با هم بخنديم

کاوه:احمد! تو چند تا برادر داري؟ احمد:يکي کاوه:چرا دروغ مي گوشش؟ من از خواهرت پرسيدم که چند تا برادر داري گفت دو تا.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

با هم بخنديم

چند تا برادر

کاوه:"احمد! تو چند تا برادر داري؟"

احمد:"يکي"

کاوه:"چرا دروغ مي گويي؟ من از خواهرت پرسيدم که چند تا برادر داري گفت دو تا."

 

آثار تاريخي

دو نفر با هم مشغول گفت و گو بودند.

اولي پرسيد:"اين شهر آثار تاريخي ندارد؟"

دومي جواب داد:"نه ندارد، ولي قرار است که بسازند."

 

چتر نجات

خلبان:"آقا، من يک چتر نجات مي خواهم."

فروشنده:"بفرماييد، اين بهترين چتر نجاتي است که دارم."

خلبان:"مطمئن هستيد که خوب باز مي شود؟"

فروشنده:"کاري ندارد امتحانش کنيد. اگر خوب باز نشد آن را بياوريد تا برايتان عوض کنم."

 

س و ص

معلم:"احمد در ورقه ي امتحانت «صفا» را يکبار با سين نوشته اي و يکبار با صاد، بالاخره من نفهميدم کدام يکي را قبول کنم؟"

احمد:"آقا اجازه، راستش خود من هم نفهميدم، چون رفيق دست راستي ام آن را با صاد نوشته بود و رفيق دست چپي ام با سين."

 

دوا

دکتر:"چرا دوايتان را مرتب نمي خوريد؟"

بيمار:"آخر چه کار کنم آقاي دکتر! روي شيشه نوشته، مواظب باشيد در شيشه هميشه بسته باشد!"

 

ساعت صحيح

ديوانه اي از يک عابر، ساعت را پرسيد. عابر هم جوابش را داد. مرد ديوانه در حالي که مي خنديد با خودش گفت:"عجب مردم ديوانه اي هستند! از سر شب تا حالا از 10 نفر ساعت را پرسيده ام، دو نفرشان مثل هم جواب نداده اند."

 

قهر

ديوانه ي اولي رو به ديوانه ي دومي کرد و گفت:"اگر روزي نصف کره ي زمين را به تو بدهند، چه کار مي کني؟"

ديوانه ي دومي گفت:"هيچي، قهر مي کنم و مي گويم بقيه ي آن را هم مي خواهم!

 

ميکروب

معلم:"پيمان روي تخته، عکس يک ميکروبب را بکش."

پيمان:"چشم."

معلم:"پس چرا نمي کشي؟"

پيمان:"آقا ما روي تخته عکسش را کشيديم، اما ميکروب را که با چشم نمي شود ديد، بايد نيکروسکوپ بياوريم تا آن را ببينيم."

 

 

بخش کودک و نوجوان تبيان


منبع:سروش کودکان

مطالب مرتبط:

زنگ خنده

لطيفه هاي بامزه

قهقه ي شادي

بفرماييد خنده

خنده بازار

 

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت