یک هدیه خوب برای فرمانده
یک هدیه خوب برای فرمانده
رضا رضائیان که در جبهه دارخوین مسئولیت شناسایی منطقه غرب کارون را داشت، به دستور فرماندهاش حسین خرازی، برای شناسایی عوامل نفوذی دشمن، با همرزمش محسن، به سوی منطقهای حد فاصل مرز خودی و خط دشمن حرکت کردند.
هنوز از حاشیه رودخانه دور نشده بودند که یک سنگر دشمن توجهشان را جلب کرد. به طرف سنگر رفتند اما نیروهای دشمن که متوجه حضور آن دو شده بودند، آن ها را محاصره و دستگیر کردند.
ابتدا آن ها را مورد شکنجه و آزار وحشیانه قرار دادند، بعد از آن، یکی از افسران بعثی سرنیزهای را در ران پای محسن فرو برد که خون از پایش فوران کرد، سپس به سراغ رضائیان رفت و گفت «اگه مقاومت کنی، سرت رو میبرم.» رضائیان سرش را پائین انداخت. افسر بعثی پا روی سینهاش گذاشت و او را به پشت خواباند. دست رضائیان را بستند و ضربهای به سرش زدند که از حال رفت، اما هنوز کاملاً از هوش نرفته بود. افسر بعثی شقاوت را به حد اعلا رسانده و سر رضا رضائیان را از پیکرش جدا کرد.
در این میان، محسن که خون زیادی از او رفته اما هنوز به هوش بود، نظارهگر صحنه دست و پا زدن شهید رضائیان بود.
افسر بعثی دست بردار نبود، او سر شهید رضائیان را بلند کرد و با خنده گفت: «هدیه خوبیه برای فرمانده. این پاسدارها، دارخوین (یکی از مناطق عملیاتی جبهههای جنوب) رو فلج کردن.» * سپس با سر شهید رضائیان به طرف خاکریز خودشان رفت.
نیروهای خودی وقتی رسیدند که عراقیها آنجا را ترک کرده بودند. آنها وقتی با پیکر بی سر رضا رضائیان مواجه شدند، مشغول جست و جو در اطراف شدند که ناگهان صدای محسن را شنیدند که هنوز نفس میکشید و به سختی میگفت: «سرش را بردند.»
پاورقی:
ذبح کردن اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در صورت اسارتشان ، دستور صریح و مکتوب صدام حسین المجید ، رییس جمهور وقت عراق بود.
منبع : مشرق
تنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان