دفاع مقدس و جوان‌هاي دهه 70

آن سال‌ها را ما يادمان نمي‌آيد. هر قدر هم براي به ياد آوردنش تلاش کنيم همه ناموفق است و راه به جايي نمي‌برد. ما در آن سال‌ها هنوز به دنيا نيامده بوديم. خيلي طبيعي است که خاطره‌اي نداشته باشيم و شب‌هاي اضطراب و اميدي که بزرگ‌ تر‌ها تجربه کرده‌اند را به چشم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دفاع مقدس و جوان‌هاي دهه 70

آن سال‌ها را ما يادمان نمي‌آيد. هر قدر هم براي به ياد آوردنش تلاش کنيم همه ناموفق است و راه به جايي نمي‌برد. ما در آن سال‌ها هنوز به دنيا نيامده بوديم. خيلي طبيعي است که خاطره‌اي نداشته باشيم و شب‌هاي اضطراب و اميدي که بزرگ‌ تر‌ها تجربه کرده‌اند را به چشم نديده‌ باشيم


ما جوان‌هاي 20 ـ 19 ساله هيچ خاطره مسلم و مجسمي از دوران جنگ 8 ساله نداريم. هيچ وقت با صداي مهيب اصابت بمب به خانه‌اي در محله پشتي از خواب نپريده‌ايم و پناهگاه‌هاي پيچ در پيچ و سيماني در حياط مدرسه‌هايمان نبوده تا با شنيدن صداي آژيري که وضعيت قرمز را اعلام مي‌کند از کلاس‌ها بيرون بريزيم و در پناهگاه‌ها جا بگيريم و تا سفيد شدن وضعيت همان پايين با بقيه بچه‌ها منتظر بمانيم.

ما حتي خاطره‌ چندان روشني هم از آزادي اسرا نداريم. صداي هميشگي «خرمشهر، شهر خون و قيام آزاد شد» را به صورت زنده و مستقيم نشنيده‌ايم و خلاصه هرچه از آن سال‌ها مي‌دانيم شنيده‌ها و خوانده‌هايي است که از آدم‌هاي روزهاي جنگ نقل و حکايت مي‌شود. با همه اينها ما جوان‌هاي نسل بعد از جنگ در خانواده‌هايي زندگي مي‌کنيم که بار سنگين 8ساله جنگ تحميلي را با تمام وجود احساس کرده‌اند. سال‌هاي دفاع مقدس تا نسل‌ها بعد به صورت سينه به سينه نقل خواهد شد و در اين ميان اگر نوشته‌اي، کتابي يا ساخته سينمايي ماندگاري خلق شود، مي‌تواند نسل‌هاي بعدي را هم با آن سال‌ها در ارتباط نگه دارد.

البته اين نگاه يک جوان دهه هفتادي است. کسي که دو سه سال بعد از پايان جنگ به دنيا آمده و هيچ خاطره ناخودآگاهي هم از صداي بمباران و آژير خطر ندارد. جوان‌هايي که سال‌هاي آخر دهه دوم زندگي‌شان را مي‌گذرانند يا آنهايي که در زمان جنگ نوجوان بوده‌اند و حالا در آستانه ميانسالي‌شان هستند، خاطرات واضح و روشني از همه شور و هيجان و حتي اضطراب‌ها و نگراني‌هاي آن سال‌ها دارند.

تصورش را بکنيد که سر کلاس رياضي نشسته‌ايد و به عنوان يک بچه کلاس سوم دبستان تمامي سعي‌تان را مي‌کنيد که يک سري جمع و تفريق ساده را حل و فصل کنيد که ناگهان صداي آژير قرمز همه شما را به يکباره از جا مي‌کند و همه پيش به سوي درهاي خروجي

يکي از آثار مربوط به زمان جنگ تحميلي که در خاطره همه مدرسه‌ روهاي آن زمان مانده، پناهگاه‌هاي سيماني و زيرزميني است که در گوشه‌اي از حياط مدرسه ساخته شده بود. تصورش را بکنيد که سر کلاس رياضي نشسته‌ايد و به عنوان يک بچه کلاس سوم دبستان تمامي سعي‌تان را مي‌کنيد که يک سري جمع و تفريق ساده را حل و فصل کنيد که ناگهان صداي آژير قرمز همه شما را به يکباره از جا مي‌کند و همه پيش به سوي درهاي خروجي.

