سالهاست که شعر دروغی می‌شنویم

بروسان شعر امروز را نوزاد نحیفی می‌بیند که پس از زایشی طولانی، به حقیقت نزدیک می‌شود. او معتقد است تنها شعری که به مردم، سلام می‌کند می‌تواند منتظر جواب سلام مردم باشد چون مردم شعر دروغی را پس‌می‌زنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سالهاست که شعر دروغي مي‌شنويم

سخنان غلامرضا بروسان درباره شعر امروز


بروسان شعر امروز را نوزاد نحيفي مي‌بيند که پس از زايشي طولاني، به حقيقت نزديک مي‌شود. او معتقد است تنها شعري که به مردم، سلام مي‌کند مي‌تواند منتظر جواب سلام مردم باشد چون مردم شعر دروغي را پس‌مي‌زنند.


غلامرضا بروسان، متولد 1352 مشهد است. او نخستين مجموعه‌اش را در سال 78 با نام «احتمال پرنده را گيج مي‌کند» منتشر کرد، 1384 «يک بسته سيگار در تبعيد»، 1385 «به سمت رودخانه استوکس»، 1387 «عصاره‌ي سوما» و « عاشقانه هاي يک سرباز» و در سال 1389 با انتشار «مرثيه براي درختي که به پهلو افتاده‌است» توانست جايگاه خود را در شعر يکي‌-دو دهه‌ي اخير باز کند.

او معتقد است که شعر در زمانه‌ي ما روند رو به جلو داشته اما خيلي کند حرکت کرده چون پستي و بلندي‌هاي زيادي را پشت سر گذاشته و بعضا بارها از مسير خارج شده و دوباره برگشته‌است.

بروسان که رفته رفته جواني ‌را پشت‌سر گذاشته و نگاهي پخته‌تر از پيش به شعر دارد، تنها عامل آشتي و برقراري ارتباط بين مخاطب و شاعران را، ترويج حقيقت در شعر‌ها مي‌داند. او دل خوشي از جريان‌هاي انحرافي ادبيات زمانه‌اش ندارد و مي‌گويد: آشوب‌ها و هوچي‌گري‌ها هم اندازه‌اي دارد، يک سال، دو سال، سه سال... نه20 سال!

* هنوز نمي‌توان از مخاطب صدساله‌ي شعر مدرن، انتظار زيادي داشت

مردم ايران در طول بيش از هزار سال قدمت ادبي، شعر کلاسيک را دنبال کرده و با آن خو گرفته‌اند. به عبارت ديگر مي‌شود گفت، شعر کلاسيک فارسي به جزء دروني زندگي مردم تبديل شده و همواره همراه مردم است. به اين ترتيب بايد گفت، شعر کلاسيک فارسي براي مردم حکم هزار سال نوستالژي را دارد.

اما هنوز از ظهور «نيما» زمان زيادي نگذشته، بنابراين نمي‌توان از مردم انتظار داشت که در اين زمان کوتاه به توانايي ذهني پرداخت‌هاي مدرن دست پيدا کرده‌باشند. ما دوره‌ي درخشان شعر مدرن را در دهه‌ي چهل به وضوح ديده‌ايم. شعر آن دوران از انقلاب بوجود آمده در زمينه‌ي شعر، به عنوان سکويي استفاده کرد که خود را به واقعيت نزديک کند و اين امر با ورود شعر به کوچه و بازار و ميان مردم ميسر شد. اما اينکه چرا بعداز دهه‌ي چهل،‌ جريان‌هاي شعري تا حدود زيادي دچار تاخير و تعويق شدند، جاي تعمق و پرسش دارد.

* سالهاست که شعر دروغي مي‌شنويم

مشکلاتي که طي اين سال‌ها گريبان شعر و شاعر مدن ايراني را گرفته‌ست، بر کسي پوشيده نيست. پيشتر هم گفته‌ام که سال‌هاست مخاطب شعر در ايران، همانا خود شاعران هستند و نه مردم کوچه و بازار. گويا مردم در دايره‌ي فکري شاعران زمانهي ما حضور چنداني نداشته‌اند. اغلب شاعران تنها به هنر و کلمه متعهد بوده‌اند و نه به دغدغه‌هاي زمانه‌شان. ازاين‌رو نه شاعران آنطور که بايد و شايد به مردم توجه داشته‌اند و نه مردم به شعر معاصر ما سلام کرده‌اند و با آن خو گرفته‌اند.

هنوز از ظهور «نيما» زمان زيادي نگذشته، بنابراين نمي‌توان از مردم انتظار داشت که در اين زمان کوتاه به توانايي ذهني پرداخت‌هاي مدرن دست پيدا کرده‌باشند.

دليل ديگر اين‌است که به اعتقاد من، هنوز هم با شاعران زيادي در بين خودمان مواجهيم که واقعا شاعر نيستند.

شعر بايد واقعيت داشته باشد و شعر واقعي شعري‌ست که از جنس نياز‌ها و درد‌هاي اجتماعي مخاطبانش باشد. تنها در اين صورت است که مخاطب پا‌به‌پاي شاعر پيش مي‌رود و به او اعتماد مي‌کند. به عبارت ديگر در اين زمانه افرادي پرچمداري شعر زمانه‌ي‌مان را بر دوش دارند که شعرشان براي مردم واقعيت ندارد و به همين دليل است که با خيل مخاطبان وازده از شعر روبرو هستيم.

* عصر ما عصر هوچي‌گري‌ست

من فکر مي‌کنم شعر بايد به درد مردم بخورد. لااقل حکم جالباسي داشته باشد براي مردمي که از گرما لباس‌هاشان را درمي‌آورند و به آن مي‌آويزند. والا شعري که در انفعال متولد مي‌شود و به کار مردم جامعه نيايد، به هيچ دردي نمي‌خورد.

متاسفانه در چنددهه‌ي اخير، بسيار از اين جريان‌هاي بيهوده و بي‌مصرف ديده‌ايم. هرچند که ادبيات ما در کل، ادبيات بلند‌قدي نيست، اما ادبيات واقعي فارسي، از کوتوله‌هايي که در ميدان شعر قدمک مي‌زنند، قدبلندتر است. عصر ما عصر هوچي‌گري بود و به قول يدالله رويايي؛ ديگر کسي براي ذهن، هورا نمي‌کشد.

خيلي‌ها بدون اينکه به مردم و حال و روزگارشان توجهي‌ داشته باشند، آمدند، مقاطعي کوتاه جنجال به راه انداختند، تئوري پردازي کردند و به زعم خود صاحب جريان شدند اما روزگارشان کوتاه بود، «فراموش» اگر نگوييم، به سرآمدند زيرا حقيقت نداشتند.

* شعر ما، نوزاد نحيفي‌ست که بايد جان سالم بدر ببرد

بوي بهبود از اوضاع شعر اخير مي‌آيد. احساس مي‌کنم که شعر زمانه‌ي ما پس از کشمکش‌هاي فراوان در طول اين سالها، امروز به نوزادي تبديل شده که پوست و گوشت و استخوان‌هاي نحيفي دارد، اما به هر حال واقعي‌ست. قطعا قرار نبود زايش اين نوزاد، اينقدر به طول بيانجامد اما به هر تقدير متولد شده.

همه‌ي اما و اگرها سرجاي خودش اما شعر زمانه‌ي ما؛ دارد به درد‌هاي مشترک جامعه نزديک مي‌شود و صاحب شور و شعور شده‌ست، به مردم اجازه مي‌دهد، مشارکت کنند و آلام و دردهاشان را در آيينه‌ي تمام‌ نمايش، ببينند.

البته هنوز هم بستر امن و آرامي به وجود نيامده تا پيشرفت شعر، رشدي طبيعي داشته باشد و از اين کندي‌ها بيرون آيد. هنوز هم بازار شعر، بازاري مغشوش و پر سر و صداست هنوز هم دسته‌جات جريان‌هاي مختلف با جيغ و داد مي‌خواهند نمايندگان خود را به عنوان قله‌هاي شهر زمانه‌ي ما، معرفي کنند.

همه‌ي صداها براي ادبيات ضروري هستند. بايد حتي جيغ بنفش باشد ، اما اين اصل تا جايي پابرجاست که صداها حقيقت داشته‌باشند. به عنوان مثال من اگر از دست شما عصباني شدم و با خشم شما را مورد خطاب قرار دادم، از ميان 10 کلمه، يکي يا دو تا فحش و ناسزا، طبيعي‌ست که بر زبانم آيد. اما اگر اين تعداد به 9 تا رسيد، ديگر حقيقت ندارد و من دارم تظاهر به عصبانيت مي‌کنم.

در رابطه با بلبشوي شعري حال حاضر نيز، احساس مي‌کنم حجم و تعدادشان، زيادي زياد است و اين نشان‌ مي‌دهد که اکثر حقيقت ندارند! و تعدادشان خيلي بيشتر از چيزي‌ست که براي کليت شعر زمانه‌ي ما مفيد فايده باشد. اين آشوب‌ها و آشفتگي‌ها تمرکز نوزاد شعر را براي رسيدن به رشد صحيح و طبيعي، به هم مي ريزد. آن‌چنان‌که همچنان جريان‌هاي دروغيني به وجود مي‌آيند و هريک، مدتي حواس شعر را پرت مي‌کنند. مثلا جريان ساده نويسي و طرح آن به عنوان يک ژانر شعري! از اين دست جريان‌هاي انحرافي هنوز هم زياد است و موجبات گمراهي شاعران جوان را در مقاطع مختلف، فراهم مي‌آورد.

بوي بهبود از اوضاع شعر اخير مي‌آيد. احساس مي‌کنم که شعر زمانه‌ي ما پس از کشمکش‌هاي فراوان در طول اين سالها، امروز به نوزادي تبديل شده که پوست و گوشت و استخوان‌هاي نحيفي دارد، اما به هر حال واقعي‌ست. قطعا قرار نبود زايش اين نوزاد، اينقدر به طول بيانجامد اما به هر تقدير متولد شده.

از طرفي هنوز هم آدم‌هاي بي‌سوادي‌ هستند که بعد از 20-30 سال اصرار دارند که به عنوان نظريه‌پرداز و منتقد در نحوه‌ي رشد شعر، دخالت داشته باشند. من نمي‌دانم از اين قلم‌زني‌ها چه چيزي عايدشان مي‌شود، اين‌هايي که عمري‌ست سيگار و چاي ناشتايي‌شان است. بازهم تکرار مي کنم، وجود اين افراد هم براي رشد معقول کليت شعر، ضروري‌ست اما در حد يکي دوسال! نه اينکه يک نفر 30 سال بر مواضع بي‌اساس و بي ارزش خود پافشاري کند و دست از سر جوانان نوپا در شعر برندارد. از ميان اين‌همه شلوغي و حرف‌هاي دروغي، ‌دست آخر بايد پنجره‌‌اي که آسمان را برايمان قاب مي‌گيرد، قابل دسترسي باشد.

* فکر نويسي؛ شعر نيست!

يکي از مشکلات بزرگي که در شعر امروز شاعران ايراني ديده مي‌شود اين است که با وجود تفکر خوب، شعر‌ها به درستي برگزار نشده‌اند. اين برگزاري حکايت دارد! اما در مجموع براي تولد شعر، شاعر بايد به سطح توليد موفقي از زبان و ريتم و ... برسد والا فکر و ايده‌ي خوبش هم بي‌اثر باقي مي‌ماند.

متاسفانه جريان غلط «فکر نويسي» ازسوي برخي از شاعران باب شده. اين جريان منحرف هم از دامان ترجمه‌هاي شعر برخواسته است. به مترجم نمي‌شود ايراد گرفت، او کار خودش را مي‌کند اما معمولا در ترجمه‌هاي «برگزاري» از زبان مبدا،‌حذف مي‌شود و حاصل کار، تفکري اجرا نشده‌است. متاسفانه همين متون شده‌است تکيه‌گاه «فکر نويسي» و از برگزاري شعر، غافل مانده‌اند.

بخش ادبيات تبيان


منبع: خبرگزاري کار ايران

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت