شاهکاری که نادیده گرفته شد

از نگاه اکثر منتقدان، فارنهایت 451 جزو ضعیف‌ترین فیلم‌های فرانسوا تروفو، کارگردان فرانسوی محسوب می‌شود. با وجود حضور عوامل حرفه‌ای چون برنارد هرمن، آهنگساز و نیکلاس روگ (فیلمبرداری که در سال‌های بعد به‌عنوان یکی از فیلمسازان پیشرو اروپا شناخته می‌شود)،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاهکاري که ناديده گرفته شد

يادداشت بلند نيكلاس روگ براي فيلم فارنهايت 451


از نگاه اکثر منتقدان، فارنهايت 451 جزو ضعيف‌ترين فيلم‌هاي فرانسوا تروفو، کارگردان فرانسوي محسوب مي‌شود.


 با وجود حضور عوامل حرفه‌اي چون برنارد هرمن، آهنگساز و نيکلاس روگ (فيلمبرداري که در سال‌هاي بعد به‌عنوان يکي از فيلمسازان پيشرو اروپا شناخته مي‌شود)، به عقيده منتقدان مشکل پسند کارهاي تروفو فيلمنامه اقتباس شده از کتاب مشهور برادبري درباره دوراني در آينده که کتاب‌ها سوزانده مي‌شوند، کارايي لازم را نداشته است. برخي بار‌سياسي فيلمنامه و تغييرات بي‌مورد در قصه اصلي را عامل شکست فيلم معرفي کرده‌اند و مسائلي از جمله طراحي صحنه ناشيانه و بازي‌هاي بد هنرپيشه‌ها و ديالوگ‌هاي نامفهوم را از جمله ديگر دلايل شکست فيلم مي‌دانند.در آستانه چهل و پنجمين سال اکران فيلم در انگلستان، نسخه ترميم شده فيلم در آمريکاي شمالي و اروپا به نمايش در‌مي‌آيد. ماهنامه معتبر سايت‌اند‌ساوند به اين بهانه دست به انتشار مقاله بلند نيکلاس روگ، فيلمبردار و کارگردان سرشناس سينما درباره اين فيلم زده است.

هميشه اين احساس را داشتم که با وجود تحسين تروفو از سوي اکثر منتقدين،تروفور از نظر درک زيبايي شناسي چندان دست بالا گرفته نمي‌شود. او را بيشتر عاشق ادبيات مي‌شناختند؛ عاشقي تمام عيار که در اقتباس‌هاي ادبي به تمام جزئيات اثر وفادار است. ولي او در عمل هميشه واقعيت ادبيات را از واقعيت سينما جدا مي‌کرد و شايد به همين خاطر بود که توانايي‌هاي بصري او چندان مورد توجه واقع نمي‌شد.

من از کار با او در فيلم فارنهايت 451 لذت بردم؛ فيلمي که از نظر بصري حرف‌هاي زيادي براي گفتن داشت. او نخستين سينماگري بود که من دوست داشتم مکالمه‌اي درباره فيلم و سينما با او داشته باشم و اين چيزي است که اين روزها کمتر پيدا مي‌شود و هرگز نبايد هنر او در فيلمسازي فراموش شود قبل از اينکه کار کليد بخورد اعتراض‌هاي زيادي به حضور تروفو در پروژه فارنهايت451 با توجه به معلومات نه چندان خوبش از ادبيات انگليسي در رسانه‌ها مطرح شده بود. منتقدان اصرار داشتند تروفو با روح اثر آشنا نيست ولي سخت در اشتباه بودند. تروفو قصد نداشت فيلمي انگليسي بسازد يا حتي زبان فيلم ضرورتا نبايد انگليسي مي‌بود. فيلمنامه اول به زبان فرانسه نوشته شد تا بعد به‌طور کامل به زبان انگليسي ترجمه شود. تروفو مي‌خواست تمامي اصطلاحات انگليسي از آن حذف شوند.

هميشه اين احساس را داشتم که با وجود تحسين تروفو از سوي اکثر منتقدين،تروفور از نظر درک زيبايي شناسي چندان دست بالا گرفته نمي‌شود. او را بيشتر عاشق ادبيات مي‌شناختند؛ عاشقي تمام عيار که در اقتباس‌هاي ادبي به تمام جزئيات اثر وفادار است. ولي او در عمل هميشه واقعيت ادبيات را از واقعيت سينما جدا مي‌کرد

بنابراين فيلمنامه بار ديگر بدون اين اصطلاحات به فرانسه ترجمه شد و نسخه به کارگرفته شده در فيلم، ترجمه انگليسي نسخه دوم است. تروفو دوست داشت داستان در دوراني بگذرد که مردم استفاده منطقي از زبان را فراموش کرده‌اند و اين ديدگاه فوتوريستي بکري بود.

تأکيد فيلمنامه تروفو بر تضعيف ادبيات در جامعه به خاطر دامنه کتاب‌سوزي‌ها بود ولي منتقدان اصلا به اين نکته توجه نکردند. او حتي کليدي در فيلم براي رسيدن منتقدان و علاقه‌مندان به اين موضوع قرار داده بود و دوست نداشت تعبير او ناديده گرفته شود. در صحنه‌اي مونتاگ و کلاريس مشغول صحبت هستند و مي‌بينند که فردي به ايستگاه آتش‌نشاني آمده و يادداشتي را داخل صندوق پست مي‌اندازد. مونتاگ درباره دليل گزارش‌هاي مردم راجع به هم صحبت مي‌کند و کلاريس مي‌گويد آن مرد فقط يک خبرچين ساده است ولي مونتاگ مي‌گويد او يک جاسوس است.

ما اين بازي‌هاي زباني و کلامي را در فيلم زياد مي بينيم و اين نخستين بار نبود که در سينما از اين تکنيک استفاده مي‌شد. در دهه‌هاي 1930 و1940 از لغاتي در فيلم‌ها استفاده مي‌شد که ديگر شاهد کاربردشان نيستيم. من دقيقا درباره صحت اين داستان مطمئن نيستم اما زماني که جورج کيوکر قصد بازسازي از فيلم Old Acquaintance as Rich and Famous را داشت پس از تحقيقات متوجه شد کمتر کسي در آمريکا مي‌داند مفهوم کلمه acquaintance چيست. فرانسوا اين نکته را درک کرده بود و نشانه‌هاي درک بالاي او را در صحنه ديگري از فيلم مي‌بينم؛ جايي که مونتاگ در اتاق مشغول مرور کتاب‌هاي کميکي است که با دقت طراحي شده‌اند و بيشتر از آنکه کلمات در آنها ديده شوند تصاوير گويا هستند. زيبايي زبان و گويش شخصيت‌ها در فيلم اصلا مدنظر نبود. تصاوير فيلم همچون کميک‌هاي مونتاگ گوياي تمامي ماجرا هستند و داستان، دوره‌اي در تاريخ بشر را روايت مي‌کند که مردم با وجود دارا بودن احساسات بايد با حداقل استفاده از کلمات و تنها با اشاره و نشانه آنها را بيان کنند.

فرانسوا تصور مي‌کرد قدرت کلمات و ديالوگ‌ها نبايد در اين فيلم از تصاوير فراتر برود ولي براي اينکه ماحصل چنين رويکردي مثبت باشد بايد درک تماشاگر و منتقدان را هم درنظر مي‌گرفت و مشکل عدم‌درک فيلم هم از اينجا ناشي شده بود؛ براي مثال در اين فيلم تابلو براي آتش‌نشاني يا ساير لوکيشن‌ها در فيلم به کار گرفته نشد و البته قبول لوکيشن‌هايي بدون تابلو براي بيننده عادي و حتي حرفه‌اي هم مشکل بود.

او در استفاده از شخصيت‌هاي فرعي، هنر زيادي داشت و در فارنهايت 451 از بچه‌ها و نوزادان براي بيان مقصودش استفاده خوبي کرد هر چند که چندان از سوي منتقدان درک نشد. در يکي از صحنه‌ها رئيس آتش‌نشاني کتابي را زير يک نوزاد در پارک پيدا مي‌کند. يکي ديگر از موارد گنگ از نظر منتقدان سکانس نهايي فيلم است؛ جايي که با کتابخوان‌ها آشنا مي‌شويم. ستايش از ادبيات در اين سکانس به عمد غلط صورت گرفته و منتقدان را هم به اشتباه انداخته است. پسربچه‌اي که کتاب استيونسون را مي‌خواند مفهوم را کاملا غلط متوجه شده و دوقلوهايي که خودشان را قسمت اول و دوم غرور و تعصب معرفي مي‌کنند هم اشتباه کرده‌اند چون در اين کتاب اصلا قسمت اول و دوم وجود ندارد.

همه اين نکات از چشم منتقدان مشکل‌پسند آثار او پنهان ماند. درباره هنرپيشگان اين فيلم هم گفتني‌هايي وجود دارد. اسکار ورنر در آن زمان تازه مشهور شده بود و دستمزدهاي خوبي مي‌گرفت و طبيعي بود که نگران بازخورد فيلم باشد. اسکار اميدي به موفقيت تجاري فيلم نداشت و تنها به خاطر رابطه دوستانه‌اي که با تروفو داشت بازي در فيلم را قبول کرده بود. اما اين باعث نشد او در هنگام بازي صددرصد در خدمت تروفو و ساير عوامل باشد. براي بازي در نقش مونتاگ هنرپيشه بايد کاملا نقش را مي‌پذيرفت ولي اسکار اين طور نبود و تروفو براي اينکه نتيجه مورد نظرش را بگيرد هرگز او را در جريان خواسته‌هاي واقعي‌‌اش از شخصيت مونتاگ در سر صحنه نمي‌گذاشت.

براي طراحي صحنه هم تروفو ايده‌هاي تازه‌اي داشت و وقتي طرح ايستگاه مرکزي آتش‌نشاني توسط طراحان به او ارائه شد، تروفو آن را رد کرد و گفت بهتر است از يک مغازه اسباب بازي فروشي يک مدل خريداري کنند و از روي آن کار کنند چون معتقد بود لوکيشن‌ها تا جايي که ممکن است نبايستي واقعي به‌نظر برسند و بايد عاري از واقعيت باشند. چنين رويکردي با گرايش شديد منتقدان آن دوره به رئاليسم در تضاد بود. از نکات ديگري که کمتر به آن پرداخته شده رفتار شخصيت‌ها و روابط بين آنهاست؛ چيزي که ما به‌عنوان روابط بين شخصيت‌هاي اصلي در فيلم مي‌بينيم براثر فضاي فرهنگي موجود هراسناک است.

با اين همه تروفو هم پيش از اکران به احتمال شکست تجاري و هنري فيلم واقف بود و يک بار سرميز شام گفت فارنهايت 451 فيلم بدي است چون کسي نمي‌خواهد آن را دو بار تماشا کند.

فارنهايت 451 فيلمي استوديويي بود که براي تدوين آن دست تروفو باز نبود و همين موضوع هميشه او را نگران مي‌کرد و از طرف ديگر او کسي نبود که دوست داشته باشد خودش و فيلم‌هايش را براي سايرين شرح دهد و شايد همين موضوع به درک فارنهايت 451 ضربه اصلي را زد.

سينما و تلويزيون تبيان


همشهري

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت