خوش بینی که شعرش زندگی بود

«مهربان و دهشتناك، سيماي عشق» مهربان و دهشتناك ‏ سيماي عشق ‏ شبي ظاهر شد ‏ بعدِ بلنداي يك روز بلند گويا كمانگيري بود ‏ با كمانش ‏ ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خوش بيني که شعرش زندگي بود

زندگي و اشعار ژاك پره ور

ژاك پره ور (‏Jaques Prevert‏ ) در چهارم فوريه سال 1900 در نوبلي سورسن به دنيا آمد. كودكي ‏شاد و خوشحال بود. هيچ جشني را از دست نمي داد. به تمام سيركها هم سر مي زد. عاشق تئاتر بود. ‏پدرش كه بازيگران را به خوبي مي شناخت او را با خود به تئاترها مي برد . حتي پيش از آن كه نمايش ‏شروع شود آنها در آن جا حضور داشتند. ‏

ژاك زندان را دوست نداشت و نمي خواست چيزي راجع به آن بداند. هرگز كشيشان و خادمان كليسا ‏را دوست نداشت زيرا آنها در نظر او قدرتهاي مطلق بودند. ازهمان كودكي مادرش داستانهاي پريان را ‏برايش مي خواند . به اين ترتيب او به دنياي خيال و روا پا نهاد. و هم مادرش بود كه به او خواندن ‏آموخت.

 

‏آثاري مانند ديويد كاپرفيلد ، سه تفنگدار و خانم منتزورو از علاقمندي هايش بود. در سال 1907به ‏پاريس آمد و وارد مدرسه شد. او از اين كه ساعت ها بي حركت در كلاس بنشيند و به حرف هاي ‏معلم بداخلاقش گوش كند متنفر بود. معلمي كه وقتي ژاك به گلها و پرندگان بيرون كلاس نگاه مي ‏كرد اور ا سرزنش مي كرد. اين دلزدگي و تنفر در نوشته هايش نمود دارد. هر از گاهي با پدرش به ‏ديدن فقرا مي رفت. ژاك آنها را دوست مي داشت و غم و شادي آنها را درك مي كرد.او اعتقاد داشت كه دنيا هميشه خوب نيست، اما خوشبختانه رويا وجود دارد. خواندن هست،‌ سينما ‏هست. ‏

برادر ژاك كارگردان بود. ژاك بسياري از سناريوها و ديالوگ هاي فيلم هاي او را مي نوشت. ‏

سرانجام ژاك مدرسه را رها كرد و به گذراندن زندگي پرداخت. در همان سال جنگ شروع شد، با ‏تمام بي رحمي اش. او از جنگ متنفر بود. ‏

برادرش‎ ‎در 17 سالگي بر اثر تب تيفوئيد مي ميرد. ‏

بازگشت به سرچشمه هاي زبان عاميانه كه به استعاره هاي ظريف و ماهرانه توجهي ندارد به خصوص ‏در ترانه ها بيان برتر خويش را پيدا مي كند. ـ پروه ساده و بي تكلف شعر مي گويد . باتخيل و ظريفانه ‏به طوري كه همه ، شعر او را مي خوانند و دوست دارند و با آن ارتباط برقرار مي كنند. ‏

ژاك پره ور مجبور مي شود در نيروي دريايي خدمت كند . چون رفتار نمونه اي نداشت بارها و بارها به ‏زندان افتاد. سرانجام خدمت سربازي را به پايان رساند. او حالا به كتابخانه ها مي رفت و با نويسندگان ‏رفت و آمد مي كرد. ‏

تولد ژاك پره ور به عنوان يك نويسنده به هيچ يك از نويسندگان ديگر شبيه نيست. تفاوت آثار شاعرانه ‏ژاك پره ور با آثارديگر، استقبال پر شور مردم بود. مخاطبين «گفتارها» 1945 ، «داستان ها» 1948، ‏‏«نمايش» 1951، «باران و هواي خوب» 1955، «توده هاي درهم» 1865، «اين چيزها و بقيه چيزها» ‏‏1972، به خوبي محبوبيت شاعري را نشان داد كه شعر را به نقش اصلي و اوليه اش هدايت كرد، يعني ‏گفتاري كه با صراحت ، ساده ترين و جهان شمول ترين احساسات مانند خشم، غم، محبت وعشق را ‏بيان مي كند. پروه شاعري بديهه سراست. و بديهه سازي در نظام ادبي و فكري نيرويي انقلابي است. ‏شعر او خودِ زندگي است. با تصاويري ساده از زندگي ، بدون نحوست و بدبختي، با خورشيدي ‏درخشان و زنهايي بسيار زيبا. زبان و انديشه او در مقابل «كيمياگري كلام» (تفكر رمبو درباره شعر) قرار ‏مي گيرد. ‏

پروه بعد از شركت در جنبش سورئاليسم، خيلي زود آن را كنار مي نهد. علاقمند به زباني آزاد بود . ‏زباني كه قادر است انسان را نيز آزاد كند. ‏

‏«چفتِ در باستيل؛ آسم پاناما و باد مفاصل روسيه» اين كلمات و تركيبات ، چگونگي دنياي كلامي را ‏نشان مي دهد كه در آن پاپها، ژنرالها، وزيرها و قاضي ها  چهره هاي مضحك و بدبختي هستند. ‏

بازگشت به سرچشمه هاي زبان عاميانه كه به استعاره هاي ظريف و ماهرانه توجهي ندارد به خصوص ‏در ترانه ها بيان برتر خويش را پيدا مي كند. ـ پروه ساده و بي تكلف شعر مي گويد . باتخيل و ظريفانه ‏به طوري كه همه ، شعر او را مي خوانند و دوست دارند و با آن ارتباط برقرار مي كنند. ‏

او خفقان و ستم هاي اجتماعي ، جنگ، آلودگي، آزادي، عدالت و عشق به زن را در اشعارش به ‏تصوير مي كشد. شايستگي او را بيش از همه حرفه اي هاي سينما مي شناختند. او فيلم نامه فيلم هاي ‏‏«ملاقات كنندگان شب (1942)» و «كودكان بهشت (1945)» را نوشت. اين دو فيلم از آثار مارسل ‏كارنه هستند. ‏

پروه براي كودكان نيز مي نوشت : «حكايت هايي براي بچه هايي كه عاقل نيستند».

 دو نمونه از اشعار ژاك پره وه :

*1*

«مهربان و دهشتناك، سيماي عشق»

مهربان و دهشتناك ‏

سيماي عشق ‏

شبي ظاهر شد ‏

بعدِ بلنداي يك روز بلند

گويا كمانگيري بود ‏

با كمانش ‏

و يا نوازنده اي ‏

با چنگش ‏

ديگر نمي دانم ‏

هيچ، ديگر، نمي دانم

تنها، مي دانم؛ بر من زخم زده

بر قلبم، ‏

شايد با تيري، شايد به ترانه اي ‏

و تا ابد ‏

مي سوزد ‏

اين زخم عشق

چه مي سوزد!‏

*2*

 براي تو عشق من

 به بازار پرنده فروش ها رفتم ‏

پرنده خريدم ‏

براي تو، عشق من

به بازار گل رفتم ‏

گل خريدم ‏

براي تو عشق من ‏

به بازار آهن رفتم ‏

زنجير خريدم ‏

زنجيرهاي سنگين ‏

براي تو عشق من ‏

بعد به بازار برده فروشان ‏

دنبال تو گشتم ‏

پيدايت نكردم ‏

عشق من

آسيه حيدري شاهي سرايي    

تنظيم:بخش ادبيات تبيان

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت