شبهه پيرامون امامت امام جواد عليه السلام در کودکي

اين نامه از جانب خداوند عزيز حکيم است براي محمد و پيامبر او. . . من او را - امام رضا عليه السلام - به وجود پسرش و جانشين و وارث علمش محمّد مسرور مي سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش - که همگي سزاوار دوزخ باشند - بپذيرم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شبهه پيرامون امامت امام جواد عليه السلام در کودکي


يکي از مسائلي که شيعه براي اولين مرتبه درباره‌ي امامت با آن مواجه شد، مسئله امامت امام جواد عليه السلام در سن کودکي بود؛ زيرا او هنگام شهادت پدرش، امام رضا عليه السلام، هفت سال بيشتر نداشت و از همان زمان به مقام امامت رسيد.


چون تا پيش از آن چنين مسأله‌اي براي هيچ‌يک از امامان شيعه پيش نيامده بود، عده‌اي از شيعيان به شک و شبهه افتادند. خود امام جواد عليه السلام در چندين مورد به تبيين موضوع و پاسخ به سئوالات و رفع شبهات پرداخت.

 

پاسخ به شبهه کم سني امام جواد عليه السلام

ابراهيم بن محمود مي گويد:« در خراسان نزد امام رضا عليه السلام بودم که يکي از اصحاب پرسيد:« اگر حادثه اي براي شما رخ دهد، به چه کسي مراجعه کنيم؟»

امام فرمود:« به پسرم، محمد.»

در آن زمان سن امام جواد خيلي کم بود و امام رضا عليه السلام براي رفع شبهه فرمود:« خداوند عيسي بن مريم را در سني کمتر از سن فعلي محمد من (امام جواد) به پيامبري بر انگيخت و او را مأمور بر پايي شريعتي تازه کرد. من پسرم را در سن بيشتر از عيسي براي اقامه شريعتي که تثبيت شده (اسلام) معرّفي مي‌کنم.»

 

پاسخ امام جواد عليه السلام به سئوالات در کودکي

علي بن ابراهيم از پدرش ابراهيم قمي نقل مي‌کند که پس از شهادت امام هشتم عليه السلام به منزل امام جواد عليه السلام رفتيم. گروهي از شيعيان از شهرهاي مختلف به انتظار ديدار با امام جواد عليه السلام نشسته بودند.

در اين هنگام عبدالله بن موسي، عموي امام جواد عليه السلام، از دروارد شد. عبدالله پيرمردي بزرگوار بود، لباسي خشن به تن داشت و ميان پيشاني‌اش جاي سجده ديده مي‌شد. مدتي بعد نيز امام جواد عليه السلام وارد اتاق شد. امام لباسي از جنس کتان و کفش‌هاي سفيد پوشيده بود.

عبدالله بن موسي برخاست، به استقبال امام شتافت و ميان دو چشمش را بوسيد. شيعيان حاضر در مجلس نيز به احترامش بلند شدند. امام روي صندلي نشست و مردم که از کمي سن امام جا خورده بودند، با تعجب به همديگر نگاه مي‌کردند.

مردي بلند شد و از عبدالله بن موسي پرسيد:« فتواي شما درباره حکم مردي که با حيواني آميزش کند چيست؟»

عبدالله گفت:« دست راستش قطع و حد زنا براي او جاري مي‌شود.»

ريان بن صلت با شنيدن اين جمله برخاست و يقه‌ي يونس را گرفت و به او گفت:« تو در ظاهر به ايمان تظاهر مي‌کني ولي در باطن اهل ترديد و شرک هستي! مگر نمي داني که اگر کسي از سوي خدا به امامت منصوب باشد، اگر کودک يک روزه هم باشد همانند پيرمردي عالم است و اگر از سوي خدا نباشد، هزار سال هم که عمر کند يک فرد عادي است. راجع به اين موضوع بايد بحث کرد.»

امام جواد عليه السلام با شنيدن اين پاسخ خشمگين شد و رو به عبدالله کرد و فرمود: اي عمو، تقواي خدا را پيشه کن و مراقب باش. در روز قيامت در پيشگاه خداوند خواهي ايستاد و خدا از تو خواهد پرسيد چرا درباره چيزي که نمي‌دانستي، فتوا دادي؟

عبدالله گفت:« آقاي من! مگر پدرت چنين حکمي نفرموده بود؟»

امام جواد عليه السلام فرمود:سؤالي که از پدرم شده بود، درباره کسي بود که قبر زني را نبش کرده و با او آميزش کرده بود؛ و پدرم پاسخ فرمود که دست راستش به مجازات نبش قبر، قطع مي‌شود و حدّ زنا نيز بر او زده مي‌شود زيرا حرمت انسان مرده همانند حرمت انسان زنده است.

عبدالله گفت:« راست فرمودي آقاي من! خدا مرا بابت اشتباهي که کردم ببخشد.»

مردم که شاهد اين گفت و گو بودند، تعجب‌شان بيشتر شد و به امام جواد عليه السلام گفتند:

آقاي ما! اجازه مي‌دهيد از شما سئوال کنيم؟

پس از آن صدها سئوال مطرح شد و امام، همه را پاسخ فرمود. و آن موقع امام عليه السلام نُه ساله بود.

 

اجتماع سران شيعه در آغاز امامت امام جواد عليه السلام

هنگام شهادت امام رضا عليه السلام، امام جواد عليه السلام حدود هفت سال داشت، به اين جهت در بغداد و ساير شهرها مردم دچار اختلاف شدند. برخي از سران شيعه مثل ريان بن صلت، صفوان بن يحيي، محمد بن حکيم، عبدالرحمن بن حجاج، يونس بن عبدالرحمن و عده اي ديگر در منزل عبدالرحمن بن حجاج دور هم جمع شدند تا در اين باره صحبت کنند.

همه حضار از مصيبت شهادت امام هشتم عليه السلام مي گريستند. يونس بن عبدالرحمن گفت:« گريه نکنيد و راجع به اين مسئله صحبت کنيد که تا ابو جعفر (امام جواد عليه السلام) بزرگ شود، متصدي مقام امامت کيست و ما بايد سئوالات خود را از چه کسي بپرسيم؟»

ريان بن صلت با شنيدن اين جمله برخاست و يقه‌ي يونس را گرفت و به او گفت:« تو در ظاهر به ايمان تظاهر مي‌کني ولي در باطن اهل ترديد و شرک هستي! مگر نمي داني که اگر کسي از سوي خدا به امامت منصوب باشد، اگر کودک يک روزه هم باشد همانند پيرمردي عالم است و اگر از سوي خدا نباشد، هزار سال هم که عمر کند يک فرد عادي است. راجع به اين موضوع بايد بحث کرد.»

پس از سخن ريان بن صلت ديگران نيز يونس بن عبدالرحمن را توبيخ کردند.

 

امامت امام جواد عليه السلام در حديث لوح

ابوبصير مي گويد: امام صادق عليه السلام به جابر بن عبدالله انصاري گفت من با تو کاري دارم چه وقت برايت آسانتر است که تنها تو را ببينم و درباره آن کار از تو سئوالي کنم؟

جابر گفت: هر وقت شما دوست داريد.

پس از آن روزي امام باقر عليه السلام با جابر خلوت کرد و به او فرمود:

درباره لوحي که دست مادرم حضرت فاطمه زهرا عليهاسلام دختر رسول الله صلي الله عليه و آله ديدي و آنچه مادرم به تو فرمود به من خبر بده.

جابر اظهار داشت خدا را گواه مي گيرم که من زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله براي تبريک ولادت امام حسين عليه السلام خدمت فاطمه سلام الله عليها رسيدم در حالي که در دستش لوح سبز رنگي ديدم که گمان کردم از زمرد است و در آن نوشته اي سفيد رنگ همانند نور خورشيد ديدم به او عرض کردم:

پدر و مادرم فدايت اي دختر پيامبر خدا اين لوح چيست؟ حضرت فرمود:

لوحي است که خداوند آن را به رسولش صلي الله عليه و آله اهدا فرمود که اسم پدرم و شوهرم و دو فرزندم و نامهاي اوصياء از فرزندانم در آن نوشته است و آنرا پدرم به عنوان مژدگاني به من عنايت فرموده است، پس از آن، آن را مادرت فاطمه سلام الله عليها بمن داد و آنرا من خواندم و رونويسي کردم... خدا را گواه مي گيرم که در آن لوح اين نوشته بود :

بسم الله الرحمن الرحيم

اين نامه از جانب خداوند عزيز حکيم است براي محمد و پيامبر او. . . من او را - امام رضا عليه السلام - به وجود پسرش و جانشين و وارث علمش محمّد مسرور مي سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش - که همگي سزاوار دوزخ باشند - بپذيرم.

 

مهر امامت بر بدن امام جواد عليه السلام

حسن پسر جَهم مي گويد: در خدمت حضرت رضا عليه السلام نشسته بودم. امام فرزندش حضرت جواد عليه السلام را که کودکي بيش نبود، فرا خواند، او را در دامن من نشاند و فرمود:« جامه را از تنش بيرون بياور.» من اطاعت کردم.

امام به من فرمود:« ميان دو شانه‌هايش را نگاه کن.»

من نگريستم. بر کنار يکي از دو شانه‌اش چيزي شبيه نقش انگشتر، به چشم مي خورد. امام فرمود:« اين را مي بيني؟ همانند اين، در همين قسمت، در بدن پدرم حضرت امام موسي کاظم عليه السلام وجود داشت.»

فرآوري : زهرا اجلال

بخش عترت و سيره تبيان


منابع:

سفينه البحار، ‌ج 6، ‌ص 416

قاموس الرجال، ‌ج 7، ‌ص 387

اعيان الشيعه،‌ ج 7، ‌ص 177

بحار الانوار، ج 50، ص 99، ح 12

همان، ص 85، ح 1

همان ، ص 34، ح 20

اصول کافي، کتاب الحجه، ج 2، ص 473، ح 3.

بحار الانوار، ج 50، ص 23، ح 14 و 15.

همان ، ح 13.

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت