عشق پيري ،ترس از تنهايي

بسياري از سالمندان به خاطر شرم وجود و حفظ اعتبار و اقتدار خود، نه تنها از بيان و مطالبه نياز خود به وجود همدم را انکار نموده، بلکه حتي انديشه به آن را بر خود حرام و جايز نمي دانند و بسياري از سالمندان تنهايي شب و روز را به مشکلات تجديدفراش ترجيح مي دهد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عشق پيري ،ترس از تنهايي


بسياري از سالمندان  به خاطر شرم وجود و حفظ اعتبار و اقتدار خود، نه تنها از بيان و مطالبه نياز خود به وجود همدم را انکار نموده، بلکه حتي انديشه به آن را بر خود حرام و جايز نمي دانند و بسياري از سالمندان تنهايي شب و روز را به مشکلات تجديدفراش ترجيح مي دهد.

بعد از چند دقيقه معطلي ايفون را برداشت و با صداي لرزان پرسيد: کيه؟ خودمو معرفي کردم با همان لحن آرام و ناسورش گفت: بفرمائيد.  وارد حياط که شدم ياد روزهاي کودکي ام افتادم  که با بچه هاي کبري خانوم  از صبح تا شب از اين سر حياط به آن سر حياط مي دويديم و مي خنديديم و بازي مي کرديم، سردي و بي روحي حياط، برگ هاي خشک شده و حوض بي آب و کثيفش، لذت چند لحظه قبلم را به خنده تلخ و آهي از ته دل تبديل کرد.  وارد اتاق که شدم ناراحتي ام صد برابر شد کبري خانوم  شاد و سرحالي که به قول مادرم اسپند روي آتيش بود، بي رمق و بي جوني را ديدم که يک گوشه کز کرده و نشسته بود. نگاهش باهام حرف مي زد سرماي نگاهاش لرزه اي را به جونم انداخت و احساس کردم خيلي سردم شده، چند دقيقه بيشتر نگذشته بود که قفل زبان کبري خانوم باز شد و شروع کرد از همه جا و از همه کس گفتن و پرسيدن، برقي تو چشاش دو دو مي زد که گاهي از ديدن آن برق خوشم مي اومد. با همان لحن مهربان و دلنشينش که در خاطرم بود صحبت مي کرد، وقتي گرم شد هي گفت و گفت و گفت...

وقتي به چهره اش نگاه مي کردم احساس مي کردم پير زن جون گرفته و شاد شده، ديگه از اون چهره عبوس و غمگين و مريض هيچ خبري نيست.

وقت برگشتن شده بود آرام آرام بلند شد و تا دم در بدرقه ام کرد و  برايم آرزوي عاقبت بخيري. دم در چيزي را به زبون آورد که برايم بسيار جاي تامل داشت، او  گفت: تنهام، مونس و همدمي ندارم. دنيا بي وفا بود اما  حاج عبدالله بي وفاتر ، نمي دونست نبايد رفيق نيم راه نمي شد و تنهام نمي گذاشت! نمي دونست بچه وفا نداره ! و....

من با تنهايي ام چه کار کنم؟

قدم قدم زنان با خاطري آشفته و نگران براي  وضعيت اسفناک کبري خانوم به خونه مي اومدم و از خودم مي پرسيدم چرا کبري خانوم، همدمي رو انتخاب نمي کنه؟  چرا  تنهايي و بي کسي اولويت اون شده؟

اگر کمي از انديشه متعصبانه و تحجري خود فاصله بگيريم و با يک نگاه منصفانه و فطرت منشانه خود به اين موضوغ بنگريم، شک ندارم نظرمان عوض خواهد شد و ديگر خودمان نيز، يکي از بانيان خير خواهيم شد و به قول معروف آستين ها را بالا خواهيم زد

بسياري از سالمندان به خاطر شرم وجود و حفظ اعتبار و اقتدار خود، نه تنها از بيان و حتي مطالبه نياز خود به وجود همدم را انکار نموده، بلکه حتي انديشه به آن را بر خود حرام و جايز نمي دانند و کبري خانوم  ما نيز، يکي از آن هزاران سالمندي است که تنهايي شب و روز را به مشکلات تجديدفراش ترجيح مي دهد.

اکثريت قريب به اتفاق افراد در مواجهه با  عبارت " ازدواج در سالمندي" کمي جا خورده و در جاي خود تکاني مي خورند و با ژستي مودبانه و متفکرانه مي گويند: چه ضرورتي براي تشکيل خانواده، آن هم در اين سن وجود دارد؟ شرم آوره بگيم مادرمون شوهر داديم، پدرمونو زن.

واقعا به اين موضوع انديشيده ايد که چرا ما و حتي خود سالمندان ، بالخص بانوان سالمند، با ازدواج در سالمندي مخالفت مي کنند؟ ريشه اين مخالفت کجاست؟ و چرا ازدواج در اين سن و سال از نظر همه ما جوانترها حتي خود سالمندان زشت و ناپسند تلقي مي شود؟

خود خواهي هاي فرزندان و ترس از بي توجهي و بي مهريشان، ترس ازملعبه دست ديگران شدن، کوته فکري ها و انديشه هاي عوام مآبانه ،عرف و سنت قراردادي و پرورش يافته به دست برخي ساده و خام انديشان منفعت طلب که به اصطلاح مدافع حيثيت و آبرو قلمداد مي شده و يا مي شوند، که متاسفانه با وقاهت تمام و اصرارهرچه تمام تر بر درستي انديشه و اعتقادشان، به مخالف با سنت پيامبر برخاسته و حتي براي ناپسند و کريه نمودن هر چه بيشتر اين سنت ناب پيامبري با عنواين زننده و دور از شان انساني همچون "پيري و معرکه گيري، دود از کنده بلند ميشه و..." و هزاران القاب اين چنيني به جنگ و ستيز با تجديد فراش پيرمردان و پير زنان مي روند و چهره زيباي تاهل در سالمندي را دراذهان پير و جوان، کوچک و بزرگ سياه و کدر مي نمايند. موارد مطرح شده، تنها فقط بخشي از عواملي است که باعث تکدر خاطر و ترس مفرط مردان و بانوان سالمند،علي الخصوص بانوان ، از ازدواج مي شود.

 

اگر کمي از انديشه متعصبانه و تحجري خود فاصله بگيريم و با يک نگاه منصفانه و فطرت منشانه خود به اين موضوغ بنگريم، شک ندارم نظرمان عوض خواهد شد و ديگر خودمان نيز، يکي از بانيان خير خواهيم شد و به قول معروف آستين ها را بالا خواهيم زد و...

براي روشن شدن ابعاد متفاوت اين موضوع بر آن شديم،  که ابتدا ضرورت اين ازدواج  ها را بيان نمائيم .

در علم روان شناسي، يکي از بحراني ترين دوران زندگي، زماني است که افراد کهن سال شده و به موجب آن ناگزيرند از بسياري توجهات و التفات شغلي، اجتماعي خود دست شسته و روانه منزل شوند و شبانه روز در آن سکني کنند ، منزلي که پيش از اين، فقط شبها انتظارشان را مي کشيد. منزل و علاقه منديهاي منحصر به آن، تنها نقطه اي است که مي تواند توجه ،احساس کفايت و شايستگي  سلب شده را به نوعي ديگر به  فرد تزريق نمايد و بيش از پيش نقش اين منبع توجه و عاطفه جايگزين، جلوه گري مي نمايد و پر رنگتر مي شود؛ چرا که ديگر از منبع توجهي که سال‌ها بخشي از نيازهاي رواني ‌‌فرد را تامين مي‌کرده، خبري نيست. 

خود خواهي هاي فرزندان و ترس از بي توجهي و بي مهريشان، ترس ازملعبه دست ديگران شدن، کوته فکري ها و انديشه هاي عوام مآبانه ،عرف و سنت قراردادي و پرورش يافته به دست برخي ساده و خام انديشان، تنها فقط بخشي از عواملي است که باعث تکدر خاطر و ترس مفرط مردان و بانوان سالمند،علي الخصوص بانوان ، از ازدواج مي شود

گذران اين دوران بسيار سهمگين خواهد بود اگر در آن منزل نه همسري باشد و نه  فرزنداني ؛ اين وضعيت دقيقا همان شرايطي است که اريکسون در نظريه معروفش از آن تحت عنوان بحران «آشيانه خالي» ياد مي کند. اين‌جاست که ضرورت ازدواج اين افراد کاملا محرز مي شود و صد  البته نقطه آغاز مشکل و تعصبات رايج راجع به ازدواج سالمندان.

بي شک يکي از مهم‌ترين کارکردهاي ازدواج، تامين نيازهاي جنسي است؛ از نظر مردم،  اظهار تمايل به ازدواج در اين سن چيزي جزء اين هم نخواهد بود، به همين جهت فرزندان، دوستان و آشنايان نگاه چندان مثبتي راجع به آن ندارند و آن را زشت و ناپسند مي پندارند و مي گويند:« عشق پيري گر بجنبد، سر به رسوايي زند » ؛ و همين نگاه تک بعدي وعوام مآبانه خود دليلي مبرهن و آشکار براي شرمندگي و خجالت سالمندان در مطرح کردن اين خواسته شان به شمار مي آيد.

اما بايد بگوئيم، سالمندان همچون جوانان 30و 40 ساله فقط براي تامين مسايل جنسي و اجتماعي خود به سمت  ازدواج سوق نمي يابند، بلکه تامين نيازهاي عاطفي و امنيت رواني ،مهمترين عامل تمايل آنان به ازدواج است.

 اگر کمي واقع‌بينانه و علمي به اين موضوع  بينديشيم، متوجه خواهيم شد که در کهن سالي فرد دستخوش تغييرات شديد بيولوژيکي و هورموني مي شود و با افزايش سن، قواي جنسي در خانم‌ها به دليل يائسگي و کاهش ترشحات درون رحمي و در آقايان به خاطر کاهش ميزان فعاليت هورمون‌ها ، به شدت فروکش مي کند.  با اين اوصاف، با توجه به  اقتضاعات سني اين افراد مي توان دريافت که مساله رابطه جنسي بين اين گروه از افراد تقريبا منتفي است و دليل ازدواج  آنان در اين سنين نمي تواند باشد. لذا، به جرات مي توان گفت:  ارضاي نياز عاطفي دليل اصلي اين قبيل گرايش‌هاست و دانستن اين مهم چندان هم مشکل و سخت نيست .

در مقاله آينده "هنوز پدرت/ مادرت ازدواج نکرده؟" سعي نموده ايم، ازدواج سالمندان را با ديدگاهي کمتر متعصبانه نگريسته و  با ارائه راهکارهايي به  جهت کاستن نگرش هاي به دور از واقع  مردم  در اين باب، گامي برداريم.

 

نسرين صفري

بخش خانواده ايراني تبيان


مقالات مرتبط :

زندگي بهتر در دوره سالمندي

با بزرگترها ، شيرين تر است

هنوز زندگي تمام نشده...

 

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت