هدیه های خط خطی

سلام دوستان تبیانی، داستان امروز ما درباره هدیه های خداست که باید مواظب آن ها باشیم وآن ها را هدر ندهیم، اسراف نکنیم تا خدا نعمت هایش را برای ما بیش تر کند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
یکی بود یکی نبود...
دیروز به سینا کوچولو، پسر همسایه مان، یک کتاب داستان هدیه دادم. سینا زود کاغذ کادو را پاره کرد و با خودکار تمام کتاب را خط خطی کرد.

خیلی خودم را نگه داشتم تا سرش داد نزم جلو نپرم، و خودکار را از دستش نگیرم.

پیش خودم گفتم: به من چه... مال خودش است. ولی خیلی ناراحت شدم.

همان روز پیش بابا بزرگ رفتم و برایش تعریف کردم. بابا بزرگ دستی به سرم کشید و گفت: تو حق داری ناراحت باشی. وقتی به کسی هدیه ای می دهیم دوست داریم قدر آن را بداند و خرابش نکند.

بعد سیبی را که نصف کرده بود خورده بودم، را به دستم داد و گفت: باید حواسمان باشد، از هر چیزی که به دستمان می رسد درست استفاده کنیم. این سیب هم هدیه خداست مگر نه؟

شب موقع شام، دانه های برنج ته بشقابم را تا آخر خوردم. وقتی مسواک زدم شیر آب را تا آخر باز نگذاشتم. ماه را که توی آسمان دیدم چراغ اتاق خوابم را خاموش کردم.

و توی دلم گفتم: خدایا... کمکم کن تا هدیه هایت را خط خطی نکنم.

بچه های عزیز شما با هدیه های خداوند چه کار می کنید؟

مطالب مرتبط:
هدیه
کوشا و بهترین هدیه تولد
هدیه خداوند

کانال کودک و نوجوان
تنظیم: شهرزاد فراهانی- منبع: رشد نو آموز
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت