خانهای برای معراج
خانهای برای معراج
شهدا فرزندان قرآن و اسلامند كه با شهادتشان خط سرخ امامت و ولایت را ادامه میدهند. شهدایی كه حقیقت مكتب را دریافته و در برابر ظلم ظالمان و جور فاسدان و حیله مستكبرین قد برافراشتند؛ مردانی كه از تمام هستی خود گذشتند تا نویدبخش صبحی قریب باشند و ندای «الیس الصبح بقریب» را سر دهند. برای آشنایی با سیره شهدا، هر از گاهی سفری به گوشه و كنار كشورمان میكنیم. این بار به شهر شعر و ادب، شیراز رفتیم. شهری در مركزیت استان فارس كه یكی از مناطق توریستی كشورمان به شمار میرود. اما نیت ما از سفر به این شهر زیارت خانواده سه شهید شیرازی، برادران ابولپور بود؛ غلامحسین، احمدرضا و محمدرضا سه ستاره آسمانی این خانواده بودند كه منزل پدریشان میزبان كاروان اصحاب رسانه بود. این نوشتار به همت ادارهكل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان فارس تقدیمتان میشود.
وقتی به خانه شهیدان ابولپور میرسیم، از اتفاق عجیبی باخبر میشویم. این خانواده به واسطه شهدایشان از آمدنمان مطلع شده بودند. گویی یكی از خواهران شهدا در عالم رۆیا از برادران شهیدش شنیده بود كه مهمانانی برایشان خواهد آمد. روز بعد نیز ما بدون اطلاع قبلی به خانه ابولپورها رفتیم! آری حقیقتاً شهدا عندربهم یرزقونند. میدانند آنچه ما انجام میدهیم و نیتمان را میخوانند. چه نیك گفته است سیدشهیدان اهل قلم كه «پندار ما این است ما ماندهایم و شهدا رفتهاند، اما حقیقت آن است كه زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند.»
بعد از اینكه كمی با اهالی خانواده آشنا میشویم، متوجه میشویم كه ابولپورها را باید خانواده پنج شهید دانست. مهرداد و كیخسرو ابولپور مفرد پسر عموهای غلامحسین، احمدرضا و محمدرضا بودند كه جملگی در دوران دفاع مقدس راه آسمان را در پیش گرفتند.
در این خانه اما جای مادر شهیدان «مخمل بهبهانی» خالی است كه 15 سال پیش به فرزندان شهیدش پیوسته است؛ نبودنی كه دلمان را میآزارد اما جای خالیاش با دخترانههای سه خواهر شهید پر شده تا پدر و پنج برادر دیگر شهیدان فقدان مادر را حس نكنند.«ابول ابولپور مفرد» پدر شهیدان پیرمردی 86 ساله است.
هر كدام از اهالی سعی میكنند تا حكایت خانواده خود را از جایی آغاز كنند. ماحصلش این میشود كه خانواده ابوالپورها اصالتاً اهل آبادان هستند و بعد از آغاز جنگ یعنی در سال 1360 راهی شیراز میشوند. اما پسرهای خانواده كه همگی اهل رزم بودند، راهی جبهه میشوند و دخترها هم در كنار مادر در خطوط پشت جبهه پشتیبانی جنگ را به عهده میگیرند. ولایتمداری و روحیه انقلابی در میان اهالی خانه ابولپورها بیش از هر چیز دیگری به چشم میآید. پدر بزرگ خانواده از دلیران تنگستان بوده و همرزم رئیس علی دلواری. بچهها و نوادگانش هم همه با مكتب حسینی و انقلابی خمینی و خامنهای كبیر خو میگیرند.
مهمان عزیز ابولپورها
كمی كه میگذرد پدر خانواده از مهمان عزیز خانه ابولپورها هم برایمان میگوید. امام خامنهای سالها پیش برای عرض ارادتش به ساحت مقدس شهدا و همرزمان سابقش به خانه شهیدان ابولپور میآید. خاطرهای كه پدر شهدا با ذوق و حلاوتی خاص برایمان روایت میكند.
پدر شهیدان از غلامحسین ابولپور منفرد اولین شهید خانواده میگوید: پسرم در بیست و ششمین روز از مهر ماه سال 1333، مصادف با اربعین حسینی در یكی از محلههای كارگرنشین آبادان به دنیا آمد و من به خاطر ارادتی كه به ارباب بیكفن ابا عبداللهالحسین(ع) داشتم نام غلامحسین را برایش انتخاب كردم تا همواره غلام خاندان ابا عبداللهالحسین(ع) بماند. غلامحسین از همان دوران كودكی همراه من و مادرش به مجالس مذهبی میرفت. مسجد مأمن و پایگاهی امن برای او و دوستان همفكرش شده بود، غلامحسین بسیار مهربان و دوست داشتنی بود.
یكی از كارهای ارزشمند غلامحسین در آلمان تشكیل نمایشگاههای كتاب، پوستر و... بود تا به این ترتیب ارزشهای انقلاب را كیلومترها دورتر از خاك كشورش به دیگر مردم جهان معرفی كند
این پدر شهید از موفقیتهای فرزندش در دوران تحصیل هم میگوید: غلامحسین دیپلم خود را در رشته تجربی گرفت. همزمان با سال آخر تحصیلش، مبارزات سیاسی خود را به طور وسیع آغاز كرد. غلامحسین توانست با تهیه یك دستگاه كپی، به تكثیر و پخش اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام خمینی(ره ) بپردازد.
پدر شهید ابولپور با توجه به فعالیتهای انقلابی فرزندانش كه ریشه در روحیه حقجویانه و انقلابیشان دارد، میگوید: غلامحسین توانست با همتی كه داشت در كوتاهترین زمان موجود با سازماندهی دیگر مجاهدان و برادران مۆمن آبادان، عموم مردم را نسبت به مسائل سیاسی روز و ظلم خاندان منحوس پهلوی آگاه نموده و چهره واقعی دست نشاندههای غرب و شرق را افشا كند. غلامحسین تحت عنوان «سپاه دانش» خدمت سربازی خودش را سپری كرد. پسرم در این مدت هم دست از فعالیتهای انقلابی خود بر نداشت. مأموران پهلوی او را تحتنظر قرار داده و پس از شناسایی دستگیرش كردند. اما غلامحسین بعد از آزادی و اتمام دوران خدمتش در سال 1357، با توجه به جو حاكم در آبادان كه با حضور گروهكهای منحرف، بسیار ناآرام شده بود، به همراه تنی چند از همفكرانش جلسات مباحثه و مناظره را برگزار كرده و با منطق اسلامی و استدلالهای قوی اقدام به روشنگری میكرد. پسرم فرزندی انقلابی بود كه با شنیدن خبر ورود امامش به ایران بلافاصله عازم تهران شد و در روزهای سخت و درگیریهای نوزدهم تا 22 بهمن ماه 1357 همراه با مبارزان انقلابی در صحنه حاضر بود.
نمایشگاه انقلاب در آلمان
مروری بر زندگی شهدا به خوبی نشان میدهد كه آنها به هیچ عنوان انسانهای تك بعدی نبودند. چنانچه اگر تواناییاش را داشتند، حتی در خارج از مرزهای كشورمان نیز اقدام به آشنا كردن سایر ملتها با ارزشهای انقلاب اسلامی میكردند. آنطور كه این پدر شهید میگوید، غلامحسین پس از پیروزی انقلاب و عضویت در كمیته انقلاب و سپس سپاه، برای ادامه تحصیل به آلمان سفر میكند. او در آنجا مسئولیت تداركات انجمن اسلامی دانشجویان اروپا در آلمان و مسئولیت انجمن اسلامی شهر كیل آلمان را بر عهده میگیرد. یكی از كارهای ارزشمند غلامحسین در آلمان تشكیل نمایشگاههای كتاب، پوستر و... بود تا به این ترتیب ارزشهای انقلاب را كیلومترها دورتر از خاك كشورش به دیگر مردم جهان معرفی كند. اما با آغاز جنگ تحمیلی، به ایران بازمیگردد و برای شش ماه فرماندهی مرز آبی در آبادان را بر عهده میگیرد.
ابولپور این پدر شهید پیر اما زنده دل، از ازدواج غلامحسین و صبر و بیقراریهایش كه پس از شهادت دوستانش به سراغ غلامحسین آمده بود هم برایمان میگوید. غلامحسین چهرهای مهربان، آرام، متین و نورانی داشت؛ نورانیتی كه همواره همه را مجذوب میكرد. این پدر شهید كه شهادت سه فرزندش ذرهای از ارادتش به ولایت و انقلاب نكاسته بود از شهادت غلامحسین اینگونه روایت میكند: پسرم در نهایت در 6 آبان ماه 1365 در حالی كه با همرزمانش مشغول احداث پل بعثت بر روی رودخانه اروند بودند، بر اثر اصابت تركش حاصل از بمباران هوایی دشمن به روی پل به آرزوی دیرینهاش یعنی شهادت میرسد. و در آخر پدر، از خوابی كه قبل از شهادت سه فرزندش دیده برایمان تعریف میكند: شبی در خواب دیدم كه در زیر درخت خرمای پر باری ایستادهام، ناگاه شاخههای درخت خرما به سمتم خم شده و خوشههای درخت خرما در آغوشم جای گرفت. كمی بعد نخل آرامآرام قد راست كرده و به بالا رفت در این لحظه بود كه سه دانه خرما در دستان من ماند، آنجا بود كه دانستم سه تن از عزیزانم به شهادت میرسند.
منبع :روزنامه جوان