سادهزیستی امام خمینی (ره)
همه کسانی که امام را از نزدیک میشناختند از سادهزیستی ایشان سخن میگویند. از این که حاضر به تدارک هیچ وسیله رفاهی برای خود و خانوادهاش نبود. تا جایی که پروفسور مونتی فرانسوی میگوید: بیشتر از هر چیز، زندگی ساده امام، مرا مجذوب خود کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
يکشنبه 1402/03/14 ساعت 17:08
تعلق خاطر نداشتن به دنیا
گزارش دارایی امام خمینی(ره) به دیوان عالی کشور عبارت بود از:یک باب منزل مشتمل بر بیرونی و اندرونی در قم، قطعه زمینی که ارث پدری بود و سهم ایشان و برادرش بود و امام سهم خود را به فقرای خمین بخشید. وجه مختصری که نذورات و هدایای شخصی بود. مختصر اثاثی که مِلک همسرش بود. چند جلد کتاب.
(صحیفه امام، ج 13، ص 523)
پرهیز از تشریفات و تجملات
آیت الله طباطبایینژاد امام جمعه اصفهان نقل میکرد:هنگامی که امام به نجف رفتن اجازه نداد کولر بزنند و میگفتن مگر همه طلبهها کولر دارند که ما داشته باشیم؟ خیلی هم گرم و سخت هم بود ولی اجازه نمیدادند.
پروفسور مونتی فرانسوی میگوید: بیشتر از هر چیز، زندگی ساده امام، مرا مجذوب خود کرد
احترام ویژه به کوخنشینان و مستضعفان
امام توجه خاصی به طبقه محروم داشتند بر عکس دیگران که به طبقه مرفه توجه داشتن. امام میفرمود: شما طبقه جوان برومند زاغهنشین، بر آن اشخاص کاخنشین شرافت دارید و شما هستید که اسلام را حفظ کردید. یک موی سر این کوخنشینان و شهید دادگان به همه کاخها و کاخنشینان جهان شرف و برتری دارد. به مسئولین فرمودند: "به مستضعفان و مستمندان و زاغه نشینان که ولی نعمت ما هستند خدمت کنید.
نهایت دقت در نحوه استفاده از بیتالمال
بسیار اتفاق می افتاد که ایشان شبها از اندرون بیرون میآمدند و اگر چراغی روشن بود خاموش میکردند و روز بعد مسئول مربوطه را توبیخ میفرمودند که چرا چراغ را روشن گذاشته بودید. یک بار مسئول امور مالی امام، پشت پاکت چیزی نوشت و به خدمت امام فرستاد، ایشان در یک کاغذ کوچک جواب دادند و زیر آن نوشتند شما در این قطعه کوچک هم میتوانستید بنویسید. (داستانها و پندها، ج6، ص132)
پرهیز از اسراف
حضرت امام دربارۀ اسراف حساسیت داشتند. ایشان لیوانی داشتند که کنارشان بود و با آن آب میخوردند. هر موقع آب مینوشیدند کاغذی روی آن میگذاشتند و بقیۀ آب را دور نمیریختند و از همان استفاده میکردند تا تمام شود. در هنگام وضو گرفتن هم در بین وضو آب را میبستن تا هدر نرود.قناعت در خوردن
آیتالله احمد منتظری قمی نقل میکند: در نجف امام بیمار شد. دکتری از بغداد برای معالجه آقا آوردند. دکتر پرسید سید(امام) چه میخورد؟ من گفتم ماست و خیار. خیار هم که گیر نمیآید و همان ماست خالی. دکتر گفت جایز نیست؛ باید کباب برگ بخورند. آخرالامر امام یک شب این کار را کرد. همه را در خانه خودش دعوت کرد و برنج و کباب برگ به همه دادند. همین یک بار بود و دیگر هم تکرار نشد.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت