را مي‌گويد. قاضي به شدت به خنده مي‌افتد و در حالي كه تلاش مي‌كند قهقهه خود را مهار كند به او مي‌گويد : اي مرد ابله و ساده لوح من تاكنون سه بار رؤياي خانه اي در قاهره را ديدم كه در پشت آن باغچه اي است و در آن باغچه ساعتي آفتابي و نيز چشمه گنجي مدفون است. من هرگز كم ترين اعتباري بـراي اين دروغ قائل نشده ام اين پول را بگير و هرگز به طمع گنج به اصفهان باز نگرد.»

 

در مورد خيام بورخس معتقد است كه روح خيام بعد از هفت قرن در شاعر انگليسي زبان به فيتز جرالد حلول كرده است. «شايد روح عمر(خيام) در حدود سال 1857 در جسم فيتز جرالد حلول كرده باشد در رباعيات مي‌خوانيم كه تاريخ جهان چيزي جز انديشه و اراده ي خدا نيست كه عينيت مي‌يابد و خدا در آن مي‌نگـرد بـا اين شيوه تفكر كه نام فني آن وحدت وجود است. به ما اجازه مي‌دهد اين اعتقاد را داشته باشيم كه احتمالاً فيتز جرالد شاعر ايراني را باز آفريده است.» در مورد منطق الطير عطار بورخس چنين مي‌نويسد :«حماسه ي عرفاني است مرغاني در طلب شاه خود، سيمرغ پـرواز مي‌كنند و هفـت دريـا را در مي‌نـوردند تا سرانجام به مقصد او مي‌رسند و در مي‌يابند كه خود سيمرغ همه آنان و هريك از آنان است».

مي‌توان به تأثر گوته و آندره ژيد از حافظ نيز اشار كرد و نيز مي‌توان به تأثيرپـذيـري ادبيات معـاصـر ايران از ادبيات اروپا و آمريكـا اشـاره كرد. بـه عنوان نمونه مي‌توان از تأثير "خشم و هياهو" اثر فاكنر بر "سمفوني مردگان" عباس معروفي و يا "خاك خوب" اثر برل باك بر "جاي خالي سلوچ" و نيز تأثيرپذيري "تريا در اغما" اثر اسماعيل فصيح از رمان "خورشيد همچنان مي‌درخشد" اثر همينگوي اشاره كرد.

 

بورخس يكي از پست مدرنيست هاي مشهور است. قبل از وارد شدن به بحث پست مدرنيسم و انديشه هاي بورخس آوردن چند جمله اي در مورد مدرنيسم ضروري مي‌نمايد تا روشن شود كه چرا پست مدرنيسم مطرح شد و هدف آن چه بوده است.

 

مدرنيسم بر مطلق گرفتن علوم تجربـي و تكـامل تاريـخ انـديشه و پيشرفت بي پايان بشر استوار بود. «پيشرفتي كه تصور مي‌شد سرانجام او را از قيود مذهبي رها خواهد كرد»در واقع مدرنيته را مي‌توان «عمدتاً به معني ارج گذاري و به رسميت شناختن آگاهي به عنوان نيروي متكي به خود ناميد. در انديشه ي مدرنيست ها "معيار تحقيق حقيقت چيزي است كه به طور تجربي قابل آزمايش و بررسي مي‌باشد.»

«جيمز جويس و موريس بلانشو از رمان نويسان مدرنيست هستند.»

تعريف مدرنيسم و پست مدرنيسم به طور مستقل و جدا از هم چندان كار ساده اي نيست زيرا مرز ميان اين دو اصطلاح نيز با توجه به كاربردهاي متفاوت آن با هم فرق مي‌كند.« امبرتواكو از نظريه پردازان پست مدرنيست و رمان نويس مشهور چنين مي‌گويد : "من معتقدم كه پسامدرنيسم گرايشي نيست كه به لحاظ تقويمي‌قابل تعريف باشد، بلكه يك مقوله ي ايده آل يا بهتر بگويم يك راه و رسم هنري، يك شيوه ي عمل كرد است.»