سيران، کودکي‌اش را در يکي از شهرهاي غربي کشور گذرانده است. سال‌هاي جنگ مصادف بوده با روزگاري که او براي اولين بار کيف صورتي‌اش را روي دوش انداخته و با خواهر بزرگ‌ترش راهي مدرسه شده بودند؛ خواهري که خودش کلاس سوم ابتدايي بوده و با همه کوچکي‌اش از آن روز به بعد مسئوليت سيران را نيز ‌به عهده گرفته بود.

«آژير را که زدند خانم معلم گچ را زمين گذاشت و گفت بچه‌ها بدون اين که همديگر را هل بدهيد به سمت پناهگاه داخل حياط برويد. تا ما خودمان را به پناهگاه برسانيم همه سال بالايي‌ها آنجا جمع بودند و سعي مي‌کردند خودشان را با خنده و عجله وارد پناهگاه کنند. خواهرم را ديدم که در ميان جمعيت دنبال من مي‌گردد. خودم را به او رساندم و هر دو از شادي ديدن همديگر جيغ کشيديم. آن روز بمباراني در نزديکي ما اتفاق نيفتاد. البته در راه برگشت به خانه متوجه شديم که موشکي در محله‌اي آن سوي شهر فرود آمده است. خوشبختانه آشنايي در آن محله نداشتيم، اما مي‌دانستيم فردا شهر از حجله‌هاي شهداي اين بمباران پر مي‌شود.»

جنگ 8 ساله ميان ايران و عراق ، دومين جنگ طولاني قرن بيستم پس از جنگ ويتنام شناخته مي‌شود. با اين که نوشته‌ها، فيلم‌ها و سريال‌ها و اجراهاي موسيقي بسياري با موضوع جنگ تحميلي خلق شده‌اند، اما يکي از دست اول‌‌ ترين منابعي که مي‌تواند يک جوان 20 ساله‌ را به سال‌هاي جنگ و دفاع مقدس مرتبط کند، شنيدن خاطرات آن سال‌ها از زبان کساني است که در آن دوران زندگي کرده‌اند. با اين که اغلب مناطق غربي و جنوبي کشور با جنگ تحميلي درگير بوده و مردم آن شهرها بيشتر از هموطنان ديگر با فضاي جنگ مرتبط بوده و آن را از نزديک لمس کرده‌اند، اما بسياري ديگر از شهرهاي کشور هم به صور مستقيم و غيرمستقيم با جنگ در ارتباط بوده‌اند.

براي بعضي‌ها هم خاطرات پدرهايشان با اتفاقات خط مقدم و عمليات‌ها گره خورده است. خيلي‌ها دست‌کم چند ماهي را در مناطق جنگي گذرانده‌اند و خانواده‌هاي بسياري هستند که يکي از جوان‌هايشان شهيد شده يا از اتفاقاتي که هر جنگي با خود دارد، متاثر شده‌اند. مادرهاي بسياري هستند که فرزندانشان را در جنگ از دست داده‌اند و هيچ بعيد نيست که همين حالا خود شما عمه پيري داشته باشيد که جوان رعنايش را در آن سال‌ها روانه ميدان نبرد کرده و در نهايت هم جنازه شهيدش را با افتخار و عزت در گورستان روستايشان کنار شهداي ديگر به خاک سپرده‌ است. سال‌هاي دفاع مقدس با جاي خالي بسياري از پدرها، برادرها، فرزندها و مادرها همراه بود. عموهايي که به جنگ رفته بودند يا دايي دومي که هر وقت از جبهه برمي‌گشت بساط مهماني و ديد و بازديد به راه بود. ما که يادمان نمي‌آيد، اما احتمالا در هر کوچه‌اي براي يک بار هم که شده حجله شهيدي را سر پا کرده بودند. مراسم تشييع پيکر شهدا يکي از خاطرات پررنگ کودکي جوان‌‌هاي دهه 60 است.

جانبازان و اسراي جنگ تحميلي که به طور مستقيم با جبهه و روزهاي مبارزه ارتباط داشته‌اند به عنوان سندهاي زنده جنگ مي‌توانند در شناساندن آن روزها و باز تعريف آن اتفاقات به جوان‌هايي که جنگ را نديده‌اند، کمک کنند. از سوي ديگر نوشته‌هايي از شهدا که در دفترهاي يادداشت روزانه‌شان ثبت شده در قالب کتاب‌ درآمده‌اند، منابعي موثق‌ براي دريافت حس و حال آن روزهاست؛ کسي که در جريان جنگ تمام آن لحظه‌ها را تجربه کرده‌ و آن را به بهترين شکلي در قالب کلمات ريخته است. بسياري از اين دستنوشته‌ها زيبا و ادبي هستند.

البته در کنار همه اينها براي جوان‌هايي که روزهاي جنگ را نديده‌اند، مجموعه‌هاي بسيار غني از موسيقي به جا مانده است که مي‌تواند حال و هواي آن سال‌ها را تداعي کند. بسياري از بزرگان موسيقي سنتي و پاپ ايران آهنگ‌هايي را در رثاي شهداي جنگ يا در وصف زيبايي مبارزه مي‌ساختند و مي‌خواندند

در سال‌هاي بعد از جنگ هم کتاب‌هايي از خاطرات رزمنده‌هايي که از جنگ برگشته بودند، به صورت مجموعه‌هايي چاپ و منتشر شد. يکي از مشهورترين اين مجموعه‌ها «فرهنگ جبهه» بود که علاوه بر انتشار خاطرات اسرا و رزمنده‌ها دست به ابتکار جالبي زده بود؛ تعريف اصطلاحات و عبارت‌هايي که به صورت رمز در بين رزمنده‌ها وجود داشته است. کدهايي که يا از شوخي‌ها و شيطنت‌هاي رزمنده‌ها بيرون آمده بود يا در زمان عمليات و براي رساندن اطلاعات به نيروهاي خودي از آنها استفاده مي‌کردند. حتي بعدها مجموعه‌هاي ديگري از اصطلاحات رايج در ميان اردوگاه‌هاي اسراي ايراني در عراق هم چاپ و منتشر شد.

البته در کنار همه اينها براي جوان‌هايي که روزهاي جنگ را نديده‌اند، مجموعه‌هاي بسيار غني از موسيقي به جا مانده است که مي‌تواند حال و هواي آن سال‌ها را تداعي کند. بسياري از بزرگان موسيقي سنتي و پاپ ايران آهنگ‌هايي را در رثاي شهداي جنگ يا در وصف زيبايي مبارزه مي‌ساختند و مي‌خواندند؛ آهنگ‌هايي که آن روزها محرک و مشوق بود و اين روزها بيشتر از هر چيز ديگري نوستالژيک است، حتي اگر آن روزها به دنيا نيامده باشي.

البته هنرمندان تجسمي هم در اين زمينه کارهاي زيادي انجام دادند و با اين که نمايشگاه‌هاي هنري به خاطر شرايط جنگي به صورت نامنظم و بسيار محدود برگزار مي‌شدند، اما هنرمندان نقاش گرافيست و مجسمه‌ساز بسياري هنرشان را براي دفاع مقدس عرضه کردند. يکي از مهم‌ترين تکاليف هنري آن روزها را عکاس‌ها به عهده داشتند. وجود عکس‌هايي که سند‌هاي بي‌چون و چرا سال‌هاي جبهه هستند، از وجود عکاساني خبر مي‌دهد که پا به پاي رزمنده‌ها در ميان خاکريزها بالا و پايين مي‌دويدند و شانه به شانه سربازي که روي پاهايش ايستاده، قنداق آر.پي.جي را روي دوش گذاشته و جايي در دوردست‌ها را نشانه رفته است، شاتر به شاتر عکس مي‌گرفته‌اند.

همين‌طور سال‌ها بعد در کنار فيلم‌هاي مستندي که در همان سال‌ها و در بطن جنگ ساخته و پخش شدند، فيلم‌هاي سينمايي و سريال‌هاي تلويزيوني بسياري هم ساخته شدند که موضوع اصلي‌شان جنگ است. اين فيلم‌ها همه از منابع بسيار قابل اعتماد و گوياي جنگ هستند. اگر جوان دهه هفتادي هستيد براي ندانستن بخشي از تاريخ مهم کشورتان که با آن تنها چند سال فاصله داشته‌ايد بهانه‌ نبودن منابع، پذيرفتني به نظر نمي‌رسد. حتي مي‌توانيد در کنار همه فيلم‌ها، موسيقي‌ها و کتاب‌هاي موجود سري هم به اينترنت بزنيد چون بسياري از اين نوشته‌ها را مي‌توانيد در صفحات سايت‌هاي مختلف بخوانيد.

بخش فرهنگ پايداري تبيان


منبع : روزنامه جام جم

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت