حالا آدرس این مرد هندی را دارید؟

این‌، گزارشی مختصر بود از کارهایی که تا کنون درباره بیدل در ایران انجام شده یا در حال انجام است‌. البته هنوز عموم جامعه ایرانی با این شاعر رابطه‌ ای نیافته ‌اند و این طبیعی است چون سیر معرفی چهره‌های گمنام ادبی همواره از خواص به عوام است و طبیعتاً ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حالا آدرس اين مرد هندي را داريد؟

علت يا علل گمنامي " عبدالقادر بيدل دهلوي " طي دوره هاي مختلف ادبي در ايران

بخش اول ، بخش دوم ( پاياني)

اما اينها فقط چند قرينه بود . بد نيست که يک سند هم ارائه کنيم تا معلوم شود که بيراه هم نگفته‌ ايم‌. پژوهشگر ارجمند جناب دکتر محمدجعفر ياحقي در مقاله‌ اي که در معرفي کتاب شاعر آينه‌ ها نوشته‌اند ، مي ‌گويند: « اگر بيدل در حوزه جغرافيايي ايران غريب افتاده است ‌، شايد هم لختي از آن روست که اينان از نوع وطني آن صائب و کليم و طالب آملي را دارند ، با ذهن و زباني مأنوس ‌تر و تصويرها و آهنگ ‌هايي دلپسندتر و جا افتاده‌ تر،  بي‌شک کوشش دلباختگان سبک هندي و صائب‌ دوستان و ارائه پژوهشهاي بيش ‌وکم از دنياي شعر و انديشه او هم مي‌تواند به عنوان پشتوانه علمي اين سليقه‌، ذوق و شعرپسندي عامه فارسي ‌زبانان را به صائب و اقمار او منعطف کند

به نظر ايشان وقتي « نوع وطني ‌» شاعر در ميان باشد ديگر نيازي به نوع خارجي آن ـ مثلاً ـ نيست‌ . ايشان سپس تلويحا پيشنهاد کرده‌اند که خوب است محققان صائب‌ دوست‌، پژوهشهايي درباره صائب و اقمار او انجام دهند تا به عنوان پشتوانه علمي اين سليقه (سليقه مردم ايران‌) ذوق و شعرپسندي عامه فارسي ‌زبانان به اين سو منعطف شود. البته بايد حسن نظر آقاي دکتر ياحقي و دلسوزي ايشان نسبت به ديگر ملل فارسي زبان را قدر دانست‌ ، ولي واقعيت اين است که مردم افغانستان آن ‌قدرها هم با صائب و اقمار او ناآشنا نيستند و اين شاعران در آن کشور قدر و عزتي در حد شأن خويش دارند. شعر اين ‌دو در کتابهاي درسي افغانستان چاپ مي‌شود ، شايد بيشتر از کتابهاي درسي ايران‌. در روزگاري که در ايران‌، شاعري يکي يکي غزلهاي حزين لاهيجي را به نام خود چاپ مي ‌کند و تا مدتها کسي خبردار نمي ‌شود، در افغانستان مرحوم قاري عبدالله درباره اين شاعر تحقيق مي ‌کند و رساله مي ‌نويسد . بله‌، اين را مي ‌پذيرم که مردم ما به اين شاعران عنايتي در حد بيدل نکرده ‌اند، ولي شايد اين‌ به قوت بيدل برگردد، نه به نا آشنايي مردم افغانستان با ديگران ‌.

البته اکنون شايد يک انگشت انتقاد بر سخن اين حقير نهاده شود و آن اين که‌: « اگر ملي ‌گرايي مانع مطرح ‌شدن بيدل در ايران کنوني شده ‌است‌، چگونه اين مانع براي اقبال لاهوري وجود نداشت و چرا او تا اين مايه در اين کشور شهرت يافت ‌؟»  البته ما اين امر را تنها مانع براي اشتهار بيدل نشمرده و ديگر عوامل را نيز دخيل مي ‌دانيم‌، که آنها در مورد اقبال وجود نداشت‌ . ثانيا اقبال هم بيشتر به مدد کساني مطرح شد که تفکري اسلامي  ـ و نه ملي ـ داشتند نظير شهيد مطهري‌ ، دکتر شريعتي‌، مرحوم سيد غلامرضا سعيدي و ديگران‌.

احيانا در اين ميان بعضي ملي‌ گرايان هم که سنگ اقبال را به سينه مي‌زدند ، باز مي‌خواستند به نحوي گرايشهاي خود را در ماجرا دخيل ساخته و اقبال را هم به نفع اين ديدگاه ‌ها مصادره کنند . کافي است که مقدمه و پاورقي ‌هاي « کليات اشعار فارسي مولانا اقبال لاهوري ‌» چاپ کتابخانه سنايي را بخوانيم ‌:

« اگر نام و آثار هندياني که شعر فارسي سروده‌اند، در تذکره‌اي جمع شود خود معرف يک شاخه مهم و پرارزش ادب ايراني خواهد بود.» (از مقدمه ناشر)

«اقبال براي حسن تأثير آثار بلند خود آن‌ها را در قالب شعر آن هم شعر فارسي ريخته است و در اين کار از شيوه شاعران بزرگ و انديشمندان واقعي ايران پيروي کرده‌است‌.» (از مقدمه چاپ دوم‌)

و بالاخره در صفحه اي از اين کتاب ، مصراع « زمين به پشت خود الوند و بيستون دارد » مي‌خوانيم : « علاقه و عشق مولاناي لاهور به ايران به حدي است که وقتي مي‌ خواهد از کوهي نام ببرد و معني شعر هم ايجاب مي‌کند که اين کوه هرچه گران ‌تر و عظيم‌ تر باشد، باز هم هيمالياي بدان عظمت را که در اقليم هند سر برافراشته نمي ‌نگرد و به الوند و بيستون توجه مي ‌فرمايد

پيش از انقلاب اسلامي‌، يکي دو تن از شاعران و منتقدان ايراني با بيدل انس و الفتي داشتند ولي اين‌، به جرياني فراگير بدل نشده ‌بود. مشهور است که سهراب سپهري شاعر بلندآوازه نوگرا سر و سري پنهاني با بيدل داشته ‌است‌.

علاقه فراوان اقبال به ايران قابل انکار نيست و البته نياز به چنين دلايل نا استواري هم ندارد. ولي در مصراع بالا، کاربرد آن دو کلمه وجهي ديگر دارد. الوند و بيستون ديگر مشخصات جغرافيايي خود را کنار نهاده و به نمادهايي شاعرانه بدل شده‌اند. مي‌دانيم که در شعر، نمي‌توان ارتفاع‌ سنج به دست گرفت و بلندي کوه‌ها را اندازه گرفت‌. شايد آقا احمد سروش (نگارنده حاشيه فوق‌) انتظار داشته‌ اند اقبال در آن غزل و با آن حال و هوا بگويد «زمين به پشت خود اينک هيماليا دارد». باري‌، اگر قضايا به آن‌گونه باشد که جناب احمد سروش گفته‌اند، بايد مولاناي بلخي هم شيفته هندوستان بوده‌باشد که با وجود رود جيحون در حوالي زادگاه خويش‌، از گنگ (گنگا) سخن مي‌گويد و در مقابل‌، بيدل ‌دهلوي از شدت علاقه و عشق به بلخ‌، گنگاي با آن عظمت را نمي ‌نگرد و به جيحون توجه مي ‌فرمايد .

باز هم حرف خود را بگيريم دنبال‌. تا حال از دلايل گمنامي بيدل در ايران گفتيم و کوشيديم که دليلي مغفول ولي مهم به آنها بيفزاييم‌. حالا مي ‌پردازيم به موقعيت فعلي بيدل در جامعه ادبي ايران‌.

پيش از انقلاب اسلامي‌، يکي دو تن از شاعران و منتقدان ايراني با بيدل انس و الفتي داشتند ولي اين‌، به جرياني فراگير بدل نشده ‌بود. مشهور است که سهراب سپهري شاعر بلندآوازه نوگرا سر و سري پنهاني با بيدل داشته ‌است‌. البته بعضي‌ها منکر وجود چنين رابطه ‌اي هستند و بنابر همين‌، آقاي حسن حسيني در کتاب « بيدل‌، سپهري‌ ، سبک ‌هندي‌ » کوشيده ‌است اين رابطه را اثبات کند . از قول مشفق کاشاني‌ ، غزلسراي معاصر ايران هم نقل شده ‌است که ايشان ديوان شعر بيدل را نزد سپهري ديده ‌اند.

دکتر شفيعي ‌کدکني نخستين شاعر و منتقد ايراني است که در سالهاي دهه چهل‌، دو مقاله درباره بيدل نوشت و از اين حيث فضل تقدم را از آن خود کرد.  اما چرا تا سالهاي اخير ـ  يعني زمان چاپ « شاعر آينه‌ ها » ـ ديگر ايشان ، سخني از بيدل به ميان نياورد ؟

به طور قطعي نمي‌توان پاسخ داد، ولي به نظر مي ‌رسد آقاي دکتر شفيعي در آن دو دهه سروکار زيادي با شعر بيدل نداشته است‌. ايشان با وجود نگارش آن دو مقاله‌ ، بيدل را شاعر موفقي نمي ‌دانسته است و حتي در آن دو مقاله هم ستايش خاص و درخوري نسبت به اين شاعر ندارد . مقايسه نظريات دکتر شفيعي درباره بيدل‌، نشان مي ‌دهد که ايشان به طور ناگهاني و در سالهاي نخست دهه شصت به اين شدت علاقه ‌مند شعر بيدل شده و پيش از آن چندان رغبتي به آن نداشته ‌است‌. به ‌راستي توجه نسل جوان شاعران ايران در اوايل انقلاب اسلامي به بيدل‌، دکتر شفيعي را به بازخواني شعر او تشويق نکرده ‌است ‌؟

و علي معلم دامغاني ‌، مثنوي‌ سراي معروف معاصر، گويا نخستين شاعر برجسته ايراني است که به بهره گيري خود از شعر بيدل تصريح مي‌ کند. از ديگر شاعران يک نسل پيش‌، مرحوم مهرداد اوستا گويا مختصر ارادتي به بيدل داشته است ـ بعضي از دوستاني که از نزديک با ايشان معاشرت داشتند چنين مي‌گفتند ـ و هم ايشان بود که غزليات بيدل چاپ کابل را براي عکس‌برداري و چاپ در اختيارميرشکاک قرارداد.

پيش از انقلاب اسلامي‌، جز آنچه در بالا آمد، رد پاي چنداني از بيدل در ايران نمي ‌توان يافت ،; ولي پس از آن‌، اين آشنايي‌هاي پراکنده به يک موج جدي بدل شد، موج بيدل‌ گرايي‌. نخستين نشانه اين موج‌، چاپ غزليات بيدل بود از سوي نشر بين ‌الملل و با کوشش يوسفعلي ميرشکاک (با اسم مستعار منصور منتظر) در سال 1364. چندي بعد (1366) کتاب « شاعر آينه‌ها » از دکتر شفيعي منتشر شد در انتشارات آگاه که مجموعه‌اي از مقالات ايشان درباره بيدل بود همراه با گزينه‌ اي از غزل‌ها و رباعي‌هاي بيدل‌. پس از آن و به فاصله اندکي « بيدل‌، سپهري‌، سبک ‌هندي‌» حسن حسيني منتشر شد و از سوي انتشارات سروش‌.

شاعر آينه‌ها در ظرف پنج سال (1366 تا 1371) به چاپ سوم رسيد و ارزش اين استقبال را نيز داشت‌.

در کنار اين موج انتشار کتاب‌، موجي از بيدل ‌گرايي هم در جمع شاعران نسل انقلاب پديدآمد و اين موج تا آنجا شدت پيدا کرد که بعضي آن را يک جريان افراطي دانسته و «  بيدل‌ زدگي ‌» ناميدند. به هر حال رد پاي بيدل را در شعر اکثر شاعران برجسته اين نسل مي‌توان پيدا کرد مثل علي معلم ‌، حسن حسيني‌، يوسفعلي ميرشکاک ‌، ساعد باقري‌، علي‌رضا قزوه و عده ‌اي ديگر از جوانترها.

با اين همه‌، بعضي از ادبا و استادان دانشگاه‌، مطرح شدن بيدل را در ايران چندان جدي و پايدار نمي ‌پنداشتند و با ترديد به قضيه مي ‌نگريستند. دکتر ياحقي در همان مقاله ‌اي که ذکرش رفت‌، چنين پيش‌ بيني کردند که‌: « بعد از اين نه تنها خوانندگان معمولي و دانشجويان بي‌ حوصله‌، بلکه به نظر مي‌ رسد که محققان و پژوهشگران هم با وجود کتاب سهل‌ التناول دکتر شفيعي از مراجعه به اصل ديوان شاعر تن خواهند زد و ديوان چاپ کابل با آن حجم و قطع چشمگير که ممکن بود روزي در ايران به ضرورتي تجديد چاپ شود، روي چاپخانه را هم به خود نخواهد ديد. »

ولي زمان ثابت کرد که حضور بيدل‌، جدي ‌تر از اينهاست‌. او شاعري نيست که بتوان در يک گزيده شعر خلاصه اش کرد. پس از آن پيش‌ بيني‌، دوبار ديگر هم متن کامل غزليات بيدل چاپ کابل با تيراژ مجموعي حدود هفده‌هزار نسخه و به کوشش آقاي حسين آهي و به وسيله انتشارات فروغي در ايران تجديد چاپ شد و هم اکنون نيز در بازار به زحمت پيدا مي ‌شود .

يوسفعلي ميرشکاک که باري به چاپ غزليات بيدل در ايران همت کرده ‌بود، در کوشش بعدي خود به عکسبرداري از نسخه کابل بسنده نکرد و مثنوي «محيط اعظم‌» بيدل را با تصحيح‌، تحشيه و حروفچيني جديدي به چاپ رساند (در انتشارات برگ و در سال 1370). از رباعيات بيدل‌، تا کنون دو گزيده در ايران منتشر شده است‌، يکي با نام «گزيده رباعيات بيدل‌» به کوشش شاعر مهاجر افغانستاني عبدالغفور آرزو (در انتشارات ترانه مشهد) و ديگري با نام «گل چاربرگ‌» به کوشش آقاي مهدي الماسي (در انتشارات مدرسه‌). کتاب ديگر، «عبدالقادر بيدل دهلوي‌» است‌، نوشته پروفسور نبي هادي از ادباي هندوستان که با ترجمه دکتر توفيق سبحاني به چاپ رسيده ‌است (نشر قطره‌، تهران‌، 1376). کتاب ديگر، عنوان کليات بيدل را با خود دارد و در ظاهر نخستين کليات بيدل است که در ايران به چاپ مي‌رسد. مي ‌گويم «در ظاهر» چون به دليلي نامعلوم‌، رباعيات اين شاعر را که از بخش‌هاي اصلي ديوان اوست‌، در خود ندارد. اين کليات بي‌رباعيات‌، با مقابله و تصحيح  آقايان پرويز عباسي داکاني واکبر بهداروند در سه جلد و به وسيله انتشارات الهام چاپ شده‌است و البته بسيار فاصله دارد با آنچه يک تصحيح و مقابله جدي مي ‌توان خواند.

در اين ميان البته مهاجران افغانستاني مقيم ايران نيز پر بيکار نبوده‌اند. آقاي عبدالغفور آرزو علاوه بر کتاب فوق‌، دو کتاب درباره بيدل چاپ کرده است ‌، يکي « بوطيقاي بيدل‌ » (انتشارات ترانه‌، مشهد، 1378) و ديگري « خوشه‌هايي از جهان ‌بيني بيدل‌» (انتشارات ترانه‌، مشهد، 1381). هم‌چنان « نقد بيدل‌» علاّ مه صلاح‌الدين سلجوقي دانشمند متأخر افغانستان به همت يکي از ناشران افغانستاني تجديدچاپ شده است ( انتشارات عرفان‌، تهران‌، 1380) و کتابي در شرح شعرهاي بيدل از محمدعبدالحميد اسير بيدل‌ شناس متأخر افغانستان با عنوان «اسير بيدل‌» آماده چاپ است‌ .

اين‌، گزارشي مختصر بود از کارهايي که تا کنون درباره بيدل در ايران انجام شده يا در حال انجام است‌. البته هنوز عموم جامعه ايراني با اين شاعر رابطه‌ اي نيافته ‌اند و اين طبيعي است چون سير معرفي چهره‌هاي گمنام ادبي همواره از خواص به عوام است و طبيعتاً تدريجي و آرام‌. به هر حال با وضعيت فعلي مي ‌توان پيش ‌بيني کرد که بيدل در آينده‌ اي نه چندان دور در ايران شهرتي فراوان خواهد داشت ‌.

قرينه خوب اين پيش‌بيني هم استقبال خوب جامعه ايراني از شعرهاي چاپ‌ شده بيدل بوده‌است‌. مي‌گوييم استقبال خوب‌، چون تا کنون حدود بيست هزار نسخه از غزليات بيدل در ايران به فروش رسيده است و اين در بازار فعلي کتاب ‌، رقم کمي نيست‌. همين غزليات (در قالب کليات او) در افغانستان فقط يک بار به چاپ رسيده در سال1342 و آن هم با تيراژ 3000 نسخه که هنوز هم شايد در کتابفروشي‌هاي کابل پيدا شود. البته درصد بالاي بي‌سوادي‌، فقر اقتصادي و نابساماني افغانستان‌، فروش اندک کتاب را در آنجا توجيه مي‌کند و در آن سخني نيست‌. ما فقط خواستيم ميزان فعلي توجه به بيدل در ايران را نشان دهيم‌. آيا اين استقبال گسترده نمي‌تواند شهرت فراوان بيدل در آينده اين کشور را نويد دهد؟

 

محمد کاظم کاظمي

تنظيم : بخش ادبيات تبيان

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت