قیاس شاهنامه و گرشاسبنامه

مقایسه در سطح نحوی و مقایسه در سطح فکری میان گرشاسبنامه و شاهنامه در نیایش پهلوان به درگاه خدا ( پس از دیدن چیزی عجیب).
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قياس شاهنامه و گرشاسبنامه

در مضمون «نيايش پهلوان به درگاه خداوند»

قسمت اول ، قسمت دوم:


مقايسه در سطح نحوي و مقايسه در سطح فکري ميان گرشاسبنامه و شاهنامه در نيايش پهلوان به درگاه خدا ( پس از ديدن چيزي عجيب).


در قسمت قبل مقايسه در سطح آوايي و مقايسه در سطح لغوي نيايش پهلوان به درگاه خدا ( پس از ديدن چيزي عجيب ) را آورديم و حال در اين قسمت به مقايسه در سطح نحوي و مقايسه در سطح فکري پرداخته شده است و در آخر ارائه ي نکته هايي در ادامه ي اين قياس.

3- مقايسه در سطح نحوي

شاهنامه :

فعل : برآورد – خاست – فزايد – خواستي – کرده‌ام – آورده ام – ببخشايد – بپيچد – بجوشد – آيند – پرسند – گويم ( 2 ) – چيست – است ( 2 ) – بگذارم – نخوانم .

آوردن فعل در ابتداي جمله : ابيات 62 و 66 .

قيد استمراري : بيت 62 : بپيچد همي تيره جانم ز شرم ( نشان دهنده تداوم دعا کردن است . )

                                 بجوشد همي در دلم خون گرم ( نشان دهنده تداوم غم و اضطراب است . )

صفت جانشين اسم : بيت 64 : گردنکشان ( بزرگان ايران )

                          بيت 65 : بچّه ديو ( زال )

گرشاسبنامه :

فعل : فروماند – گفت – سازيدي – کردي ( 2 ) – برآري – خواهي ( 2 ) – نگاري – کني – نداند – است ( 2 ) –  نيست ( 4 ) – فراز آري – پديد آوري – داني – آفريد – باشد – کني ( 2 ) .

آوردن فعل در ابتداي جمله : ابيات 38 و 40 .

قيد استمراري : بيت 33 : همي گفت ( نشان دهنده تداوم نيايش است . )

                    بيت 37 : به هر پيکري نو برآري همي ( نشان دهنده تداوم آفرينش است . )

                                 بر آنسان که خواهي نگاري همي

صفت جانشين اسم : سپهبد ( گرشاسب ).

نتيجه : تعداد فعلها در گرشاسبنامه بيشتر است که باعث مي شود داستان پوياتر باشد و تحرک بيشتري داشته باشد.  

تعداد صفتهاي جانشين اسم در شاهنامه بيشتر است که اين صفتها با ايجاز همراهند ، قاطعيت دارند و داراي نوعي خُلق و خوي بدوي هستند. در نتيجه باعث افزايش ميزان تأثيرگذاري بر مخاطب مي شوند.

4- مقايسه در سطح فکري

شاهنامه :

نوع صفات : پلنگ دورنگ .

توصيف حالات و احساسات : ( سام پس از ديدن زال ) ابا کردگار او به پيگار خاست .

                                      ( سام ) بپيچد همي تيره جانم ز شرم .

                                      (سام ) بجوشد همي در دلم خون گرم .

                                      ( سام ) ازين ننگ بگذارم ايران زمين .

اَعمالِ پيش از نيايش : سوي آسمان سر برآورد راست .

دعاي پهلوان : ناله و شکايت از خدا به خاطر اينکه چنين فرزندي به او داده است و درخواست عفو و بخشش.

ويژگي سير و نظر در آسمان، علاوه بر کشف فناپذيري و نااستواري آدمي و برتري خدايان، کشف قداست شناخت(= علمِ رباني ) و « قدرتِ » روحاني و معنوي را نيز امکان‌پذير مي‌ساخته است.

گرشاسبنامه :

نوع صفات : برتر خداي – هفت چرخ روان – پرّنده کوه .

توصيف حالات و احساسات : ( پس از ديدن سيمرغ ) سپهبد فروماند خيره به جاي .

اَعمالِ پيش از نيايش : ندارد.

دعاي پهلوان : ستودن خداوند به خاطر آفرينش جهان ، انسان و سيمرغ .

نتيجه : در شاهنامه ، حالات و احساسات سام توصيف شده‌اند . اين توصيفات باعث مي‌شوند که درک مطلب براي مخاطب آسانتر شود و صحنه توصيف شده را به راحتي و با جزئيات، در ذهن خود تجسم کند.

ذکر اعمال پيش از نيايش، تصوير را تقويت کرده و در نتيجه، اثرگذارتر مي‌کند. بنابراين، شاهنامه در سطح فکري، برتر از گرشاسبنامه است.

نکته 1 : در شاهنامه ، سام سر سوي آسمان برده و نيايش مي کند. (رمز برتري آسمان، از وقوف به ارتفاع بي نهايت آن حاصل مي آيد. « متعال » طبيعتاً صفت الوهيت مي گردد. مناطق فوقاني‌يي که براي آدمي قابل دستيابي نيست؛ جايگاه ستارگان و اختران، شأن و منزلت الهي ِ استعلا و واقعيت مطلق و پايندگي را مي‌يابند. چنين مناطقي اقامتگاه خدايانند.»(الياده، 1372: 58).

«ويژگي سير و نظر در آسمان، علاوه بر کشف فناپذيري و نااستواري آدمي و برتري خدايان، کشف قداست شناخت(= علمِ رباني ) و « قدرتِ » روحاني و معنوي را نيز امکان‌پذير مي‌ساخته است.» (همان، 73).

نکته 2 : سام با ديدن زال بسيار وحشتزده مي شود. « ترس يا احتياط از سر خوف و هراس، در قبال هر چه غريب و نوپديد است، وجود دارد . حضور چنين چيزهاي نامأنوس و نو که مايه اعجاب است، نشانه‌هاي قدرتي محسوب مي‌شوند که گر چه شايان احترام و اکرامند، اما ممکن است خطرناک هم باشند.» (همان،34).

« چيزهاي غريب  و نوپديد، به هر حال، تجليات قدرتند و بنابراين مايه بيم و هراس و شايان اعزاز و اکرامند. دو سو گراييِ قداست، منحصراً روان‌شناختي نيست. بلکه از لحاظ نظريه شناختِ ارزشهاي فلسفي و اخلاقي نيز معتبر است. چون هر چه قدسي است در عين حال « مقدس » و « آلوده » است ...آنچه تابو نام گرفته،  دقيقاً معرّف همين موقعيت و حال اشيا، اعمال يا اشخاص « منزوي شده » است که نزديکي به آنها يا لمسشان « ممنوع و حرام » است؛ زيرا متضمن خطر است .» (همان،35)

« بعضي اشيا و اشخاص و نواحي، در نظام وجودي متفاوتي، انباز، يا از آن بهره‌مندند. بنابراين، تماس با آنها، موجب رهيدگي و گسيختگي از مراتب و حدود وجود يا حيات مي شود که ممکن است شوم‌پي باشد.» (همان، 37).

« هر آنچه نامأنوس و غريب و شگرف است، تجليات قدسيِ تشويش‌برانگيز محسوب مي‌شود و نمودگار حضور چيزي غيرطبيعي است، حضور يا دست کم نداي آن چيز غيرطبيعي، حکايت از اين دارد که تقدير يا سرنوشت ازلي چنين خواسته است؛ ... چنين نشانه‌هايي حاکي از نوعي گزينش و امتياز و نظرکردگي است. آنان که چنين نشانه‌هايي دارند، با تقبّلِ مقام و منصبِ کشيشي، راهب، شمن يا جادوگر( زال را « دستان » مي ناميدند )، ناگزيرند از خدايان يا ارواحي که  آنان را چنين نشاندار کرده‌اند تبعيت کنند.( مثل تبعيت زال از سيمرغ ) » (همان، 38).

سام با ديدن زال مي پندارد که گناهي مرتکب شده است و در نتيجه چنين فرزند غيرمتعارفي به او داده شده است. «سرپيچي از قوانين يا « گناه » عملکرد متعارفِ ادوار را دچار مخاطره مي کند و بدين گونه حيات جامعه و طبيعت به مهلکه مي‌افتد .» (همان، 84).

سام پس از ديدن زال دستور مي‌دهد که او را در جايي دورافتاده رها کنند تا بميرد، چون مي‌پندارد که اين نوزاد، فرزند خودش نيست، بلکه فرزند شيطان است. « سپردن کودک به دست عناصر کيهان – آب و باد و زمين- تا هر طور که بخواهند با وي عمل کنند، همواره در حکم نوعي به مبارزه طلبيدنِ تقدير است. کودکي که به زمين يا آب سپرده شده و از آن پس يتيم محسوب مي‌شود، در معرض خطر مرگ است. اما در عين حال بخت آنرا دارد که موقعيتي جز موقعيت بشري به دست آورد. کودک رها شده‌اي که عناصر کيهان از او پشتيباني مي‌کنند غالباً قهرمان، شاه يا قديس مي‌شود. بدينگونه ترجمه حال افسانه آميزش، تقليدي است از اسطوره خداياني که پس از ولادت ، بيدرنگ رهايشان کرده‌اند.

« ظهور چنين کودکي با زمان فجر مقارن است : يعني زمان خلق کيهان، آفرينش جهاني نو، پيدايي دوران تاريخيِ نوين، ظهور «زندگانيِ نو» در هر مرتبه از واقعيت و عالم واقع .

« کودک رها شده به دست مام زمين، و رهايي يافته و پرورده به همت وي، ديگر نمي‌تواند هم‌سرشت عامه مردم باشد. زيرا از لحاظ کيهان‌شناختي ، مجدِّدِ لحظه آغاز و بدايت همه چيز، يعني روز ازل است، و در آغوش عناصر، و نه در دامان خانواده، مي‌بالد.  بدين جهت قهرمانان و قديسين از ميان کساني برمي‌خيزند که در کودکي رها شده بودند. مام زمين به خاطر آنکه پشتيبانشان بوده و از مرگ مصونشان داشته است، سرنوشتي شکوهمند و استثنايي که از آنِ همه مردم نيست، برايشان رقم زده است .» (همان، 245).

ادامه دارد ...

بخش ادبيات تبيان


مجله ادبي پياده رو- نازنين رجبي

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت