افسردگی و فلاکت نوعی کلاس گذاشتن اجتماعی است
افسردگی و فلاکت نوعی کلاس گذاشتن اجتماعی است
همراه با فرید قدمی پیرامون سبک آثارش (شعروداستان) و وضعیت ادبیات امروزه مان.
برای من ادبیات و تفکر یک کلیت است
فکر میکنم از حدود سال 78 یا 77 بود که من خیلی جدی روی ادبیات متمرکز شدم و اولین شعرها و داستانهای من به گمانم سال 78 در مطبوعات منتشر شد. در مورد ترجمه، خب، فرق میکند. دقیقاً یادم است که دانشآموز سوم دبیرستان بودم و خیلی تحت تاثیر تی. اس. الیوت قرار گرفته بودم. خیلی پیگیر کارها و کتابهایش شدم و در این میان کتاب The Rock الیوت را پیدا کردم. شوق بسیارم از خواندن آن شعر من را به ترجمهاش سوق داد و از آن بهبعد ترجمه برایم ادای دینی شد به نویسندهها و شاعرانی که خیلی دوستشان داشتم، مثل محمود درویش، هنری میلر، والت ویتمن یا جک کروآک. اما به مرور زمان دریافتم که نهتنها ترجمه کاری خلاقه و شبیه به نوشتن است، بلکه در اساس نوشتن خود یک فرآیند ترجمه است. در همان سالهای آخر دههی هفتاد شیفتهی تئاتر هم بودم و در کارهای کوچکی هم بازی کردم. اما خب، کار تئاتر احتیاج به فعالیتی گروهی داشت و من نمیتوانستم بگذارم کمکاری دیگران شدت کارم را بگیرد، برای همین صرفاً روی نمایشنامهنویسی و تئوری تئاتر متمرکز شدم. سال 82 هم اولین مجموعهی نمایشنامههایم با نام «مانیا» به پیشنهاد قطبالدین صادقی قرار بود در نشر قطره منتشر شود که کتاب توقیف شد و هنوز هم مجوز انتشار نگرفته. میخواهم بگویم برای من ادبیات و تفکر یک کلیت است، یعنی تفاوتی بین ژانرهای شعر، داستان، نمایشنامه یا حتا فلسفه نمیبینم. حتا امروز به جای «ادبیات» ترجیح میدهم از «نوشتار» حرف بزنم. وقتی چارده پانزده ساله بودم تحت تاثیر حرفهای دیگران دوست داشتم تکلیفم را مشخص کنم که میخواهم شاعر بشوم، نویسنده یا فیلسوف؟و هیچگاه نتوانستم تصمیم بگیرم. به آنچه که حس میکردم اما برایم قابل تحلیل نبود اعتماد کردم و کار و مطالعاتم را همزمان در شعر، رمان، فلسفه و هنر ادامه دادم. اما سالها بعد، فهمیدم که هیچ تفاوتی میان اینها نیست و حس آنروزم درست بوده.امروز از نگاه من، نویسنده کسی است که مرز بین ژانرهای تفکر، مثل شعر، رمان، فلسفه یا نمایشنامه را درمینوردد. این موضوع را در کتاب اخیرم «سیاست ادبیات» کاملاً باز کردهام.
تاثیر تجربیات زیسته ی نویسنده (مثل سفر و مشاهده وتجربه ی ملموس) درخلق آثار ادبی
از لحاظی هر اثر ادبی یا هر نوشتاری یک اتوبیوگرافی است، یعنی اثر نویسنده رابطهای منحصربهفرد با تن و ذهنِ نویسنده دارد. مجموعهای پیچیده از خواندهها، شنیدهها، تاثیرات محیطی، ژنتیک، ساختار اجتماعی و سیاسی، هوش و استعداد فردی و خیلی چیزهای دیگر کیفیت، فرم و محتوای یک اثر را شکل میدهد. چراکه همهی این عوامل روی تن یا ذهن نویسنده تاثیر دارند. نوشتنِ یک اثر منحصربهفرد، ویژه و تکاندهنده صرفاً از نویسندهای برمیآید که تن و ذهنی منحصربهفرد، ویژه و تکاندهنده داشته باشد. کسی که مثل اغلب مردم زندگی میکند و فرم زندگیاش چیز خاصی نیست، چیز خاصی هم نمیتواند بنویسد. برای نوشتنی جسورانه و خلاق نخست باید خلاق و جسورانه زندگی کرد.
نویسنده یک دایره المعارف است
به نظر من، نویسنده یک دایره المعارف است. کسی که اسم خودش را گذاشته نویسنده باید دانشی وسیع از زبان، سیاست، فلسفه، اقتصاد، موسیقی، تئاتر و خیلی چیزهای دیگر داشته باشد، حتا ریاضیات و نجوم. نمونهاش خیام، شاعر بزرگ فارسی، یا ناصر خسرو، آن نویسندهی شگفتآور. اما اتفاقاً این همان چیزی است که در ایران امروز کاملاً معنایش را از دست داده. امروز کسی که ادعا میکند نویسندهی آوانگاردی است، همانقدر از شعر سردرمیآورد که سنجاقسر یا شمعدانی نقره سردرمیآورد. کسی که فکر میکند شاعر بزرگی است، دو تا رمان هم نخوانده توی زندگیاش. وضعیت ادبیات امروز ما بیش از آنکه به فاجعه نزدیک باشد به مضحکه نزدیک است. بی اغراق میگویم که بیشتر از نود و نه درصد شاعران و نویسندگان ما حتا سواد خواندن و نوشتن به فارسی هم ندارند و کارهاشان پر از غلطهای گرامری و املایی است، آنوقت چطور میشود ازشان انتظار داشت دایره المعارف باشند. ذهن نویسندگان ما آنقدر خلوت است که تقریباً میشود گفت برهوتی بیانتهاست!
اغلبِ نویسندگان ما از یک ناآگاهی ناشاد رنج میبرند
ما در ایران صادق هدایت را، که نویسندهی محبوب من هم است، بدل کردهایم به تصویری از شکست و نومیدی، و این شکست و افسردگی را هم کردهایم تصویر ازلی و ابدی روشنفکری. نویسندههای ما فکر میکنند برای عمیقتر جلوه دادن خودشان باید هم در حضور اجتماعیشان هم در نوشتههاشان نقابی از افسردگی و فلاکت به خود بزنند. در مقابل آگاهی شادان، باید بگویم که اغلبِ نویسندگان ما از یک ناآگاهی ناشاد رنج میبرند. البته این تصویر مضحکی است که غالب جامعه هم دارد. مردم فکر میکنند هرکه بیشتر اهل تفکر باشد غمگینتر و هرکه احمقتر باشد شادتر است. من فکر میکنم این تصور باطلِ ایدئولوژیک تنها زاییدهی ترس از آگاهی و شادی است. ازقضا قضیه کاملاً برعکس است: تنها انسانی میتواند شاد باشد که آگاه باشد. دربارهی غرب، بگذارید بگویم که غرب و ادبیاتش آنقدری وسیع است که نمیشود حکمی کلی دربارهاش داد. اما این را باید اضافه کنم که وقتی نویسندگانی مثل جومپا لاهیری یا آلیس مونرو که آثارشان واقعاً مبتذل و مضحک است میشوند مشهورترین نویسندگان دنیای غرب، معلوم است که روح ابتذال در کالبد تمام جهان نفوذ کرده.
پایان باز یا بی سر و ته
فکر میکنم «پایان باز» جایگزین باکلاسی است برای «بی سر و ته». ببینید، نوشتن خطر کردن است. من وقتی دارم مینویسم، یعنی میخواهم در جهان پیرامونام، در انسانهای پیرامونام، تغییری ایجاد کنم. این تغییر وقتی اتفاق میافتد که من روایتی از جهانام به دست بدهم که آنقدر زور داشته باشد که چیزی را تغییر بدهد. فرض کنید کتابی کاملاً سفید منتشر شده، یعنی کتابی با آغاز و وسط و پایان باز، یعنی دیگر اوج مشارکت مخاطب! این کتاب هم ادبیات است؟ مسخره نیست؟ مشارکت مخاطب یعنی متن آنچنان غنی باشد که مخاطب از کشفهای مکررش به وقتِ قرائت لذت ببرد و همزمان به فکر فرو برود؛ توجه به مشارکت مخاطب یعنی خنگ فرض نکردن مخاطب.
*
فریدقدمی نویسنده،مترجم،نمایشنامه نویس ومدرس دانشگاه، متولدسال 1364 است که تاکنون بیش ازبیست اثرتالیف وترجمه از او منتشرشده که از میان ترجمه هایش می توان به ترجمه ی رمان «ولگردهای دارما»ازجک کروآک، «بارش کلاه مکزیکی»از ریچارد براتیگان، «جوراب ساق بلند سفید»ازدی. اچ. لارنس و «جلجتا» اثر ویلیام باتلر ییتس اشاره کرد. درکارنامه ی او علاوه بر ترجمه ی آثار متعددی از شاعران ونویسندگان امریکایی و اروپایی مانند هنری میلر، آرتور رمبو، والت ویتمن، آلن گینزبرگ، اوسیپ ماندلشتام، ویلیام باتلر ییتس،یودوراولتی، ویلیام کارلوس ویلیامز، اچ.اچ. مونرو، رینگ لاردنر،کاترین منسفیلد و شروود اندرسون، می توان به ترجمه ی کتاب هایی ازشاعران عرب زبان مانند محمود درویش، نزار قبانی و سمیح القاسم نیز اشاره کرد. تا به حال سه رمان به قلم وی منتشرشده است: «مایا یا قصه آپارتمانی درخیابان کریمخان» ( نشرهیلا– 1388)، «دومینانت یا مامان اون زنه روکه داره میدوئه میبینی؟» (نشرافراز-1391) و «زن ها در زندگی من یا دلف معبد دلفی» ( نشرروزنه– 1393). جدیدترین اثر تالیفی او نیز «سیاست ادبیات: تزهایی دربارهی نوشتار» (نشر روزنه-1393) نام دارد که کتابی است فلسفی-ادبی که به ارتباط میان ادبیات و سیاست می پردازد.
منبع: ابتکار نیوز