این روزها که می گذرد ، هر روز ... (چقلی 6) | س. سلام. شایدباورتان نشود که این عرض ارادت و اخلاص، از سر و کله مفقود گردیده چقلی نویس نثارتان می شود.آخر اگر بدانید ما بعد از فروش بدون سانسور چقلی 5 چه پولی به جیب زدیم ، از شرح آفتاب گرفتنمان در سواحل هاوائی و گردش زیر برج ایفل در این غیبت طولانی تعجب نخواهید کرد. ولی بهتر است سبب فاش نساختن آخرعاقبت نیک چقلی کردن و زیرآب زنی و در کل جهت حفظ عفت عمومی ، از این بحث بگذریم. حالا ما دوباره آمده ایم و آن قدر کوله بار حرف های نگفته مان سنگین است که عنقریب است بترکد این زبان چقلی گو!!! البته حرفهای دیگری هم داریم . مثل بازدیدهای نامزدهای انتخاباتی و حضور رئیس جمهور و اتفاق های جالبی که رخ داد. |
ولی چون تمام این حرفها در این مقال نمی گنجد و چقلی نویس هم قرار است پس از این ، بیشتر سروکله اش پیدا شود ، در شماره بعد به دیگر مسائل مطروحه خواهیم پرداخت.در غیاب ما هم گویی افرادی از خودشان شبه چقلی در کرده اند، به سبب پرنمودن جای خالی ما . حال بشنوید بحر طویل ما را: (و چه جالب شود آن بحر طویلی که در آن خام خیالی به امیدی که در آن هرتی شهر و کش اسباب بیارد کمکی خنده و لبخند به روی خشن و صورت خاکی و بروروی اسفناک و دم چاک به چاک و ........ بگذریم!!!!!!!!) ل - ساختمان تبیان که جدید شد، کلی چیز دیگر هم تغییر کرد. مثل چینش صفحه اول ، یادداشت های هر روز رئیس عزیز ، و رخ دادن مقادیری امور خیر در بخش اجتماعی (مثل پیوستن بعضی از کارمندان به خیل مرغان و مادران )، تغییر برخی سمت ها ( از این صندلی به اون صندلی نشستن )و... ، ولی کلی دردسر اضافی هم قد قلم کرده که از بدخیم ترین معضلات دو چیز است: الف- اول، سیاست پروژه ای کردن و تمدید نکردن قرار داد برخی از کارمندان ؛ که بهتر است جهت حفظ کله خود بر روی تن مبارک، چیزی بر زبان نرانم ، کلام در این باب مختصر نمایم و پا را از گلیم حقیر خود فراتر ننهم که مبادا زبان سرخ چقلی نویس، سر سبزش را به باد دهد. م- دوم، اختصاص دادن اتاقی درندشت، به نام اتاق مشاوران و نیروهای فوق فعّال ساعتی. این اتاق را به تعبیری می توان آش شله قلم کاری دانست که هر چیز اضافی را درون دیگ هفت جوشش می ریزند و هر روز از این کارمندان بی نوا که شاید کمتر از دو ساعت در هفته به مؤسسه می آیند، می خواهند که کیس (Case) و مانیتور و کیبورد و موسی پیدا نمایند و جوری سرهم کنند تا شاید بتوانند سرجمع ، 15 دقیقه باقیمانده از وقت شریف را ، به امیدی کار مفیدی انجام دهند. | |
و جالب این جاست که اختصاص دادن زمان یک ساعت و 45 دقیقه به اموری چون: 1- خوردن آب قند پس از اندکی غش، بعد از مواجه شدن با صحنه های مخوفی چون مفقود گشتن وسایلی که روز قبل، طبقه به طبقه و اتاق به اتاق دنبالش گشته بودند. 2- در به دربه دنبال صندلی و قلم و کاغذ گشتن 3- سرهم بندی وسایل | از بدیهیات و مسلمات مفروض به شمار می رود که در خدمت 15 دقیقه آخر است؛ ولی دیگر کجاست حال و حوصله ای مفید برای ذره ای کار مفید در آن هنگام که خمیازه ای لطیف تو را به خوابی عظیم ( و شاید ابدی ) دعوت میکند پس از این همه بدو بدو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ |
بد نیست بدانید این مشاوران گرامی و نیروهای محترم ساعتی را، "سربازهای فراری" لقب داده اند، تنها به جرم آنکه هر لحظه، چونان هاچ زنبور عسل به دنبال مادر، کو به کو و منزل به منزل، بی گناه و سرگردان، وسایل گم شده شان را می جویند، از اطراف و اکناف تبیان. | |
| ... و چه با مسمّی است لقب سرباز به اینگونه افراد، که زلال خواهد شد روحشان، در پی شنیدن کلمات ناموزون و دم نزدن، و چه متعادل خواهد شد جسمشان، در پی دویدن های مکرر، که بی شک ساخته می شوند ، آش خورهای ساعتی و پروژه ای تبیان، در این کشاکش هر روزه . |
2- افتادن به چنگ گیر سه پیچ پلیس راه به علت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ | |
| | 4- نداشتن حتی یک اپسیلون تمرین ، در حد چگونگی در دست گیری دارت | 3-مواجه شدن گروه 5 نفری تبیان با گروه های رقبای کم شماری چون : رشت 1 ، رشت 2 ، ... ، رشتn |
... سه روز بعد ، هنگام بازگشت به خانه ، و در پی نیاوردن رتبه ، افکار مخوفی به مغز این طفلکی ها راه یافت؛ مثلاً: | | 2-تکه تکه کردن خود در میان توربین های سد | 1-پیوستن به بادهای منجیل (مثل برباد رفته ) |
... ولی چون این راه ها فقط به بهشت زهرا منتهی می شد و کسی آنجا نبود که از خودکشی منصرفشان کند ، خودشان رأساً تصمیم گرفتند همه را خیط کنند و زنده به تبیان برگردند. | این هم عکس یکی از بچه ها که پس از انصراف از تصمیم فجیع خود، به مسابقات استانی دارت سال آینده می اندیشد. |
به امید آنکه در شلنگ آب شنا کنیم، ولی این قدر بدشانسی نیاریم . چقلی نویس |