این فیلم ساخته ی چه کسی است؟
این فیلم ساخته ی چه کسی است؟
نگاهی به «نارنجیپوش»
«نارنجیپوش» جدیدترین فیلم داریوش مهرجویی در حوزه آثار سفارشی است که نتوانسته پیام و شعار انسانی خود را به گونهای ظریف به سبک و سیاق این فیلمساز با درام پیوند دهد. به همین دلیل نه به عنوان فیلمی از یک کارگردان مؤلف و نه فیلمی در راستای سفارش و پیام، انتظارها را برآورده نمیکند.
در آغاز دهه پنجم فیلمسازی طبیعتاً نمیتوان از کارگردانی مؤلف همچون مهرجویی انتظار داشت مرتب علاقمندان سینمایش را غافلگیر کند و هر بار «هامون»ی جدید خلق کند، اما در اوج و فرودهای متعارفی که میتواند در کارنامه هر فیلمساز بزرگی باشد، خواسته و ناخواسته همواره آثار با نقاط اوج قیاس میشوند.
بخصوص درباره مهرجویی که این نقاط اوج متعدد بوده و در کنار «هامون»، سهگانه زنانه ماندگار او یعنی «سارا»، «پری» و «لیلا» در کنار فیلمهای مستقل و شخصیتری مثل «درخت گلابی» و البته جدیترین کمدی ایرانی یعنی «اجارهنشینها» برخی از آنها هستند.
همه اینها دلیل نمیشود که فیلم متوسط یا ضعیف در کارنامه یک فیلمساز نباشد، چرا که آزمون و خطا حق هر هنرمندی با هر سبک و سیاقی در هر ردهای است. مهرجویی هم مثل هر فیلمسازی در حرکت از نقاط اوج به فرود و برعکس، به حفرههایی رسیده که مرور امروز آنها این نکته را برجسته میکند که اشکال اصلی، در برخورد با سوژههای سفارشی یا به گفته بهتر مضامینی است که دغدغه دلی فیلمساز نیست یا اینکه فیلمساز نتوانسته آن را مال خود کند.
این وجه بخصوص وقتی به چشم میآید که فیلمسازی مثل مهرجویی به زبان شخصی رسیده که میتواند کلیشهایترین مضامین را تبدیل به اثری منحصر به فرد از زاویه نگاه خود کند. نگاهی به سوژه اصلی فیلم «لیلا» که درباره یک زن جوان نازاست که دچار مخاطراتی میشود این وجه را برجسته میکند. بخصوص که این فیلم زمانی ساخته شد که مجموعه تلویزیونی «در پناه تو» با چنین سوژه تکراری در حال پخش بود.
اما استقلال نگاه فیلمساز این سوژه را آْن چنان مال خود کرد که لیلا تبدیل شد به یکی از شخصیتهای زن ماندگار سینمای ایران با عشقی بیمارگون و خودآزار که پیچیدگیهای غریب زنانه را در قالب قصهای ساده در معرض دید مخاطب قرار داد.
همانطور که مهرجویی در فیلمی مثل «بمانی» نتوانست ویژگی نگاه خود را به سوژه سفارشی وضعیت اسفناک زنان عشیرهای در جنوب حفظ کند، در فیلم معناگرای «آسمان محبوب» هم این اتفاق نیفتاد و حالا «نارنجیپوش» فیلمی است در راستای آثاری که مهرجوییِ دغدغهمند با نگاه هنرمندانه از ورای آن ناپیداست.
فیلم «نارنجیپوش» ایده هوشمندانه و زیبایی دارد که میتواند در زندگی زمان حال ما کارکرد داشته باشد اما مهمترین نکتهای که نمیتواند این ایده را به زبان فیلم و درام برگرداند، کمتوجهی به وجوهی است که به هر حال برای منطق و باورپذیری قصه و همراهی مخاطب تا پایان لازم است.
هرچند سکانس ابتدایی بخواهد به شکلی مستندوار نگرانی و دغدغهمندی فیلمساز را از وضعیت طبیعت و آلودگی و ... به مخاطب القا کند، این اتفاق در کلیت فیلم نمیافتد چراکه وارد بافت دراماتیک فیلم نمیشود.
فیلم «نارنجیپوش» ایده هوشمندانه و زیبایی دارد که میتواند در زندگی زمان حال ما کارکرد داشته باشد اما مهمترین نکتهای که نمیتواند این ایده را به زبان فیلم و درام برگرداند، کمتوجهی به وجوهی است که به هر حال برای منطق و باورپذیری قصه و همراهی مخاطب تا پایان لازم است.
قرار است قهرمانی داشته باشیم که تصمیم میگیرد تغییری در محیط اطراف خود بدهد و این تغییر را از خانه تا سطح شهر پی میگیرد. اما وقتی مقدمه درستی برای این تصمیم و حرکت جهت این تغییر مهم چیده نشده، طبعاً منطق آن تا پایان دچار نقص میشود. نمیتوان انتظار داشت فردی با خواندن یک کتاب چنین حرکتی را آغاز کند، آن هم بدون پیشزمینه و مقدمه و روندی دراماتیزه شده که در دنیای فیلم و قصه پذیرفتنی باشد.
نکته دیگر در مورد لحن دوگانه حاکم بر فیلم است که موجب عدم یکدستی شده و طبعا ارتباط برقرار کردن با کلیت کار را دچار مشکل میکند. با نگاه سرخوشانه و جذاب مهرجویی به قصه و شخصیتها در فیلمهایی مثل «میهمانی مامان» و «طهران- تهران» آشنا هستیم که به فراخور قصه جواب داده و در همان فضا و حال و هوا پذیرفتنی و باورپذیر بود.
در «نارنجیپوش» فضای سرخوشانهای که برای قهرمان مرد و دنیای ذهنی و رفتارها و کنش و واکنشهایش طراحی شده میتواند تا حدی منطق رسیدن به این تصمیم و نهایتاً انتخاب شغل سپوری را از سوی او قابل قبول جلوه دهد.
اما فیلم این فضا و لحن انتخابی را در طراحی شخصیت زن به کلی فراموش کرده و به فضای رئال و به شدت جدی نزدیک میشود که این کنتراست تا انتها حفظ شده و حتی نمیتواند منجر به تأثیرپذیری یکی از دیگری ختم شود.
ایدهآلترین اتفاق ممکن میتوانست این باشد که در سکانسی که زن جارو را از شوهر میگیرد و خیابان را جارو میکشد، ریتم این دو شخصیت همسان شده و در ادامه به نوعی همسازی و فضای متعادل برسند، اما این اتفاق هم نمیافتد و نوع اجرای صحنه و بیان این دیالوگ زن که احساس خوبی از صدای جارو به او دست داده! نمیتواند از این لحظه به نفع یکدستی کلیت کار استفاده کند.
فیلم حتی در سکانس دادگاه با نوع چیدمان و اجرا و فضای موجود و البته با تکیه بر دیالوگ ماندگار فیلم «هامون» بدون آنکه مخاطب بخواهد به اجبار قیاس کند، این تداعی را در ذهن مخاطبش ایجاد میکند. به این ترتیب فضای سرخوشانه و رئال فیلم در تلاقی با یکدیگر هر یک ساز خاص خود را زده و همانطور که اشاره شد در انتها به همسازی نمیرسند.
هرچند فیلمساز شخصیت زن را به شکلی غیر منطقی وادار کند از شرایط و امکانات قابل قبولی که در خارج از کشور دارد صرفنظر کند و در قیام نارنجیپوشها، لباس رزم پوشیده و به جنگ زبالهها برود، اما این اتفاقی نیست که وارد بافت دراماتیک فیلم شده و رسیدن به این نقطه را به شکلی حسابشده در ذهن مخاطب ثبت کند.
منبع:خبرآنلاین/ سحر عصرآزاد