 

آقاي سيروس شمسيا در كتاب نقد ادبي خود در بحث از پسامدرنيسم مي‌نويسد :

«سخن پست مدرنيست ها به صورت خلاصه اين است كه نبايد خود را محدود به استفاده از ابزار و امكانات عصر مدرنيسم كرد بلكه از دوره هاي پيشين هم مي‌توان استفاده كرد. به نظر آنان مدرنيست ها از گذشته بريده اند و اين زيان بار است از امكانات گذشته مي‌توان به عنوان ماده ي خام استفاده كرد. از گذشته مي‌توان براي امروز ارمغان آورد.»

 

طبيعي است كه پست مدرنيسم يك شيوه ي نگرش است و در كشورهاي مختلف ويژگي خودش را خواهد داشت. در اروپا فرانتس كافكا ، (نويسنده ي رمان هاي قصر، محاكمه، مسخ و.  ..) ساموئل بكت (نويسنده ي آثاري چون مالون مي‌ميرد، در انتظار گودو و.  ..) امبرتواكو (نويسنده ي رمان هاي نام گل سرخ، جزيره ي روز پيشين و.  ..) در آمريكا دكترف (نويسنده ي رمان هايي مثل رگتايم، بيلي باتكيت) در تركيه لطيفه تكين نويسنده رمان هاي (مرگ عزيز بيعار، شمشيرهاي يخي) و فريت ادگو (نويسنده ي چند رمان و مجموعه داستان "در قايق" و.  ..) در آمريكاي لاتين گابريل گارسيا ماركز (صد سال تنهايي، پاييز پدر سالار و.  ..) خورخه لوئيس بورخس (هزار توهاي بورخس، كتابخانه ي بابل و.  ..) ميگل انجل استور ياس نويسنده ي رمان هاي (آقاي رئيس جمهور، پـاپ سبـز و.  ..)، خـوان رولفو نويسنـده ي رمـان هاي (پدرو پارامو و.  ..) و خيلي نويسندگان ديگر در سراسر دنيا به روش پست مدرنيستي مي‌نويسند. هر كدام از اين نويسندگان از ويژگي مشترك برخوردارند :

عدم قاطعيت ، تناقض و عدم انسجام. اما هر يك با توجه به محيط زندگي خود طيف هاي رنگارنگي از اين شيوه ارائه مي‌دهند. در بيشتر كشورهاي آسيايي و آمريكايي لاتين پست مدرنيسم جلوه ي خود را در رئاليسم جادويي ارائه مي‌دهد. ماركز در مورد شيوه نوشتن خود چنين مي‌گويد : «يكي از مشكلات بسيار جدي كاربرد واقعيت ها در ادبيات آمريكاي لاتين نارسايي واژه ها است. براي توصيف و سنجش وسعت واقعيت هاي موجود در آمريكاي لاتين بايد كه نظام واژگاني تازه اي را پي ريخت. در نواحي مرتفع آمازون نهر آبي چنان داغ جاري است كه مي‌توان تخم مرغي را در عرض پنج دقيقه در آن آب پز نمود و نيز منطقه اي وجود دارد كه اگر در آنجا با صداي بلند حرف بزني ديوارها همه فرو مي‌ريزد. در جايي در امتداد سواحل كارائيب در كلمبيا من خودم مردي را ديدم كه در برابر گاوي كه كرم در گوش داشت خاموش دعا مي‌خـوانـد و بعـد بـه عينـه ديـدم كه كـرمها يكي يكي بيرون مي‌آمدند و بر زمين مي‌افتادند.»

 

در ايران دكتر غلامحسين ساعدي پيش از ماركز به شيوه رئاليسم جادويي دست يافت و رمان عزاداران بيل را با اين شيوه به نگارش درآورد. ساير رمانهاي ساعدي "توپ"، "غـريبه در شهر"، "ترس و لرز" و داستان هاي كـوتـاه او (واهمه هاي بي نام نشان، گور و گهواره و.  ..) نيز با اين شيوه پرداخت شده است. نمونه ي بسيار كوتاهي از كتاب عزاداران بيل مي‌آوريم.

«كدخدا ايستاد و گوش داد : صداي زنگوله از بيرون شنيده مي‌شد، صداي خفه و مضطربي كه دور مي‌شد و نزديك مي‌شد و دور ده چرخ مي‌زد پنجره ها همه تاريك بود. بيلي ها خوابيده بودند آنها هم كه بيدار بودند نشسته بودند توي تاريكي و مهتاب را تماشا مي‌كردند.»

 

صداي زنگوله در قسمتهاي بعدي رمان تبديل به خبر مرگ مي‌شود. بعضي از نويسندگان امروزي ايران بين رئاليسم جادويي و پست مدرنيسم همانندي نمي‌بينند مثلاً آقاي ابوتراب خسروي نويسنده رمان "اسفار كاتبان" وقتي به او مي‌گويند از فضاي بومي‌خودش استفاده مي‌كند و حتي به رئاليسم جادويي مي‌رسد مي‌گويد : «البته من نسبت به رئاليسم جادويي در كارهاي خودم مخالف هستم» اما وقتي رمان او را بعنوان اولين رمان پست مدرنيستي معرفي مي‌كنند اعتراض نمي‌كند.

 

 معمولاً نويسندگان امروز ايران را اعتراف به تأثيرپذيري شان از آثار ديگران اكراه دارند به عنوان نمونه آقاي محمدرضا صفدري نويسنده رمانهاي سياسنبو و تيله آبي در جواب تأثيرپذيري از ديگران مي‌گويد :« استناد كردن به كالوينو يا بورخس خنده دار است. زيبايي درخت براي من ايراني و آن آرژانتيني و آن ديگري يكسان است.»

 

خانم منيرو رواني پور در پاسخ خود در مورد تـأثيرپذيـري از ديگـران حـد اعتدال را حفظ مي‌كند : «من جواب مـاركز را موقتاً از او به عاريه مي‌گيرم، جـوابي كه به خبرنگـار داده بود وقتي به او گفتند كه تحت تأثير فاكنر است. ببينيد حال و هواي جنوب محل اتفاقـات رمـان هاي فاكنر شباهت زيـادي به حال و هـواي منطقـه ي مـوزخيز ماكوندو (محل حوادث رمان صد سال تنهايي) دارد. خوب در اين مناطق مردم باورها و افسانه هاي خودشان را مي‌سازند اگر دو منطقه ي جغرافيايي آنقدر به هم نزديك است كه گاهي واكنش واحدي را طلب مي‌كند گناه من نيست به هر حال من نمي‌توانم جفره (محل حوادث رمان اهل غرق) را ناديده بگيرم چـون ماكوندو هست، در ثاني مگر بهترين نويسندگان ما از رئاليسم و جريان سيال ذهني نويسندگان خارجي استفاده نكرده اند، اگر گورگي، داستايفسكي و شولوخف نبودند كليدر هم نوشته نمي‌شد. اينكه يكي از رئاليسم جادويي استفاده كند براي بيان حرفهاي خودش ايرادي ندارد مگر اينكه خواسته باشد ادا و اصول درآورد.

مي‌دانيد من از سبكهاي مختلفي استفاده مي‌كنم تا حرفم را بزنم فقط اميدوارم كه بتوانم ايراني باقي بمانم.»

رواني پور واقعيتي را از زبان ماركز بيان كرد كه نه قابل انكار است و نه نيازي به انكار آن هست. تشابه فرهنگ كشورهايي مثل آمريكاي لاتين، تركيه و ايـران و دغدغه هاي مشترك، طبيعتاً چنين شباهت هايي را به وجود خواهد آورد. اما تأثيرپذيري هم چه عمدي باشد و چـه غيـرعمـدي، چنـانكه هدف تقليد نباشد از ارزش آثار چيزي نمي‌كاهد. در بخش بعد به شباهت ها و يا تأثيرپذيريهايي كه ميان آثار بورخس و نويسندگان ما ديده مي‌شود مي‌پردازيم.

ادامه دارد ...

از فصل نامه انجمن علمي و آموزشي معلمان ادبيات فارسي استان آذربايجان شرقي

تنظيم : بخش ادبيات تبيان

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت