دلیل این همه اصرار برای رفتن پای صندوق رأی
انتخابات و درسی از سید آزادگان
خدایش رحمت کناد سید آزادگان، مرحوم آقای ابوترابی را. این قلم گرچه سنش به جنگ تحمیلی قد نمیدهد اما خوشحال است که این قدر رهین سعادت بوده است که چند سفر زیارتی در قالب کاروان رهپویان حرم تا حرم، پیاده از تهران تا مشهد، با این معلم و مراد آزادگان، همسفر شود و رهتوشهاش از این سفرها، خاطراتی است ناب و صیقلناخورده که ان شاء الله در وقت خودش، باز گفته خواهد شد.
اما امروز، نَقل حکایتِ سید آزادگان را بهانه کردم تا درباره نُقلِ محافل این روزها، انتخابات، نکتهای را با شما در میان بگذارم.
این بزرگمرد، خاطرهای دارد شنیدنی و درسآموز که روایت این سرّ دلبرانه از زبان خودش، بسی خوشتر است تا در حدیث امثال این کمترین.
«یک روز از صلیب سرخ جهانی برای بازدید و سرکشی از اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق حضور پیدا کردند. همراه این بازرسها رئیس اردوگاه اسرای ایرانیها هم حضور داشت. کسی که همه دستورات شکنجه و امر و نهی اردوگاهها بنا به فرمان او صورت میگرفت. برخی در پاسخ به مأمور صلیب سرخ گله و انتقاد کرده بودند و حرفهایی زده شد. نماینده به سراغ من هم آمد و از وضعیت سوال کرد. پرسیدند نظراتتان درمورد وضعیت فعلی چیست انتقادی دارند؟ من پاسخ دادم همه چیز خوب است و ما مشکلی نداریم و اذیت هم نمیشویم».
رئیس اردوگاهها که از انسانهای خبیثی بود و دائما در حال صدور دستور شکنجه بچهها بود و برخی را تا مرز شهادت پیش برده بود؛ از سخن حاج آقا ابوترابی تعجب میکند. فردای آن روز میگوید بروید علیاکبر را پیش من بیاورید. وقتی حاج آقا میرسد، او بلند میشود دست آقای ابوترابی را میبوسد. میگوید شما چطور آن جواب را در پاسخ به نماینده صلیب سرخ دادید؟ شما که دائماً در حال شکنجه هستید و با محدودیت غذا و مکان و سلامتی مواجه هستید. حاج آقا ابوترابی میگوید: «من هرچه فکر کردم علیه کشور و مسئولان عراق شکایتی کنم دیدم انصاف نیست. بالاخره ما دو کشور مسلمان هستیم و داریم با هم میجنگیم. این مقطع از جنگ هم تمام میشود و دائمی نیست. اما نخواستم شکایت یک کشور مسلمان را پیش کفار ببرم و در روز قیامت نتوانم پاسخگو باشم».
باری، این روزها، عدهای، بر سر دوراهی تحریم یا حضور در انتخابات، مردد مانده و پای تصمیمشان شل شده است. دلایلشان را که بالا و پایین میکنی میبینی دستهای، دود آهشان از عملکرد دولت فعلی، به آسمان، بلند است و همین را قیاس میکنند با دولتهای آینده و نمیدانم چگونه اما این نتیجه را میگیرند که دیگر نمیشود و نباید به انتخابات خوشبین بود!
دستهای دیگر هم هستند که به عملکرد شورای نگهبان میتازند. میگویند: این شورا، غربالش را آنقدر تنگ گرفته که هیچ کدام از گزینههای دانهدرشت ما از آن رد نشود و نشد! آنهایی هم که تایید صلاحیت شدهاند، مطلوب ما نیستند پس چه اصراری است برای رفتن پای صندوقهای رأی؟
گیرم همینطور باشد که میگویند که میدانم نیست و جای تسامح و مناقشهی بسیار دارد؛ غایت این نوشتار، اما چیز دیگری است و آن: دعوت به درنگ در اندیشه و درسی است که از سید آزادگان باید آموخت.
مرحوم ابوترابی، درسخواندهی مکتب قرآن بود. بهتر از هر کسی، نوش کرده بود معنی این کریمه نورانی را که:
«با هم جر و بحث نکنید که روحیهتان را میبازید و هیبتتان از بین میرود. به جای آن، مقاومت کنید که خدا کنار اهل صبر است» (انفال، آیهی46).
در افق بلند اندیشه ابوترابی، نزاع درون خانه را نباید پیش نامحرمان برد. او داغِ درفش و ردِّ تازیانه و زخم شکنجه را به جان خرید که به ما بیاموزد غیرت مسلمانی، اجازه نمیدهد پای بیگانه به دعوای اهل خانه باز کند. بهفرض در اردوگاه خودی، موج اختلاف افتد، با دستان خود، فرصت موجسواری را به دست دشمن سپردن، عین ناسپاسی است به آرمانهای بلند مردانِ مردی که در پای این پرچم، جان فشاندند و حالا نگران این بادهای تند مخالفی هستند که ستون این پرچم را میلرزاند.
آری، امروز در حاشیه ایستادن، عین ایستادن در کنار دشمن است. اگر به راستی، از دست صندوق رأی، کاری ساخته نیست! پس این همه غریو هلهله و غوغای کاروناوال شادی که در اردوگاه دشمن به راه افتاده، برای چیست؟
یادمان باشد، انتخابات ودیعه الهی و نعمت بزرگ خداوندی است، و به قول آن بزرگمرد سخنسرا، هر نعمتی راست شکری واجب، پس لختی بیندیشیم که چگونه شکر این نعمت را خواهیم گزارد؟!