50 اسير عمليات والفجر مقدماتي چگونه از دست بعثيها جان سالم به در بردند؟
فرمان فرمانده عراقي حكم به نجات اسرا داد!
سربازان عراقي در جريان عملياتهاي سخت و دشوار، مجروحان ايراني را به عقب نميآوردند و در يك رسم نانوشته يا به آنها تيرخلاصي ميزدند يا آنها را زنده به گور ميكردند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
شنبه 1396/08/06
سربازان عراقي در جريان عملياتهاي سخت و دشوار، مجروحان ايراني را به عقب نميآوردند و در يك رسم نانوشته يا به آنها تيرخلاصي ميزدند يا آنها را زنده به گور ميكردند. پيدا شدن پيكر شهداي غواص عمليات كربلاي4 گوشههايي از جنايات ارتش بعث عراق در جريان دفاع مقدس را براي بسياري از ايرانيها روشن كرد. بستن دست غواصان از پشت و زنده به گور كردنشان، عمل وحشتناك و وحشيانهاي بود كه تداعي كردنش در ذهن، روح و روانمان را آزار ميدهد. با مرور اين اتفاقات تازه ميفهميم رزمندگان در روزهاي سخت جنگ تحميلي با چه دشمنان قسيالقلبي مواجه بودند و مقابلشان چه كار بزرگي انجام دادند.
زنده به گور كردن رزمندگان و مجروحان ايراني در طول جنگ تنها به يك عمليات معطوف نشد. فرماندهان بعثي براي انداختن ترس در دل ايرانيها از هيچ جنايتي دريغ نميكردند و به آساني روشهاي خشونتبارشان را انجام ميدادند. شايد بتوان گفت نمونهاي از جنايتهايي كه امروز تروريستهاي تكفيري در سوريه و عراق انجام ميدهند را سالها پيش فرماندهان و سربازان بعثي در حق ملت ايران انجام دادند.
كرماله عليمرادي يكي از رزمندگان دوران دفاع مقدس است كه در سالهاي جواني راهي جبهه و مناطق عملياتي شد. عمليات والفجر مقدماتي در بهمن ماه سال ۱۳۶۱ عمليات چندان موفقي براي ايران نبود. عليمرادي در جريان اين عمليات ضمن مجروح شدن به اسارت نيروهاي عراقي هم در ميآيد. او حين اسير شدن، با صحنههاي عجيبي روبهرو ميشود و اين تصاوير را در ذهنش نگه ميدارد تا پس از پايان هشت سال اسارت برايمان بازگو كند.
عليمرادي ماجراي اسارتش در اين عمليات را چنين روايت ميكند:« ما بيش از ۳۰ ،۴۰ نفر از گردانهاي خطشكن بوديم كه پس از لو رفتن عمليات والفجر مقدماتي و محاصره شدن به اسارت عراقيها در آمديم. همه خسته،گرسنه، تشنه، زخمي و نااميد از زنده ماندن بوديم. از همه جا بيخبر مانده و نميدانستيم وضعيتمان در ساعات و روزهاي آينده چگونه خواهد شد؟ عراقيها نيروها را در گودالي ريخته بودند و گويا تصميم داشتند همهرا زنده به گور كنند. طوري رفتار ميكردند كه انگار به زودي آوار و خاك را روي سرمان خواهند ريخت.»
لحظات سخت و جانكاهي براي رزمندگان و مجروحان بود و همه خودشان را براي شهادت آماده ميكردند. عليمرادي در ادامه ميگويد:«هركس حال و روز خاصي داشت؛ يكي دعا ميخواند يكي اشهدش را ميگفت و من درست در قسمت انتهايي گودال بودم. به طوري كه پشتم به ديوار انتهايي بود و به ديواره گودال تكيه داده بودم. دست راستم به ديوار چسبيده بود و مشغول خواندن دعا و شهادتين بودم. براي خودم فاتحه ميخواندم و شهادت را بسيار نزديك ميديدم. فضاي بسيار سنگيني بود كه از هر دم تا بازدم فاصله زيادي وجود داشت. يعني هر لحظه فكر ميكرديم بعد از اين دم ممكن است ديگر بازدمي وجود نداشته باشد. يكي با ديگري وصيت ميكرد و هر لحظه منتظر ريختن خاك توسط نيروهاي عراقي روي خودمان بوديم. سختترين دقايق عمرمان در آن گودال ميگذشت. از طرفي نميخواستيم به اسارت عراقيها در آيم و از طرف ديگر از زنده به گور شدن ميترسيديم. روزنههاي اميدواري ما به نجات از اين مرگ به تدريج كمسوتر ميشد. خودمان را آماده شهادت كرده بوديم و تنها يك معجزه ميتوانست ما را از اين مرگ حتمي نجات دهد.»
درست زماني كه سربازان خودشان را براي ريختن خاك روي جانبازان ايراني آماده ميكردند معجزهاي رخ ميدهد. معجزهاي كه جان آن اسيران را نجات داده و آنها را به اسارتي هشت ساله ميفرستد. عليمرادي در ادامه بيان ميكند:« ديري نپاييد كه نداي معجزه آساي نجات در اوج نااميدي به گوشمان رسيد. يكي از فرماندهان ارشد عراقي با جيپ فرماندهي رسيد و با صداي بلند دستور داد همه اسيران را بيرون بياوريد و دستور آمده كه همه آنها به پشت جبهه منتقل شوند. اين دستور آني و اين فرمان فرمانده عراقي اميدواركنندهترين صدايي بود كه آن لحظه ميشنيدم. با ديدن اين تصوير هنوز پس از گذشت بيش از ۳۵ سال نداي نجاتبخش آن فرمانده عراقي در گوشم زمزمه ميكند. جايي كه تصميم دشمنان باعث نجاتمان شد.»
عليمرادي با 40 درصد جانبازي، سال 1369 همراه ديگر آزادگان به ميهن اسلامي بازميگردد ولي خاطرات بهمن سال 1361 در زندانهاي بعثيها مقابل چشمانش بود. او در پايان ميگويد با جمع شدن رزمندگان حاضر در عمليات والفجر مقدماتي در يك اردوگاه، دوباره خاطرات آن بهمن سرد برايمان زنده ميشد و ميگفتيم ياد آن ايام بخير.
منبع: روزنامه جوان
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت