هنرمندانی که در طبقه وسط گیر کرده‌اند

طبقه متوسط را شاید بتوان یکی از پرطرفدارترین اقشار جامعه در نگاه سوژه‌یاب هنرمندان و خالقان آثار هنری قلمداد کرد. در علم جامعه‌شناسی، طبقه متوسط مفهومی پیچیده و چند وجهی است و شاید درست به همین خاطر باشد که دیدگاه یکسانی در خصوص آن - مخصوصاً در جامعه ما
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنرمنداني که در طبقه وسط گير کرده‌اند

بررسي نمود کم‌رنگ طبقه محروم در آثار توليد‌شده عرصه فرهنگ و هنر

 طبقه متوسط را شايد بتوان يکي از پرطرفدارترين اقشار جامعه در نگاه سوژه‌ياب هنرمندان و خالقان آثار هنري قلمداد کرد.

 در علم جامعه‌شناسي، طبقه متوسط مفهومي پيچيده و چند وجهي است و شايد درست به همين خاطر باشد که ديدگاه يکساني در خصوص آن - مخصوصاً در جامعه ما - وجود ندارد. حال اگر بخواهيم براي شناخت اين مفهوم به کارکردهاي آن و اثراتش در عرصه فرهنگ و هنر بپردازيم، يکي از راه‌هاي ممکن، بررسي نحوه نمود و نمايش اين طبقه در بطن نمادهاي فرهنگي از جمله سينما، تلويزيون، کتاب و ... است.

اما موضوع اين گزارش نه به شناخت مفهوم طبقه متوسط ارتباط دارد و نه به نحوه نمود آن در آثار و توليدات هنري و نمايشي. در واقع نکته‌اي که ما را بر آن داشت تا دست به کار تهيه اين گزارش شويم، توجه و علاقه بيش از حد هنرمندان و خالقان آثار هنري به اين طبقه و استفاده از ملزومات، عناصر، نمادها و به عبارتي کليت و موجوديت طبقه متوسط - و متوسط به بالا - در آفرينش‌هاي هنري است.

شايد عده‌اي اين ادعا را برنتابند و آن را پيش فرضي عاري از پشتوانه تحقيقي و علمي به شمار آورند، اما نکته اينجاست همه آن‌هايي که حتي به شکل جسته و گريخته اتفاقات عرصه فرهنگ و هنر را پيگيري مي‌کنند - حتي در حد تماشاي سريال‌هاي تلويزيوني - به اين امر اذعان دارند مدتي است دغدغه‌هاي طبقه متوسط، وجه غالب موضوعات توليدي در وادي فرهنگي و هنر کشور شده است.

اين سئوال که چرا اغلب هنرمندان ما با نقطه هدف قرار دادن طبقه متوسط، تنها به مشکلات، تلخکامي‌ها، موفقيت‌ها، شکست‌ها و ... اين قشر مي‌پردازند و کم‌ترين حد توجه خود را معطوف طبقه فرودست مي‌کنند، ما را بر آن داشت تا طي گفت و گو با تني چند از کاربلدهاي عرصه هنر و فرهنگ، از چند و چون ماجرا و دلايل اين امر بپرسيم.

احمدرضا معتمدي (کارگردان سينما)

اصل اينکه موضوع غالب آثار اکثر هنرمندان فعال در حوزه سينما، زندگي طبقه متوسط و بالاتر از آن است بايد در يک تحقيق جامع مورد بررسي قرار گرفته و به نوعي اثبات شود؛ اما به نظر من اگر هم چنين اتفاقي افتاده باشد، روي آوردن سينماگران به سمت طبقه متوسط و به تصوير کشيدن دغدغه‌ها و شاخصه‌هاي زندگي اين بخش از جامعه، از ديد من اتفاق قابل توجه و خوبي است. سينمايي که به سمت طبقات فرودست جامعه مي‌رود - با توجه به چيزي که ما در سينماي ايران مشاهده کرديم -  سينمايي سانتي‌مانتال است که قصد اصلي‌اش سوء استفاده از عواطف و احساسات مخاطب است. اين رويکرد متاسفانه در دوره‌اي بسيار مورد توجه قرار گرفت و متاسفانه برخي حتي رنگ و لعاب سينماي ديني هم به آن دادند.

فيروز جلالي زنوزي (نويسنده)

در زمينه رمان و ادبيات خصوصاً در آثار ويژه و مورد توجه، تعادل در استفاده موضوعي از اقشار و طبقات مختلف جامعه تا حد قابل قبولي رعايت شده است و اينجا نمي‌توان ادعاي توجه بيش از حد نويسندگان و رمان‌نويسان شاخص ايراني به طبقه متوسط رو به بالا را صادق بدانيم. اما اگر بخواهيم کليت و کميت آثار توليد شده در اين عرصه را مورد توجه قرار دهيم، تفوق طبقه متوسط و طبقه متوسط به بالا در داستان‌ها و رمان‌ها را مي‌توان پذيرفت. البته موضوع چندان غريبي هم نيست و اين امر در واقع نسبتي مستقيم با بخش تقاضا در اين عرصه دارد. مخاطبان اصلي داستان و رمان فارسي در اين طبقه قرار دارند و طبيعي خواهد بود اگر جغرافيا، مسائل و دغدغه‌هاي اين طيف در داستان‌ها مورد استفاده قرار گيرند.

فريدون فرهودي (فيلمنامه‌نويس)

اين يک واقعيت است که سينماي ما در دهه 60 و بخشي از دهه 70 بيشتر طبقات فرودست جامعه را موضوع قصه‌هاي خود قرار داده بود، اما نوک پيکان توجه اين روند در دهه 80 و خصوصاً اواخر اين دهه به سمت طبقه متوسط چرخيد. دليل اين تغيير روند هم کاملاً مشخص است. طبقه متوسط شهري ما در جريان پروسه افزايش جمعيت شهري و بحث جهش‌ اقتصادي، طي کم‌تر از دو دهه به طبقه غالب جامعه تبديل شد. مورد توجه قرار گرفتن اين طبقه اتفاق چندان عجيبي نيست زيرا آن‌ها - به نسبت ديگر طبقه‌ها - هم گرايش بيشتري به سينما دارند (در بحث مخاطب‌شناسي) و هم در بافت دراماتيکي قصه، نسبت به ديگر اقشار يه جامعه نمايشي‌تر هستند (در بحث سازوکارهاي خلق داستان). 

طبقه متوسط را شايد بتوان يکي از پرطرفدارترين اقشار جامعه در نگاه سوژه‌ياب هنرمندان و خالقان آثار هنري قلمداد کرد.

سعيد حاجي‌ميري (تهيه‌کننده سينما)

اينکه چرا در سينماي ما در قصه‌ها به سمت نمايش زندگي طبقه متوسط رو به بالا و طيف مرفه جامعه گرايش پيدا کرده‌ بيشتر به وجه روياسازي اين هنر برمي‌گردد تا هر چيز ديگري. سينما وقتي موفق است که بتواند براي مخاطب خود روياپردازي کند و به او آن چيزي را نشان دهد که خود فاقد آن است. سينما در جامعه ما به نوعي تفريح غالب طبقات فرودست است و اين افراد وقتي وارد سالن سينما مي‌شوند طبيعتاً دوست ندارند روي پرده همان چيزي را ببينند که از صبح تا غروب خود درگير آن هستند. سينماگران ما هم بنا به غريزه هنرمندانه خود اين موضوع را دريافته‌اند و در آثار خود با نشان دادن زندگي‌هاي مرفه که به نوعي آرزوي افراد فرودست است، آن را لحاظ مي‌کنند.

بيژن بيرنگ (تهيه‌کننده تلويزيون)

نمايش زندگي طبقه متوسط در آثار نمايشي را بايد نوعي قاعده تعريف نشده به حساب آورد. فاصله بعيد بين طبقه فرودست و طبقه فرادست يک جامعه را طبقه متوسط پر مي‌کند و با توجه به گستردگي کميتي اين طبقه، داستاني که تعريف مي‌شود حس همذات‌پنداري تعداد بيشتري از مخاطبان را نسبت به خود جلب مي‌کند. مشکلات طبقه فرودست جامعه براي طبقه فرادست قابل درک نيست و البته عکس اين قضيه هم صادق است. اين وسط تنها گره اتصال عاطفي اين دو طبقه به يکديگر طبقه متوسط است که نسبت به هر دو طبقه احساس تعلق يکسان دارد. در بحث مخاطب‌شناسي برانگيختن حس همذات‌پنداري تماشاگر مهم‌ترين وظيفه يک اثر است که اين مهم در مواجهه با طبقه متوسط بيشتر جواب مي‌دهد تا ديگر طبقات.

حسين پاکدل (کارگردان تئاتر)

به شخصه با اين ادعا که هنرمندان ما در عرصه‌هاي مختلف طبقه متوسط رو به بالا را نقطه هدف خود قرار داده‌ و از به تصوير کشيدن زندگي طبقات پايين جامعه غافل شده‌اند موافق نيستم. البته اين اتفاق به لحاظ کميتي به نوعي در تلويزيون رخ داده اما در خصوص باقي هنرها تا قبل از يک پژوهش آماري نمي‌توان چنين ادعايي را مطرح کرد. البته اگر يک چنين اتفاقي هم افتاده باشد به جهت اينکه هنر ما يک هنر دولتي است و بودجه و سياست‌گذاري سينما و تئاتر و ديگر هنرهاي ما در دست دولت است، خيلي نمي‌شود کاسه و کوزه‌ها را بر سر هنرمند شکست. اگر هم قرار است سوالي پرسيده شود طرف سوال قطعاً مديران و سياست‌گذاران دولتي بايد باشند و نه هيچ کس ديگري.

طهماسب صلح‌جو (منتقد سينما)

من اين ادعا را که هنر ما بيشتر تمايل به نمايش طبقه متوسط و متوسط رو به بالاي جامعه دارد را از اصل و اساس قبول ندارم. دليلش هم اين است که ما هنوز يک تعريف درست و مشخص از طبقه در جامعه‌مان نداريم تا بتوانيم بطور مشخص بگوييم اين طبقه پايين، اين طبقه وسط و اين طبقه بالا است. اين تعاريف شايد در ديگر جوامع معني داشته باشد، اما در جامعه ما به قدري همه چيز با هم مخلوط شده‌ که ديگر نمي‌توان دست به تفکيک زد. البته تا پيش از پيروزي انقلاب و در دوران حکومت پهلوي مرزهاي بين طبقات مشخص‌تر از اکنون بود اما امروز ما با داستان ديگري رو به رو هستيم. وقني مرز بين طبقات مشخص نيست طبيعتاً نمي‌توان راجع به موقعيت آن‌ها در آثار هنري و نمايشي هم بحث کرد.

مديا کاشيگر (مترجم و نويسنده)

اگر من بخواهم در اين خصوص حرف بزنم نظري متفاوت با آنچه که پيش فرض قرار گرفته است خواهم داشت. اتفاقاً حرف من اين است که در عرصه ادبيات داستاني همه اقشار اجتماعي ما حاضر هستند جز طبقه متوسط به بالا. طبقه متوسط و متوسط رو به پايين امروز در متن رمان‌ها و داستان‌هاي ايراني حضور دارند اما آن طبقه‌اي که در لفظ مرفه خوانده مي‌شود‌ غايب مطلق اين عرصه است. يکي از دلايل اتفاق فوق شايد اين باشد که اکثر قريب به اتفاق نويسندگان ما از طبقه متوسط به بالاي جامعه نيستند؛ يا اگر هم هستند به طبقه خود با نوعي احساس عذاب وجدان نگاه مي‌کنند و ترجيح مي‌دهند اين طبقه را که اتفاقاً خوب هم مي‌شناسند دستمايه داستان‌ها و رمان‌هاي خود قرار ندهند.

شاهرخ دولکو (کارگردان تلويزيون)

توجه به طبقه متوسط و البته متوسط به بالا در اکثر فيلم‌ها و همچنين سريال‌هاي تلويزيوني ما امري غيرقابل انکار و قطعي است. در يک جامعه طبقاتي که معلول ضعف اقتصادي عمومي است، طبقات پايين‌تر همواره در فکر جهش مالي و جايگيري در طبقات بالاتر هستند؛ چون تحقق اين آرزو معمولاً به سادگي و براي همه امکان‌پذير نيست، سينما و تلويزيون مانند يک مسکن وارد عمل شده و با به تصوير کشيدن اين آرزوها، براي طبقه فرودست روياسازي مي‌کند. البته اين طرز تفکر همواره مورد انتقاد روشنفکران، صاحب‌نظران و  حتي اصحاب رسانه قرار گرفته، اما واقعيت اين است که خود جامعه با کمال ميل اين روياپردازي تخديرکننده را پذيرا بوده و با آن مشکلي ندارد.

جواد طوسي (منتقد سينما)

طبقه فرودست ما مدت‌هاست که آن شکل ويتريني و جذابيت‌ نمايشي خود را از دست داده است. زماني مي‌شد به واسطه طبقه فرودست، يک نمايش راديکال و اپوزيسيون را به مرحله اجرا درآورد و نماد آن را مي‌توان سينماي خياباني و شهري اواخر دهه 40 و نيمه اول دهه 50  در نظر گرفت. اما امروز ديگر چنين شرايطي بر جامعه ما حاکم نيست و مناسبات به کلي تغيير يافته‌اند. امروز طبقه متوسط ما به لحاظ نمايشي جذابيت بيشتري دارد و التهابات و گرايش‌هاي موجود در اين طبقه هنرمند روشنفکر عصر ما را بيشتر به سمت خود جلب مي‌کند؛ نتيجه چنين روندي اين مي‌شود که طبقه ميانه در اکثرقريب به اتفاق آثار توليدي پررنگ‌تر از ساير طبقات نمايانده و ديده مي‌شود.

علي اناري/ خبرآنلاين

تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي

 

مطالب مرتبط مجموعه : فيلم ها
آخرین مطالب سایت