تبیان، دستیار زندگی
دو نفر در خیابان راه می رفتند، ناگهان به آیینه ای برخوردند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خنده بازار

آینه

دو نفر در خیابان راه می رفتند، ناگهان به آیینه ای برخوردند.

اولی آن را برداشت و به دومی گفت: این شخص چقدر برای من آشناست. دومی آیینه را از او گرفت و گفت:بابا جان چطور نفهمیدی، این منم دیگه!!!

خرید

خانمی که برای خرید جوراب وارد مغازه ای شده بود، تمام مغازه را گشت و همه جا را به هم ریخت و هنگام خروج از فروشنده پرسید: غیر اینها جوراب دیگری ندارید؟

فروشنده با عصبانیت جواب داد: چرا یک جفت هم پای خودم هست!!!

کوه البرز

بچه:مادر دعا کن کوه البرز هشت متر کوتاه شود. مادر:چرا فرزندم؟

بچه:آخه در امتحان ارتفاع کوه البرز را 5670 متر نوشته ام!!!

چرا یک جا نمی خرید

مردی که می خواست برای اولین بار به سینما برود، به باجه بلیت فروشی رفت و یک بلیت خرید. بعد از یک دقیقه دوباره بازگشت و یک بلیت دیگر خرید.

چند بار این کار را تکرار کرد، تا اینکه صدای بلیت فروش درآمد و گفت: مگر چند تا بلیت می خواهید؟ چرا یک جا نمی خرید؟!!

مرد گفت: باور کنید من یک بلیت بیشتر نمی خواهم، ولی هر دفعه که می خواهم وارد سینما شوم یک نفر دم در آن را از من می گیرد و پاره می کند!!

نتیجه گیری

معلم ریاضی که روش جمع کردن را درس می داد از هادی پرسید: اگر دست در جیبت بکنی و ببینی در یک جیبت دویست تومان و در جیب دیگرت سیصد تومان داری، چه نتیجه ای می گیری؟

هادی گفت: آقا نتیجه می گیریم کت پدرم را پوشیده ام!!!

نام ماه ها

معلم: ماه های خارجی را از اول به ترتیب نام ببر. شاگرد:تیر،مرداد، شهریور، مهر،...

معلم: این ها که ماه ایرانی هستند. شاگرد: باور کنید آقای معلم، این ها ماه های خارجی هستند که به ایرانی ترجمه کرده ام!!!

صفر

شاگرد: آقا اجازه! نمره ی صفر ارزشی دارد؟ معلم: خیر.

شاگرد: پس لطفا یکی از آن صفر ها را کنار نمره ی 2 من بگذارید!!!

خنده بازار

فرآوری:مهدیه زمردکار

بخش کودک و نوجوان


منابع:

کتاب خنده و شادی

لطیفه های شیرین دانش آموزی

*مطالب مرتبط

بمب خنده

بدون اجازه

مظفر و جمله سازی

حساب درست

طوطی سیاه

نردبان بیست و چهار پله

فقط با یک حرکت دست

کانال سوئز

خبرنگار و فوتبالیست

فروش دنیا

کله قند

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.