فوتبال ، رفاقت مردانه و اریک کانتونا

اولين نمايش در جست‌وجوي اريك در جشنواره كن، بيشتر علاقه‌مندان سينما را متحير كرد .......
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فوتبال، رفاقت مردانه و اريك كانتونا

اولين نمايش در جست‌وجوي اريك در جشنواره كن، بيشتر علاقه‌مندان سينما را متحير كرد.

كن‌لوچ به عنوان ثابت‌قدم‌ترين چهره رئاليسم اجتماعي در سينماي امروز جهان، سراغ مايه‌اي فانتزي رفته بود. براي اولين بار در فيلمي از كن لوچ معضلات اجتماعي و ناملايمات روحي، با‌ظهور غافلگيركننده يك اسطوره فوتبال، جاي خود را به سرخوشي و موفقيت مي‌دهد. قابل پيش‌بيني بود كه با حضور اريك كانتونا در فيلم، او در كانون توجه قرار گيرد؛ نكته‌اي كه خود كن‌لوچ نيز به آن اشاره مي‌كند و در جست‌وجوي اريك را فيلمي متعلق به كانتونا مي‌خواند.

به گزارش همشهري، فيلمساز چپگراي انگليسي در اين ساخته‌اش، فوتبال را به مثابه پديده‌اي اجتماعي بررسي كرده است. او همچنين مايه رفاقت را نيز به عنوان يكي از تم‌هاي اصلي اثر مدنظر قرار مي‌دهد. به اعتقاد كن‌لوچ، مصائب اجتماعي با پيوندهاي دوستانه و همدلي‌هاي مشفقانه اگر كاملا حل شدني نباشند، دست‌كم قابل تحمل‌تر خواهند شد.

در جست‌وجوي اريك نبردي است عليه تيره‌روزي با ابزاري فانتزي و البته در فضايي كاملا رئاليستي! كن‌لوچ در متفاوت‌ترين فيلم كارنامه‌اش نيز به ترسيم جزئياتي كه به خلق واقعيت مي‌انجامد پرداخته؛ هرچند اين بار فانتزي را نيز وارد ماجرا كرده تا از تلخي به شيريني و از آشفتگي به آرامش برسد.

به عنوان فيلمسازي كه شهره به واقع‌گرايي اجتماعي هستيد چگونه به نقطه اوجي فانتزي در يك فيلم رئاليستي رسيديد؟ اصلا چرا سراغ فوتبال رفتيد؟

فوتبال يك مقوله اجتماعي است و من آن را محملي براي گريز از ناهنجاري‌ها و ناملايمات زندگي مي‌دانم كه مردم را از اقشار مختلف و با سليقه‌هاي متفاوت گردهم مي‌آورد تا فرصتي براي فراموشي غم‌ها و تخليه هيجانات در اختيارشان قرار دهد. اين پديده يكي از واقعيت‌هاي خوشايند زندگي پرمشغله مدرن است و دور از ذهن نيست كه به قول شما سينماگري كه دغدغه پرداختن به واقع‌گرايي اجتماعي را دارد سراغ چنين سوژه‌اي برود.

وقتي كه فيلمي با نام يك اسطوره كم‌نظير گره بخورد بسيار پرمخاطب و جنجالي خواهد شد و بالطبع حضور چنين چهره محبوبي هم فيلم را باورپذيرتر مي‌كند و هم وجه‌ واقع‌گرايي آن را پررنگ‌تر مي‌كند. چه شد كه سراغ كانتونا رفتيد؟

جرقه‌اش را تهيه‌كنندگان ما زدند. 2يا 3 سال پيش بود كه يكي از تهيه‌كنندگان سرشناس فرانسوي در گفت‌وگو با ربكا ابريان (تهيه‌كننده اصلي در جست‌وجوي اريك) پيشنهاد حضور كانتونا را مطرح كرد و گفت كه خودش ترتيب ملاقات با او خواهد داد.

اريك براي من و پل [ليورتي، نويسنده] هم همان فوتباليست مشهوري بود كه آوازه‌اش در انگليس و خصوصا شهر منچستر رقيبانش را به حاشيه رانده بود. ما هم او را در قاب تلويزيون و در زمين چمن يا با عكس‌هاي افتخارآميزش با كاپ‌هاي رنگارنگ قهرماني ديده بوديم ضمن اينكه از ميزان محبوبيت و وجهه اجتماعي‌اش آگاه بوديم. در ملاقاتي كه با كانتونا داشتيم، نظرات بسيار جالبي را مطرح كرد كه مهم‌ترين آن ايده اصلي داستان (قصه) يعني ايجاد نوعي رابطه ميان او و يكي از طرفدارانش بود! طرح جالبي به نظر مي‌رسيد اما هيچ ذهنيتي درباره شخصيت‌پردازي قصه و پردازش آن نداشتيم.

به همين خاطر بايد تحقيقات كاملي را روي اين موضوع انجام مي‌داديم. اما در اين راه 2چالش بزرگ را پيش‌ رو داشتيم؛ فوتبال به عنوان پديده‌اي نه چندان نوظهور كه نقشي پررنگ‌تر از صرفا يك ورزش پرطرفدار را در زندگي مردم بازي مي‌كند و شهرت به عنوان دستاويزي براي اسطوره‌سازي چنان كه رسانه‌ها از شخصيت‌هاي معروف ورزشي و هنري براي مردم بت‌هايي ستودني و واجد خصايص فرابشري مي‌سازند.

پل ما را با يك كاغذ سفيد ترك كرد و داستاني نوشت كه علاوه بر رعايت مؤلفه‌هاي سينماي من، ايده‌ها و عناصر مدنظر همه گروه‌ها را در خود داشته باشد. به جز يكي دو سكانس بحث‌برانگيز، سناريوي بي‌نقص از آب درآمده بود. برايمان جالب بود كه واكنش اريك را زمان خواندن آن ببينم؛ بعد از چند روز هنوز برق خاصي در چشمانش و لبخند رضايت بر لبانش ديده مي‌شد!

چرا كانتونا و نه فوتباليستي ديگر؟

تاريخ فوتبال كمتر نظير اين فوق ستاره اصيل و پرطرفدار را به خود ديده است. البته زيركي و تواضع توأم با تيزبيني او هم در ميزان اين محبوبيت بي‌تأثير نبوده است؛ مبارزه قهرمانانه‌اش در درون زمين، قدرت رهبري تيم، حركات پا به توپ كم‌نظيرش كنار چهره دلنشين و بشاش‌اش در كنفرانس‌هاي مطبوعاتي، پرسوناي متفكرانه‌اش در بيرون زمين به همراه انرژي تمام‌نشدني، بذله‌گويي‌ها و خشم و خروش‌اش كه حاكي از تعصب بر پيراهن منچستر يونايتد بود و... . وقتي تصاوير زيادي كه از او سراغ داشتيم را كنار هم گذاشتيم، به اين نتيجه رسيديم كه شخصيت كانتونا جذاب‌تر، غني‌تر و پيچيده‌تر از آن است كه به او صرفا به چشم يك فوتباليست معمولي نگاه شود. اريك برخوردار از همه ويژگي‌هاي ممتازي بود كه به ندرت در يك چهره معروف و تأثيرگذار جمع مي‌شود! اين فيلم در اصل به كانتونا تعلق دارد. تهيه‌كنندگي، نام او، حضور و حتي ايده‌هاي او بودند كه در جست‌وجوي اريك را ساختند.

نقش او قبل از كليدخوردن پروژه هم پررنگ بود. او تقريبا خودش درباره داستان و جايگاه خود، نقش و شيوه بازي‌اش تصميم گرفت. اين كانتونا بود كه هدف اريك را مشخص كرد و راه رسيدن را پيش‌ رويش قرار داد.

بدون شك وقتي اريك در يك اتاق راه مي‌رود، همه متوجه سايه سنگين حضور او خواهند شد. شايد اين ويژگي‌ چندان منحصر به فرد نباشد و در مورد اشخاص  ديگري هم صدق كند اما كمتر نابازيگري مي‌تواند به شيوه بازيگري كاريزماتيك او دست يابد. هنرپيشگان تئاتر معمولا با استناد به اصل «تصويرگري طبيعي» در حرفه‌شان براي باورپذيري رقابت مي‌كنند و مي‌كوشند از روي صحنه با تماشاگران ارتباط برقرار كنند اما قضاوت درباره ميزان موفقيت آنها را بايد به همان تماشاچيان سپرد. اريك كانتونا بي‌هيچ ترفند و شگردي با توانايي ذاتي‌اش با 70هزار تماشاگرش ارتباط برقرار كرد.

اما منچستر براي كانتونا دنياي ديگري است. فكر مي‌كنم در هيچ جايي از دنيا به اندازه اين شهر طرفدار ندارد. ما مجبور بوديم در منچستر او را از دايره ديد عكاسان در كمين پنهان كنيم وگرنه حضورش لو مي‌رفت و مجبور بوديم ساعت‌ها پشت ترافيك سنگين بر سبز و قرمز شدن چراغ راهنما خيره شويم.

يك شب با اريك براي تماشاي يك بازي به اولاترافورد رفته بوديم. حاضران در ورزشگاه بدون آنكه از حضور او خبري (داشته) مطلع باشند آهنگ‌هاي او را با آواز مي‌خواندند و وقتي متوجه حضورش شدند، ديگر او روي زمين نبود چون روي دست طرفدارانش دست به دست مي‌شد.

چرا فوتبال؟

در ابتداي صحبتم بر اين موضوع اشاره كردم. من هم مثل بيشتر علاقه‌مندان به فوتبال به عنوان يك تماشاچي اين ورزش را از دور و معمولا از تلويزيون تماشا مي‌كردم. اما جمع شدن در استاديوم و از نزديك تماشا كردن بازي اساسا يك فعاليت اجتماعي است كه طي آن چندين هزارنفر از مردم با سليقه‌هاي مختلف براي يك هدف مشخص كه همان حمايت از تيم مورد علاقه آنهاست جمع مي‌شوند. تك‌تك لحظات بازي هم ورزش، شفابخش احساسات تماشاچيان است در اين دقايق سكون و هيجان است كه همه نوع احساس اميد، شادي، غم و اندوه، تعليق و اضطراب و نگراني را تجربه مي‌كنيد كه در نهايت با وارد شدن توپ در دروازه، ورزشگاه در نوعي خلسه هزيان‌آور فرو مي‌رود. تخليه اين احساسات كه از يك جنس نيستند اگر در يك چارچوب صحيح صورت نگيرد، ممكن است با وجود ازدحام جمعيت عواقب جبران‌ناپذيري در پي داشته باشد.

از كاراكتر اريك‌بيشاپ بگوييد؟ آدمي از طبفه فرو دست كه انگار نماينده فيلم‌هاي قبلي شماست.

او مرد زيرك و باهوشي است كه از حملات عصبي (panic attack) رنج مي‌برد و به همين خاطر در برقراري ارتباط و حفظ روابط‌اش با ديگران و اطرافيانش دچار مشكل مي‌شود. اما مي‌كوشد تا با عادي نشان دادن زندگي و سرگرم كردن خود به روزمرگي‌هاي آن، اين سرخوردگي‌ را پنهان كند. دو ازدواج ناموفق نتيجه بي‌تفاوتي او نسبت به اين بحران روحي و مسئله مهم است؛ كه يكي او را به شكست عاطفي و دومي گرفتاري در يك بن بست خانوادگي محكوم مي‌كند.

همسر دوم اريك او را با دو ناپسري تنها گذاشته كه مشكلات زيادي برايش به وجود مي‌آورند و احساس مي‌كند كه ديگر نمي‌تواند رابطه منطقي و خوبي با آنها داشته باشد. تنش‌هايي كه از نوجواني در روابط آنها پيش مي‌آيد روز‌به‌روز به بحران خانوادگي‌شان دامن زده و اداره امور را از دست اريك خارج مي‌كند. تا جايي كه به سختي از عهده كارش برمي‌آيد و در همه حال آشفتگي و عوارض ناشي از حملات عصبي در همه رفتارهايش مشهود است.

سهم بازيگران را از فيلم چقدر مي‌دانيد؟

به نظر من بازيگران به اندازه فيلمنامه اهميت دارند و به همان اندازه تاثير گذارند. من و كاهلين كرافورد، مدير بازيگري با همان روش هميشگي‌مان كار كرديم؛ اول همه گزينه‌هاي حرفه‌اي و غيرحرفه‌اي را در نظر گرفتيم و تصميم داشتيم در حد امكان از همه آنها استفاده كنيم. بيشتر اين هنرپيشه‌هاي غيرحرفه‌اي را از منچستر و حومه آن انتخاب كرديم تا چينش آنها در كنار هم همان حال‌و هواي شهر را منتقل كند.

اريك بيشاپ در اين قصه يكي از طرفداران پرو پاقرص تيم باشگاهي منچستر يونايتد است. به همين خاطر تصميم گرفتيم كه بازيگر نقش او را هم از يكي شهروندان حامي اين تيم انتخاب كنيم. استيوايوتز هم يكي از گزينه‌هاي ما بود كه البته به دليل سابقه‌اش در حرفه موسيقي كمي شناخته شده‌تر بود. چهره‌اش هم حالت‌هاي عصبي، رنجيدگي  و بي‌تابي كاراكتر اريك را داشت و هم وراي استانداردهاي يك كمدين قابل، جنبه‌هاي طنزآميز شخصيت‌اش را! همه اين ويژگي‌ها واقعا در او وجود داشتند و همين واقع گرايي‌اش او را باورپذير مي‌كرد.

من كاراكتر اريك بيشاپ را برايش حلاجي كردم و تمام توضيحات لازم را درباره ظرافت‌ها و پيچيدگي‌هاي شخصيتي او برايش شرح دادم. حتي قبل از فيلمبرداري نكات و ويژگي‌هاي هر سكانس را شرح مي‌دادم و همه منتظر مي‌مانديم تا نتيجه كار او را پس از بارها تكرار و تمرين ببينيم و البته شگفت‌انگيز بود چون تصور پاسخي واقعي‌تر از بازي او را نداشتيم.

انتخاب بازيگر يكي از مهمترين امور در حوزه كارگرداني است. چون مي‌توانيد از يك هنرپيشه برجسته و با استعداد استفاده كنيد كه در نگاه اول واجد همه شرايط و ويژگي‌هاي كاراكتر مورد نظرتان باشد اما نتواند شخصيت مورد نظر شما را به خوبي از آب دربياورد. هيچ‌كس جز فردي واقعي كه آن كاراكتر را زندگي كرده باشد نمي‌تواند به كاراكتر قصه وفادارتر باشد.

فرايند ورود كانتونا به فيلم چطور شكل گرفت؟

همه چيز در يك لحظه سرنوشت‌ساز اتفاق افتاد؛ لحظه قرارگرفتن او در موقعيت روبه‌رو شدن دو اريك در نقطه اوج فيلم! به نظر من غافلگيري سخت‌ترين موقعيت براي بازي است. موضوع بازي اريك كانتونا تا پيش از لحظه فيلمبرداري اين سكانس يك راز بين من و پل و تهيه‌كنندگان فيلم  بود و بقيه فكر مي‌كردند كه قرار است او صرفا به عنوان تهيه‌كننده در پروژه حضور داشته باشد.

حتي روزي كه قرار بود اين صحنه را بگيريم هم استيو بازيگر نقش مقابلش را نمي‌شناخت. ما كانتونا را به خانه و بعد به اتاق خواب برديم. من به استيو گفتم:«نور لوكيشن مناسب نيست. بايد كمي رنگ سياه را بالا ببريم تا رفلكس به پايين‌ترين حد ممكن برسد. اين كار چند دقيقه‌اي طول مي‌كشد. استيو سيگاري آتش زد و در محوطه قدم مي‌زد كه كانتونا را پشت يك پرده مشكي مخفي كرديم تا با چرخش دوربين واقعي‌ترين و باورپذيرترين واكنش استيو را شكار كنيم. در حالي‌كه استيو به پوستر بزرگ كانتونا خيره شده  بود، اريك آرام‌آرام وارد صحنه شد، مقابل او ايستاد و ديالوگ گفتن را شروع كرد.

متاسفانه استيو با شنيدن ديالوگي با لهجه متفاوت جا خورد و ايستاد و نمي‌دانست بايد چه كند كانتونا را با دستيار فيلمبردار‌هاي بلژيكي‌مان اشتباه گرفت. به همين خاطر برداشت اول خوب از آب در نيامد اما ايوتز آنقدر سورپريز شده بود كه براي برداشت دوم هم پتانسيل غافلگيري داشته باشد.

يكي از نكات قابل توجه در فيلم گذار شما از صحنه‌هاي كميك به لحظات جدي و بازي شيطنت‌آميزتان با لحن قصه است. اگر موفقيتي در اين زمينه حاصل شده، ثمره تبحر و مهارت بازيگران است؛ بازيگران صادق و قابلي كه به طور ذاتي هم جدي هستند و هم بارقه‌هاي طنزي در وجودشان مي‌بينيم. تنها نكته‌اي كه من در اين باره همواره به آنها متذكر مي‌شوم اين است كه نمي‌توانيم بگوييم، خب فلان صحنه، كمدي،  جدي يا تراژدي است. اين نه كافي است و نه عملي. رمز موفقيت جان هنشا و ريكي تام لينسن هم در همين است؛ كلام او در عين جديت، بدون تغيير در لحن يا تصميم به آغاز مرحله جديد، حسي طنزآميز را به مخاطب منتقل مي‌كند.

انتظار داريد كه مخاطب چه برداشتي از فيلمتان داشته باشد؟

اين فيلم درباره دوستي و ضرورت پرهيز از فرديت‌گرايي است. به نظر من گام اول، شناخت خود و بعد دوستاني است كه پيوستن، همدلي و همدردي با آنها مي‌تواند ما را از عميق‌ترين بحران‌ها نجات دهد. «در جست‌وجوي اريك» تجسم مسئوليت‌ها و لزوم مسئوليت‌پذيري افراد در چارچوب رفاقت‌هاي مردانه (در اينجا ميان هواداران فوتبال) است. فكر مي‌كنم اين تم دوستي و رفاقت بيشترين تاثير را بر تماشاگر بگذارد.

تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي

مطالب مرتبط مجموعه : اخبار سال 1389
آخرین مطالب سایت