برتري دين مبين اسلام در آداب و اخلاق و عقاید
با كمي دقت و تحقيق به اين نتيجه مي رسيم كه دين بايد در قالب وحي و پيامبر تعريف شود و اين دين ها هم همان اديان ابراهيمي مي باشند و با كمي دقت بيشتر درمي يابيم كه در بين همين اديان ابراهيمي هم برخي نسبت به برخي ديگر كامل تراند، اسلام از جمله اين ادياني است كه كمال و كامل بودن در آن مشهود مي باشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
يکشنبه 1396/11/01 ساعت 12:19
چه تفاوت هايي بين آداب و اخلاق و عقايد و سنن و...دين مبين اسلام با ديكر اديان وجود دارد كه سبب برتري آن شده است؟
اديان ابراهيمي و حتي اديان غير ابراهيمي داراي يك سري آموزه هايي هستند كه در برخي از آنها با هم ممكن است مشترك باشند كه اين براساس فطريات و نيازهاي مشترك همه انسانها و گرايشهاي درونيشان مي باشد. اين نيازهاي مشترك نمي تواند به حق بودن و كامل بودن هريك از آنها را اثبات كند بلكه اشتراك در مطلب و حق دليل به حق بودن كل نيست يعني از موجبه جزئيه موجبه كليه نتيجه نمي دهد لذا بايد بستر و تمام اجزاء و آموزه ها هم از طريق وحي و عالم بالا رسيده باشد و هم بايد موثق بوده باشد و تمامي آنها با هم همسنخ بوده باشد. نتيجه آنكه برخي مشتركات دليل بر درستي كل نمي باشد بايد همه آنها با هم در يك سيسم جامع ديني و الهي كامل نمايان باشند و تضمين كننده سعادت انسان تا ابد باشند.اينكه ما مي گوييم دين اسلام بر حق است و كامل است، مهم اين است كه بتوان اين مطلب و ادعا را ثابت كرد كه اسلام و پيروان آن توانسته اند اين را ثابت كنند. ديگر اديان اگر از اديان ابراهيمي باشد كه خوب آنها هم دين هاي كاملي در زمان خودشان و آخرين دين الهي بوده اند و به مرور كه دين جديدي مي آمد پيروان آن دين بايد به دين جديد الهي و وحياني گرايش پيدا مي كردند و اگر دين از نوع گرايش هاي غير ابراهيمي باشد در آنها وجود وحي و پيامبر الزامي نبوده است لذا در قالب هايي شكل گرفته اند كه ممكن است لزومات و ضروريات اديان الهي را در خودشان جاي نداده باشند پس آنها قابل ادعا به كمال و كامل بودن نمي باشند در ضمن اينكه در اين نوع گرايش ها اجزائشان كامل نيست و تمام نيازها و شرايط دين الهي در آنها نمي باشد. با كمي دقت و تحقيق به اين نتيجه مي رسيم كه دين بايد در قالب وحي و پيامبر تعريف شود و اين دين ها هم همان اديان ابراهيمي مي باشند و با كمي دقت بيشتر درمي يابيم كه در بين همين اديان ابراهيمي هم برخي نسبت به برخي ديگر كامل تراند، اسلام از جمله اين ادياني است كه كمال و كامل بودن در آن مشهود مي باشد. در ادامه به بيان موارد و دلائل اين كمال مي پردازيم.دين مبين اسلام از جهات مختلفى بر شريعت هاى پيامبران پيشين و آنچه امروزه به نام اديان مختلف خوانده مى شود، امتياز دارد. بسيارى از اين امتيازات از سوى انديشمندان و متفكران غيرمسلمان، مورد تأكيد قرار گرفته است. بررسى جامع و تفصيلى اين مسئله، كاوشى ژرف مى طلبد و از حوصله اين نوشتار خارج است؛ از اين رو به اختصار نكاتى چند بيان مى شود:يك. خردپذيرى و خردپرورىاز جمله امتيازات مهم اسلام، عقلانيت و خردپذيرى آموزه هاى آن است. اين مسئله در امور مختلفى نمودار است؛ از جمله: 1-1. نظام فكرى و عقيدتى اسلام : (مانند خداشناسى، هستىشناسى، انسانشناسى، راهنماشناسى و فرجامشناسى)؛1-2. نظام اخلاقى اسلام؛1-3. نظام رفتارى و قوانين و دستورات عملى؛1-4. دعوت به تحقيق و پرسش گرى در انتخاب دين.خردپذيرى آموزه هاى اسلام، از چنان وضوح و روشنى برخوردار است كه قرآن مجيد، آدميان را به بررسى هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دين دعوت كرده و هر گونه تحميل و اجبار و پذيرش كوركورانه دين را نهى مى كند : «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(1)؛ «پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان [ مختلف] گوش فرا داده و برترين را بر مى گزينند» و «لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»(2)؛ «هيچ گونه تحميل و اجبار در امر دين روا نيست [ ؛زيرا ]به خوبى راه هدايت از ضلالت روشن شد». اما مسيحيت كنونى به علت قرار گرفتن در تنگناهاى شديد معرفتى و ناتوانى در حل رابطه تثليث و توحيد و تجسد و خدا انگارى مسيح، به جداسازى و گسست ايمان از معرفت فتوا داده و دين و ايمان را با عقل و خرد بيگانه ساخته است!(3)پروفسور لگنهاوزن(4) مى گويد: «چيزى كه در اسلام بيش از همه، براى من جاذبه داشت، اين بود كه چقدر اين دين از پرسشهاى انسان استقبال مى كند و همواره دعوت به تحقيقات بيشتر در تعاليم دين مى كند».(5) همو مى گويد : «وقتى از كشيشها مى پرسيدم كه من نمى فهمم چه طور خدا يكى است و سه شخص است؟ در اكثر موارد جواب مى گفتند كه ما نمى توانيم به درك اين آموزه برسيم. تنها خدا مى داند كه حقيقت اين امرچيست. اين رمزى ست كه فقط خدا آن را مى داند و عقل در اينجا به بن بست مى رسد! از جمله چيزهايى كه براى بنده خيلى جالب بود، اين بود كه در اسلام نگفته اند اصول دين را چشم و گوش بسته بپذير؛ بلكه دعوت كرده اند كه بپرس. مخصوصاً اين خصلت در ميان شيعيان خيلى بيشتر است»(6). خانم مارگريت ماركوس (مريم جميله) نيز در اين زمينه مى نويسد:«پس از آنكه عقايد همه كيش هاى بزرگ را مورد بررسى قرار دادم، به اين نتيجه رسيدم كه به طور كلى مذهب هاى بزرگ يكى بودند؛ ولى به مرور زمان فاسد شده اند. بت پرستى، فكر تناسخ و اصول طبقه بندى در كيش هندويى سرايت كرد. صلح جويى مطلق و انزوا از مشخصات كيش بودايى شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقايد كنفسيوسى، عقيده اصالت گناه و تثليث و در نتيجه آن مفهوم خدايى مسيح و شفاعت به استناد مرگ ادعايى عيسى بر روى دار در مسيحيت، انحصارطلبى ملت برگزيده يهود و ... نتيجه اين انحرافات است. هيچ يك از اين انديشه هايى كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پيدا نمى شد؛ بلكه به صورت روزافزونى احساس مى كردم كه تنها اسلام آن مذهب اصيلى است كه طهارت خودش را حفظ كرده است. ساير مذهب ها فقط و فقط بعضى اجزاى آن، مقرون با حقيقت است؛ ولى فقط اسلام است كه تمام حقيقت را حفظ كرده است»(7).دو. اسلام و علمبه رغم آنچه در تعارض و ناسازگارى مسيحيت با علم و معرفت بيان شد، دين اسلام با دانش و معرفت پيوندى نزديك و ناگسستنى دارد. وفاق و آشتى دين و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگير و در خور توجه است:5-1. تشويق به فراگيرى دانشدراين عرصه اسلام گوى سبقت از هر مكتب و آئينى ربوده است و از اين هم فراتر رفته و كسب دانش هاى لازم در جهت تأمين نيازمندى هاى دنيوى و اخروى را فرض و لازم دانسته است. چنان كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله فرمودند : «ان طلب العلم فريضه على كل مسلم».(8) همانا علم آموزى بر هر مسلمانى واجب است. و نيز آمده است : عالمى كه از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است.(9) در كتابهاى روايى و نصوص دينى ابواب مفصلى در اين زمينه وجود دارد.(10)5-2. تقويت روحيه علمى:اسلام روحيه پژوهشگرى را ارج مى نهد و در مسير حقيقت يابى و معرفت اندوزى هيچ مانعى نمى نهد. قرآن مجيد آواى تحقيق و جست و جوى آزاد و گزينش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است : بشارت ده بندگانى را كه به سخنان گوش فرا داده و برترين آنها را برمىگزينند.(11)5-3. دارا بودن مضامين علمى:نصوص دينى اسلام آكنده از مضامين و مطالب علمى است. در اين عرصه اسلام هم در بردارنده مبانى و پيش فرضهاى عام و متافيزيكى علوم است و هم دارنده بسيارى از گزارههاى علمى، به گونهاى كه يكى از وجوه اعجاز كتاب آسمانى اسلام اعجاز علمى آن شناخته شده تا آن جا كه در اين زمينه دانشمندان مسلمان و غير مسلمان صدها كتاب در باب رهاوردهاى علمى قرآن به نگارش درآورده اند.از جهت سازگارى با علم و دانش بشرى نيز اسلام كارنامه درخشانى دارد. موريس بوكاى(12) دانشمند فرانسوى به دو امتياز اساسى در اين رابطه اشاره مى كند:2-1. غناى فراوان قرآن در حوزه مسائل علمى؛ در حالى كه عهد قديم (تورات) و عهد جديد (انجيل) نسبت به بسيارى از آنها ساكت و فاقد اطلاعات و داده هاى مشخصى هستند.(13)2-2. استوارى و توافق دادههاى قرآن با دستاوردهاى متقن و معتبر علوم روز؛ در حالى كه عهد عتيق و اناجيل به تعارضات آشتى ناپذيرى در اين زمينه مبتلا هستند. بوكاى مىنويسد : «من بدون سبق ذهن و با عينيت كامل، ابتدا به قرآن توجه كردم و خواستم درجه سازگارى اين متن را با معلومات علمى امروز بسنجم ... در پايان كار بر من مسلّم شد كه قرآن، به ايجاب و اثبات هيچ مطلبى نمىپردازد كه در اين دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمى محل انتقاد و ترديد قرار داد. براساس همين روش عينى، عهد عتيق و اناجيل را نيز مطالعه كردم. در مورد عهد عتيق به هيچ وجه نيازى نبود كه پا را از كتاب نخست آن؛ يعنى، سفر تكوين (پيدايش) فراتر بگذارم، تا به تأكيداتى آشتىناپذير، با معلومات متقن علمى اين روزگار برخورد كنم! در همان صفحه اول انجيل نيز، شجره و نسب عيسى عليه السلام ما را دچار اشكال مى كند؛ زيرا در اين باب متن انجيل متى با متن انجيل لوقا آشكارا در تناقض است. درباره تاريخ ظهور بشر بر روى زمين نيز مطالب انجيل لوقا با معارف امروزى كاملاً ناسازگار است».(14)5-4. پيوند علم، ايمان و رستگارى: اسلام در اين باره، امتياز اساسى ديگرى بر مسيحيت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام به گسست ناپذيرى علم و عقل و ايمان و معرفت و رستگارى فتوا مى دهد.(15) اما به اعتقاد رسمى مسيحيت شجره ممنوعه - كه آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسانها مورد خشم الهى قرار گرفته و گنهكار شدند - چيزى جز خوردن از شجره معرفت و دانش نيك و بد نبوده است : «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنايت خود سازد و آدم را امر نموده، چنين گفت : آنچه از درختان خواهى بخور؛ اما مبادا كه از درخت معرفت نيك و بد بخورى كه هر گاه از آن بخورى خواهى مرد».(16)در باب سوم مى گويد : خداوند پس از تخلف آدم چنين گفت: «اكنون انسان مانند يكى از ما شده كه نيك و بد را تميز مى دهد و اكنون است كه دست دراز كند و از درخت حيات نيز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بيرون كرد ...».(17)بر اساس اين آموزه، جست و جوى دانش و معرفت در تعارض با رستگارى و خلود انسان در بهشت است. به عبارت ديگر چنين وانمود مى كند كه يا بايد رستگارى در بهشت را برگزيد و يا در جست و جوى دانش و معرفت برآمد. پس آنكه بهشت و رستگارى مىخواهد، بايد از پيمودن طريق دانش و معرفت فاصله گيرد و آنكه دانش و معرفت مىجويد، بايد بهاى سنگين خروج از بهشت و سعادت جاودان را تحمل كند! استاد مطهرى در اين باره مى نويسد: «بر اساس اين برداشت همه وسوسهها، وسوسه آگهى است؛ پس شيطان وسوسه گر همان عقل است»(18).سه. كتاب الهىيكى از مهمترين امتيازات اسلام بر ديگر اديان، «كتاب آسمانى» آن است. قرآن مجيد، از چند جهت بر كتابهاى آنان امتياز دارد. برخى از اين جهات عبارت است از:3-1. كلام الهى؛ قرآن مجيد كتابى است كه تماماً از سوى خداوند، بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده و تمام الفاظ و كلمات به كاررفته در آن، عيناً كلام الهى است. به عبارت ديگر اسلام تنها دينى است كه مستقيماً كلام خدا را در دسترس بشر قرار مى دهد و انسان را با سخن او آشنا مى سازد؛ در حالى كه ديگر اديان موجود، از چنين امر مهمى تهى بوده و حتى ادعاى آن را ندارند.دكتر موريس بوكاى مى نويسد: «فرق اساسى ديگر ميان مسيحيت و اسلام - در مورد كتابهاى مقدس - اين است كه مسيحيت متنى ندارد كه از طريق وحى نازل شده و تثبيت گرديده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد كه با ضابطه بالا مى خواند.قرآن بيان و گزاره وحيانى است كه از طريق جبرئيل به محمدصلى الله عليه وآله رسيده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبى مبتنى بر وحى در مسيحيت، بر پايه گواهىهاى متعدد و غير مستقيم افراد انسانى استوار است و بر خلاف تصور بسيارى از مسيحيان، هيچ گونه قولى در دست نيست كه واسطه نقل آن، يك شاهد عينى زندگانى عيسىعليه السلام باشد»(19). توماس ميشل - استاد الهيات و كشيش مسيحى - مى نويسد : بر خلاف قرآن، كتاب مقدس مجموعه اى بين 66 تا 73 كتاب است كه در طول 1500 سال تأليف شده و شمار بزرگى از مؤلفان - كه تاريخ نام بسيارى از آنها را فراموش كرده - براى تهيه آن به عمليات پيچيده اى پرداخته اند.او همچنين مى گويد : «اصولاً مسيحيان نمى گويند خدا كتابهاى مقدس را بر مؤلفان بشرى املا كرده است؛ بلكه معتقدند او به ايشان براى بيان پيام الهى به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگى ويژه هر يك، توفيق داده است».(20)ميشل اشاره مى كند كه نويسندگان كتابهاى مقدس، معصوم نبوده و دچار محدوديتهاى علمى و تنگناهاى زبانى بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهايى نيز در كتاب مقدس به يادگار نهاده اند : «گاهى اين نويسنده بشرى، نظريات غلط يا اطلاعات اشتباهآميزى دارد كه اثر آن در متن كتاب باقى مى ماند»(21).رابرت ا. هيوم نيز مى نويسد : «اسلام، از اين جهت كه متن مقدس آن صريحاً وحى خداوندى به يك فرد خاص - بنيانگذار اين دين - است، در ميان همه اديان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوى اصلى خدا است ...»(22).3-2. تحريف ناپذيرى؛ قرآن كتابى است تحريفناپذير كه همواره اصالت و عصمت خود را در طى قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحريف كوتاه كرده است؛ در حالى كه هيچ يك از اديان موجود، از اين ويژگى برخوردار نيست. «عصمت» امرى افزون بر اصل الهى بودن پيام قرآن است و براى آن مىتوان مراحلزير را ذكر كرد :3-2-1. عصمت از ناحيه نازل كننده (خداوند)(23)؛3-2-2. عصمت از ناحيه حاملان وحى و فرشتگان رساننده به پيامبرصلى الله عليه وآله(24)؛3-2-3. عصمت در دريافت وحى از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله(25)؛3-2-4. عصمت در ابلاغ وحى به مردم از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله(26)؛3-2-5. عصمت در بقا و استمرار تاريخى وحى در ميان بشر تا پايان تاريخ(27).به اعتقاد مسلمانان، كتابهاى آسمانى نازل شده بر پيامبران پيشين نيز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجيد همتا و همپاىاند(28)؛ ليكن مرحله پنجم عصمت (تحريفناپذيرى ابدى در ميان مردم) از اختصاصات قرآن است. 3-3. معجزه جاويد و سند رسالت؛ پيامبران براى اثبات رسالت خود، معجزه آورده اند؛ ليكن كتاب آسمانى آنها، غير از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ يعنى، هم كتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف ديگر اين كتاب معجزهاى جاودان و باقى و سندى زنده بر رسالت است كه قرنها و عصرها را در مى نوردد و همگان را به تحدّى مى طلبد. در حالى كه معجزات پيامبران پيشين، فقط نزد حاضرين مشهود بوده و اثرى از آن باقى نيست و جوامع بشرى از مشاهده آن محروم اند. افزون بر آن كتاب آسمانى اسلام، امتيازات بيشمارى از جهت محتوايى دارد كه بررسى آنها مجالى فراختر مى طلبد.چهار. جامع بودناز ديگر ويژگى هاى اسلام در برابر ديگر اديان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تكاملى بشر تا پايان تاريخ را به ارمغان آورده است. جان ديون پورت مى نويسد : «... قرآن مطابق تحقيقات كومب با انجيل فرق دارد؛ زيرا انجيل داراى مكتب و روش فقاهتى نيست؛ بلكه به طور كلى محتويات آن مركب است از قصص و روايات و بيانات تحريض و ترغيب بشر در نشر عواطف و احساسات عالى و فداكارى و ... ولى هيچ نوع عامل و رابطه منطقى جالب و جاذبى كه اين معانى را با يكديگر ربط دهد، در انجيل وجود ندارد. از اين گذشته قرآن مانند اناجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصى درباره عقايد دينى و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلكه داراى مكتب و روش سياسى نيز هست؛ زيرا تخت و تاج يا به تعبير ديگر اساس دستگاه و سازمان سياسى، روى اين شالوده ريخته شده و هر نوع قانونى براى اداره امور كشور، از اين منبع گرفته مى شود. و بالاخره كليه مسائل حياتى و مالى با اجازه همين منبع و مصدر قانونگذارى، حل مى شود(29).(30)پنج. نظام حقوقى اسلاماز جمله امتيازات انحصارى اسلام بر ديگر اديان، نظام حقوقى اصيل آن است. اين مسئله بسيارى از انديشمندان غرب را به تحسين و اعجاب وا داشته است. اگر چه اين مسئله در ذيل نظام رفتارى و بحث از «جامعيت اسلام» قابل بررسى است؛ ليكن به جهت اهميت ويژهاى كه دارد به طور مستقل مورد بررسى قرار مى گيرد. اولين نكته قابل توجه، نقش بىبديل اسلام در بنيانگذارى و توسعه حقوق بين الملل است. مارسل بوازار(31) پژوهشگر انستيتوى تحقيقات عالى حقوق بين الملل در ژنو، مى نويسد: «در قرون وسطى هر وقت ركودى در قوانين مسيحيت روى مى داد صاحب نظران از حقوق اسلامى استفاده مى كردند. در قرن سيزده ميلادى در چند دانشگاه اروپا، مبانى فقه اسلامى مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسيس دانش حقوق بين الملل را دگرگونى در روابط ملتها و جلوگيرى از تجاوز زورمندان و توانگران و برابرى و برادرى انسانها بدانيم؛ بايد اذعان كنيم كه پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله بنيانگذار حقوق بين الملل بوده است».(32)اصول حقوق بشر در اسلام حقوق بشر و يا حقوق بين الملل اسلامى داراى اصولى چند است؛ از جمله :1. اصل حرمت و كرامت انسان؛2. اصل عدالت، برابرى و نفى تبعيض؛3. اصل صلح و همزيستى مسالمتآميز؛4. اصل وفاى به عهد؛5. اصل تفاهم و روادارى؛6. اصل مشاركت و همكارىهاى بينالمللى؛7. اصل حمايت از ملل تحت ستم و ...(33).اصول ياد شده در نگاه انديشمندان غربى، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزيستى مسالمت آميز و تفاهم مى نويسد: «در مورد پيروان اديان الهى بايد گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمايت خود قرار داده و امنيت كاملى در جامعه اسلامى دارند. آنان مىتوانند طبق دستورات دينى خود آزادانه عمل كنند، به خصوص كه در قرآن نيز رعايت حقوق آنان توصيه شده است. اين تساهل دينى در مسيحيت و يهود، مطلقاً وجود نداشته و به ويژه پيروان دين يهود، ناگزير از انجام فريضه هاى بسيار سخت و توان فرسا بوده اند»(34).همومى نويسد: «در ديانت يهود برترى نژادى وجود دارد و در برادرى مسيحيت، رابطه الهى بر جنبه هاى عملى آن در زندگى اجتماعى غلبه يافته و در شرايط امروز قابل اجرا نيست. اما در ديانت اسلام اين افراط و تفريط به چشم نمى خورد ... اين تفكر كه از قرآن نشأت مى يابد، به ديانت اسلام سوداى جهان شمولى مى بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانى است كه همه مردم - حتى آنان كه به دين سابق خويش وفادار مانده اند - با تفاهم، همكارى، برادرى و برابرى كامل زندگى كنند».(35)شش. خاتميتاسلام دين خاتم است و اين خاتميت، اركان و لوازمى دارد؛ از جمله:6-1. نسخ شرايع پيشين؛ هر پيامبرى كه شريعتى به ارمغان آوَرْد، شريعت پيشين را نسخ كرد و اسلام - به عنوان آخرين شريعت و برنامه كامل سعادت بشر از سوى خداوند - ناسخ همه شريعت هاى پيشين است. 6-2. نسخ ناپذيرى؛ دين و شريعت اسلامى به لحاظ خاتم بودنش، از پايايى و ماندگارى برخوردار است. اين دين هرگز نسخ نخواهد شد و شريعت ديگرى جايگزين آن نمى شود. 5-3. همگانى بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پويايى اسلام، آن است كه اين دين، بديل ناپذير، همگانى و يگانه پرچمدار دعوت به سوى توحيد و وحدت بخش همه آدميان تحت لواى توحيد و يگانه شريعت و قانون سعادتآفرينِ خداوند باشد. ويژگى هاى ديگرى نيز در باب جاذبه هاى اسلام و امتيازات معارف آن وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خوددارى مى شود.هفت. نفى نيست انگارى(36)يكى از امتيازات اساسى اسلام، در برابر برخى از ديگر اديان به ويژه مسيحيت، پيراستگى آن از درونمايه هاى نيست انگارانه و نفى زمينه گرايش به نيهيليسم(37) (نيست انگارى) است. به تعبير پروفسور فلاطورى، در اسلام عنصرى يافت نمى شود كه بهانه به دست نيست انگارى چون نيچه(38) دهد تا در اين حوزه فرهنگى، حكم به نيست انگارى كند. توضيح اينكه نيچه؛ نيهيليسم را مفهومى دو پهلو مى داند كه يكى از وجوه آن نيست انگارى به معناى قدرت روح و به تعبير وى «نيهيليسم فعال» است و ديگرى نيست انگارى به معناى سقوط و زوال قدرت روح (نيهيليسم منفعل)(39). نيست انگارى منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بى هدفى و آنچه معناى حيات و ارزشهاى واقعى را تشكيل مى دهد، ناشى مى شود(40).نيهيليسم فعال، بر ملا كننده بيهودگى مطلق و به تعبير ديگر افشاگر نيهيليسم منفعل است. نيست انگارى منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمين تعلق دارد و بنياد آن از نظر نيچه، تصور متافيزيكى افلاطونى و باور دينى مسيحيت است. عمده ترين عنصر مسيحى - افلاطونى مورد توجه وى، نگاه منفى به جهانى است كه ما در آن زندگى مى كنيم. باور افلاطونى و ايمان مسيحى، اين جهان را كه ما در آن زندگى مى كنيم، جهانى خيالى و ساختگى، غير واقعى و دروغين و بد و زشت مى پندارد(41). او مسيحيت را مذهبى نيستانگارانه مى خواند(42) و مىگويد : آرى، نيست انگارى و مسيحيت هم قافيه اند و نه تنها هم قافيه كه برازنده هم هستند.(43) در مقابل، دو عنصر اساسى در تعاليم اسلامى وجود دارد كه راه را بر بسيارى از انتقادات وارد بر مسيحيت و يهوديت - از جمله اين نگرش نيچه - مى بندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. يكتا پرستى مطلق كه مضمون و محتواى اصلى ايمان دينى اسلام را تشكيل مى دهد.2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناى حيات. در اين نگرش، پيامبر داراى ذات و قلمروى الهى - به معناى قلمروى حقيقى و واقعى كه در برابر جهان غير واقعى و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است(44) - نمىباشد. در دين اسلام بين جهان بود و نُمود، انفصال نيست و جهان نمود،به اندازه جهان بود، واقعى است. بنابراين تعاليم اسلام بهانه به دست كسى نمى دهد تا بر آن انگ نيست انگارى زند و همين مسئله باعث مى شود كه نيچه نيز در ضمن نفى مسيحيت - به عنوان مذهبى نيستانگارانه كه حيات را نابود مى سازد و علم و فرهنگ را به تباهى مى كشاند - از اسلام تعريف و تمجيد كند. او مى نويسد : «مسيحيت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاى تمدن اسلامى محروم كرد. فرهنگ و تمدن اسلامى در دوران حكمرانان مسلمان اندلس - كه در اساس با ما خويشاوندتر از يونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سليقه گوياتر از آنها است -، لگدمال شد؛ چرا اين تمدن لگدمال شد؟ براى آنكه اصالت داشت ... براى آنكه به زندگى آرى مى گفت ...»(45).هشت. عدم حاجت به عصرى كردن ديننبود نص الهى در اديان ديگر و تعارض آموزه هاى كتب مقدس با ره آوردهاى علمى و حاجات عصرى، انديشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت كه به عصرى كردن دين، روى آورند؛ زيرا نه چشم پوشى از دستاوردهاى نوين علمى و نيازهاى عصرى امكان پذير مىنمود و نه با تعارض مىتوان زيست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمايه اى بر خوردار بود كه بر علم پيشى گيرد. از اين رو يا بايد با دين معارض عقل و علم، خداحافظى كرد و يا براى جمع بين ديندارى و زيستن در زمان حال، دين را به رنگ زمانه درآورد و اين گزينه مقبول انديشمندان غربى شد. منظور از عصرى كردن دين، جايگزين ساختن دين يا كتابهاى آسمانى جديدو تغيير پياپى آنها، همگام با تحولات عصرى نيست؛ بلكه تغيير فهم و ارائه قرائتهاى گوناگون از دين به تناسب تحولات فكرى، فرهنگى و تاريخى است. به عبارت ديگر، اگر كتاب مقدس سخن خدا نباشد و نويسندگان آن برداشت خود از پيام الهى را نگاشته باشند، - برداشتى كه تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته هاى آن زمان بوده و عارى از خطا و اشتباه نمىباشد - هيچ دليل منطقى بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر كس مىتواند دين را مطابق پسند و فرهنگ حاكم بر زمان خود - بدون داورى و سنجش كتاب مقدس - فهم و تفسير كند؛ زيرا آنچه در كتاب مقدس است، كلام مستقيم الهى نيست؛ بلكه فهمى از آن است، بدون آنكه نويسنده آن و فهم او از پيام خدا، برتر از فهم انسان امروزى باشد. چنين چيزى در نهايت به آنارشيزم معرفتى(46) خواهد انجاميد و راه هرگونه ارزش داورى(47) در باب بسيارى از برداشتهاى گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زيرا در اينجا نه مىتوان «نص محور»(48) بود و نه «مؤلف محور»(49)، زيرا نصى الهى وجود ندارد و آنچه هست تفاسير و تجربه هاى مؤلفان بشرى است، و چون نص الهى در ميان نيست، راهى به سوى فهم مراد شارع نيز وجود ندارد. پس تنها يك راه مىماند و آن «مفسّر محورى»(50) است. بنابراين دين، امرى كاملاً شخصى و عصرى مىشود؛ زيرا چنين دينى، چيزى جز معرفت دينى و برداشت مفسر نيست و هيچ نص و متن نهايى وجود ندارد كه بتوان معرفت دينى را با آن موزون كرد و مورد سنجش قرار داد. اما در اسلام مسئله كاملاً برعكس است. در دسترس بودن متن وحى، جامعيت دين، هماهنگى اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پويا، هماهنگى دين با فطرت ثابت بشرى، وجود قوانين ثابت براى نيازهاى ثابت و قوانين متغير براى نيازهاى متغير و بسيارى از عوامل ديگر، حاجت به عصرى شدن و لجام گسيختگى در تفسير دين را مسدود مى سازد. آنچه در اينجا لازم است تنها شناخت نيازهاى نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دينى و گرفتن پاسخ از دين بر اساس متدلوژى فهم دين است. اگر چه در اين عرصه نيز گاه برداشتهاى متفاوتى رخ مى نمايد؛ اما چند تفاوت اساسى در اينجا وجود دارد؛ از جمله :1. وجود برداشتهاى متفاوت، تنها در پاره اى از آموزههاى دينى؛ يعنى، برخى از امور ظنى و نه همه آنها است و شامل امور يقينى و ضرورى نمى شود(51).2. نص معتبر و خدشه ناپذيرى وجود دارد كه ملاك و معيار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشيزم معرفتى نمى انجامد. افزون بر آنچه گذشت امتيازات ديگرى براى اسلام قابل شمارش است؛ از جمله : مورد بشارت انبياى پيشين بودن و اعتبار پذيرى اديان الهى و پيامبران پيشين از اسلام و ... كه به جهت اختصار از بررسى آنها خوددارى مى شود(52).منابع:1) زمر (39)، آيه 17و18.2) بقره(2)، آيه 256.3) جهت آگاهى بيشتر نگا: الف. محمد تقى، فعالى، ايمان دينى در اسلام و مسيحيت، (تهران : مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ب. حميدرضا، شاكرين، پرسمان سكولاريسم، (مشكلات كلامى مسيحيت)، (تهران : مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، 1384).4) M.)G( Legenhausen.5) محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زندهام»، پرسمان (ماهنامه)، پيش شماره اول، خرداد 80، ص 5.6) همان، ص 6.7) مارگريت، ماركوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعيدى، (تهران : شركت سهامى انتشار، 1348)، ص 9.8) الشيخ المفيد : الامالى، ص 292.9) بصائر الدرجات، باب فضل العالم على العابد، ص 6.10) به عنوان نمونه ر.ك : اصول كافى، ج 1، كتاب فضل العلم.11) فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه»، (زمر (18 :(39).12) Mourice Bucallie.13) موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى، (تهران : حسينيه ارشاد) بىتا، ص 12.14) همان، صص 13-12.15) جهت آگاهى بيشتر نگا : اصول كافى، ج 1، كتاب «نفس العلم» و كتاب «العقل و الجهل».16) تورات، سفر پيدايش 2، 17-15.17) تورات، سفر پيدايش 3، 22.18) مرتضى، مطهرى، مجموعه آثار، (قم : صدرا، چاپ هفتم، 1377)، ج 2، ص 30.19) نگا : توماس، ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24.20) همان، ص 26.21) همان، ص 27.22) رابرت، ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهى، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، 1377)، ص 309.23) نگا : بقره(2)، آيه 176؛ نساء(4)، آيه 122 و ... .24) نگا : شعراء (26) آيه 193.25) نجم (53)، آيه 3 و 4؛ تكوير (81)، آيه 23-19، بينه (98)، آيه 2.26) همان.27) فصلت(41)، آيه 42؛ حجر(15)، آيه 9، واقعه(56) آيه 77.28) اين مسئله نشان مىدهد كه اعتبار كتب آسمانى و اديان پيشين نزد مسلمانان بسيار بالاتر از آن است كه مدعيان پيروى از آن اديان ادعا مى كنند. بهترين گواه اين مطلب سخنانى است كه از توماس ميشل درباره عهدين بيان شد.29) جان، ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمدصلى الله عليه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعيدى، (قم : دارالتبليغ اسلامى، بىتا)، ص 99.30) مترجم كتاب در پاورقى آورده است : «مردم بى خبرى كه حتى در همين كشور اسلامى تصور مىكنند دين از سياست جداست، بخوانند و متنبه شوند كه دستگاه تبليغات اسلامى غير از اديان منسوخ است و چقدر تأسف آور است كه يك نفر محقق خارجى اين معنى را كاملاً درك كرده و توضيح دهد؛ ولى كسانى كه خود را مسلمان معرفى مى كنند به تقليد كوركورانه از خارجيان مغرض، چه ياوه سرايى هايى مى كنند». (همان، صص 99 - 100).31) Boizard, Marcell A.32) مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270.33) براى آگاهى بيشتر نگا :الف. عبدالكريم، سليمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بين الملل، (قم : مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1382)؛ب. زين العابدين، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسين مهدوى، (تهران : توس، 1362).34) همان، ص 107.35) مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دكتر محسن مؤيدى، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.36) اين قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى - اسلامى و نيست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است كه توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گرديده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 3 - 262 به تاريخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است.نام اصل مقاله عبارت است از :konnte die islamisch- morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer?37) Nihilismus )Nihilism38) Nietzche.39) ارجاعات اين قسمت به «مجموعه آثار» نيچه به زبان آلمانى از سوى نويسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذكر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نيچه عبارت است از : )Neitzche werke. Leipziq 1091(40) همان، ج 15، صص 651 و 851.41) همان، ج 16، صص 7، 47، 563 و نيز : ج 5، ص 572.42) همان، ج 15، ص 852.43) كنايه نيچه به هم قافيه بودن واژههاى آلمانى nihilist und christ است.44) اين جمله ناظر به تفكيك قلمرو مسيح از حكومت اين جهان در آيات انجيل است كه نخستين بذر سكولاريسم و جدا انگارى دين از دنيا را در جهان مسيحى افشانده است. نگا : انجيل متى، باب 22، آيه 21 ؛ لوقا، باب 20، آيه 25، يوحنا، باب 19، آيه 36.45) همان، ج 8، ص 703.46) Epistemic Anarchism.47) Evaluation.48) Text Oriented.49) Author Oriented.50) Interpreter Orientation.51) جهت آگاهى بيشتر نگا :الف. محمد، حسين زاده، مبانى معرفت دينى، (قم : مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، چاپ دوم 1380)، صص 87 - 120؛ب. احمد، واعظى، تحول فهم دين، (تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر).52) جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه به منابع زير رجوع كنيد :الف. ميرمصطفى، تامر، بشارتهاى كتب مقدس، ترجمه بزرگ كيا، (قم : دليل، چاپ اول 1379)؛ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجيل ؛ نيز : منشور جاويد، ج 6 (تفسير موضوعى)، (قم : توحيد، چاپ اول، 1375)، صص 13 - 22؛پ. انجيل برنابا، ترجمه حيدر قليخان قزلباش (سردار كابلى)، (بىجا، بىچا، دفتر نشر الكتاب، 1362)؛ت. داود، عبدالاحد، محمد فى كتاب المقدس، (قطر : دارالضياء، للنشر و التوبيع، 1985م)؛ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انيس الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران : مرتضوى، 1351)؛ج. موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى : (تهران : حسينيه ارشاد، بىچا، بىتا)، صص 145 - 151؛د. عبدالرحيم، سليمانى اردستانى، درآمدى برالهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت، (قم : طه، 1382، چاپ اول).منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت