هنر و معماري اسلامي

جهاني­شدن را با سه رويکرد، مورد توجه و تأمل قرار داده‌اند. گروهي آن را معادل غربي­شدن قلمداد کرده و چون اين تمدّن را فاقد صلاحيت‌هاي لازم براي جهان­شمولي فرهنگ و انديشه‌اش (به ويژه در ابعاد اخلاقي و آرمان­گرايي) مي‌دانند، جهاني­شدن را خطري براي جهان معاصر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنر و معماري اسلامي

تأثير هنر و معماري اسلامي بر هنر و معماري اروپا و امريکا (بخش اول)

جهاني­شدن را با سه رويکرد، مورد توجه و تأمل قرار داده‌اند. گروهي آن را معادل غربي­شدن قلمداد کرده و چون اين تمدّن را فاقد صلاحيت‌هاي لازم براي جهان­شمولي فرهنگ و انديشه‌اش (به ويژه در ابعاد اخلاقي و آرمان­گرايي) مي‌دانند، جهاني­شدن را خطري براي جهان معاصر ارزيابي مي‌کنند و البته دلائل کافي و وافي براي اثبات مدعاي خويش-در فقدان صلاحيت‌هاي لازم تمدن غربي- دارند. اما اين که جهاني­شدن کاملاً معادل غربي­شدن باشد، فيه تأمل.

گروهي ديگر جهاني­شدن را تحقق رؤياهاي بشري در رسيدن به زبان و انديشه‌اي مشترک دانسته و آن عاملي براي رسيدن به نوعي عدالت جهاني و توزيع همسان و يکسان ماده و معنا در سطح جهان مي‌دانند. از ديدگاه اينان، جهاني­شدن فرصتي طلايي براي رسيدن به سطحي از ترقّي است که ضعف‌ها و قوّت‌ها در هم آميزند و حاصل اين آميختن، نوعي عدالت در بهره‌بري از امکانات مادّي و معنوي زمين باشد و گروه سوم، صحّت و واقع‌نگري هر دو ديدگاه فوق را در تبيين دقيق جهاني­شدن، انکار، و آن را محصول ذوق‌زدگي از يک­سو و بدبيني مفرط از ديگر سو مي‌دانند. اينان عقيده دارند، جهاني­شدن از براي ملّت‌ها و تمدّن‌هايي که صاحب ايده و انديشه‌اند، يک فرصت است. جهاني­شدن تنها فرصتي براي عرضه کردن استعدادها قابليت‌هاي تمدن‌ها و فرهنگ‌ها -به ويژه معنايي و معنوي- در جهان آيينه‌گوني است که رسانه‌ها آن را ساخته و پرداخته‌اند و نه صرفاً بستري مطيع و مهيّا براي سلطه‌گري جهاني تمدّن‌هايي خاص. به يک عبارت از تصوّر جهاني­شدن لزوماً استعداد جهاني بودن حاصل نمي‌گردد. لذا بايد از اين فرصت براي رسيدن به جهاني بهتر، عادلانه‌تر و بخردانه‌تر بهره جست‌ و اين با شناخت جهان و فرهنگ‌هايش و نيز ايده‌ها و انديشه‌هايش حاصل مي‌شود. جهاني­شدن، پروسه‌اي است که مي‌بايست مقدمه‌اي چون جهان‌شناسي داشته باشد. گروه سوم قبل از صدور حکم نفي يا قبول جهاني­شدن، سعي بر آن دارند که جهان را با تمامي جلوه‌هاي فکري و فرهنگي و هنري‌اش بشناسند و خود را بشناسانند. اين جهاني­شدن مطلوب تمامي کساني است که به کرامت، عزت و استعدادها و قابليت‌هاي شگرف انسان اعتقاد دارند.

اين مقاله از رويکردهاي فوق، رويکرد سوم را برگزيده است و در همين راستا از قابليت‌هاي تمدّني سخن مي‌گويد که به دليل اعتقاد به وحدانيت مصوري خالق و نيز کرامت انسان، زبان و بياني جهاني دارد. و اين جهاني بودن آن‌گاه بيش­تر آشکار مي‌شود که به نگره‌هاي شهودي و بنيان‌هاي اشراقي هنر اين تمدن به ديده دقت و تأمل نظاره شود.

اندلس (يا همان اسپانياي امروزي)، حلقه واسط فرهنگ و هنر اسلام و غرب است. حضور هشت­صد ساله مسلمين در اين سرزمين و به بار نشستن عميق فرهنگ و هنر اسلامي، اسپانيا را پلي ميان دو تمدّن تبديل نمود. شايد اولين حاکم اسلامي که اندلس و به ويژه قرطبه را به مرکزي فرهنگي تبديل و آن را مهم­ترين نقطه اتصال فرهنگ و هنر اسلامي با غرب قرار داد، عبدالرحمان دوم (متوفي 238 هجري/852م) باشد. در زمان وي اندلس به پيشرفت‌هاي فرهنگي، علمي، فنّي و هنري شگرفي دست يافت و طلايه‌دار فرهنگي متعالي در رويارويي با تمدّني گرديد که آغازين قرون دوره تاريکي خود را پشت سر مي‌گذاشت.

جهاني­شدن را با سه رويکرد، مورد توجه و تأمل قرار داده‌اند. گروهي آن را معادل غربي­شدن قلمداد کرده و چون اين تمدّن را فاقد صلاحيت‌هاي لازم براي جهان­شمولي فرهنگ و انديشه‌اش (به ويژه در ابعاد اخلاقي و آرمان­گرايي) مي‌دانند، جهاني­شدن را خطري براي جهان معاصر ارزيابي مي‌کنند و البته دلائل کافي و وافي براي اثبات مدعاي خويش-در فقدان صلاحيت‌هاي لازم تمدن غربي- دارند. اما اين که جهاني­شدن کاملاً معادل غربي­شدن باشد، فيه تأمل.

شوق و ذوق او در تبديل قرطبه به يکي از علمي‌ترين شهرهاي جهان، سبب گسيل شاعر دربارش «عباس بن‌ناصح» به مشرق­زمين شد. وي مأموريت داشت تا کتب با ارزش را خريداري و علوم ايران و يونان را استنساخ کند. تلاش‌هاي او در اين مورد به خلق کتابخانه‌اي در قرطبه انجاميد که به گفته «لويي پرونسال» چهارصد هزار کتاب در آن موجود بود. (بخش مهمي از اين کتب پس از قدرت يافتن کاردينال خمينس در اندلس در جشن کتاب سوزان غرناطه سوزانده شد.)(1)

حضور دانشمندان و رياضي­دانان مشهوري چون ابن‌فرناس، (اولين دانشمندي که در قرن نهم ميلادي برنامه پرواز را با ساختن بال‌هايي براي خود و طي مسافتي، طراحي نمود) يحيي ‌بن حبيب منجم، عبيدالله شمس و عبدالواحد بن اسحاق ضبي و نيز موسيقي­دانان بزرگي چون زرياب (شاگرد اسحاق موصلي و يکي از مشهورترين موسيقي­دانان دربار هارون‌الرشيد که خود آغازي بر ورود هنر به نقطه اتصال دو تمدن اسلامي و غربي بود) بر اهميت و شکوه علمي اندلس مي‌افزود.

از ديگر سو بلند آوازه‌اي چون محي‌الدين ابن عربي که سلطان مباحث عرفان نظري تمدن اسلامي است، خود زاييده مرسيه اندلس و ميراث بر فرهنگ غني و عميقي است که در آن سرزمين ريشه دوانيده بود. به عنوان مثال او در «فصوص» و «فتوحات» چه بسيار از «ابن مسره» (متوفي 899 ميلادي) به عنوان يکي از مهم‌ترين عرفاي اندلس نام مي‌برد که به تحقيق و تصديق محققان، کاملاً مؤثر بر انديشه‌هاي ابن عربي بوده است. ديدار مشهور ابن عربي با ابن رشد در مرسيه نيز خود بيان­گر حضور فلاسفه و انديش­مندان مهم اسلامي در اقصي­نقاط غربي تمدن اسلامي است. فلاسفه‌اي چون ابن باجه (متوفّي 1138 ميلادي) که او را در مقايسه با ساير فلاسفه مسلمان، به فارابي (معلم ثاني) شبيه کرده‌‌اند و صاحب کتاب مشهوري چون «تدبير المتوحد» است (کتابي که به سبک جمهوري افلاطون، در پي بنيادگذاري تئوريک مدينه‌اي فاضله است) بر اهميت علمي و فرهنگي اندلس مي‌افزايد. اين لغت‌شناس، شاعر، اديب، حافظ قرآن، رياضي­دان و منجّم بزرگ، هم­چنين صاحب کتب ديگري چون «کتاب النفس» و «رساله الاتصال» علاوه بر تعليقاتش بر آراء جالينوس، فارابي و ارسطو است. ابن طفيل، فيلسوف نام­دار ديگري از اندلس است که در سال 520 هجري (1106 ميلادي) در شهر قادس به دنيا آمد و در اهميت و نقش او همين بس که وي استاد ابن رشد، مهم­ترين مروج آراء فلسفي جهان اسلام در اروپاست.

علاوه بر فلسفه، در علوم ديگر نيز اندسل مسلمان، صاحب آوازه است. علومي چون ستاره‌شناسي، علم‌الافلاک و رياضيات. به عنوان مثال مجريطي (متوفي 1007م) که در مجريط (madrid) ديده به جهان گشود و از سرآمدان روزگار خود و به تعبير صاعد در «طبقات‌الامم» امام رياضي­دانان عصر خويش بود، زيج خوارزمي را که بر اساس تقويم ساساني تنظيم گرديده بود به تقيوم هجري اسلامي تغيير داد و کتب مهمي در نجوم، رياضيات و کيميا تأليف نمود. ابوالحکم عمرو کرماني، شاگرد مجريطي (1066 ميلادي) و اميه ابن ابي صلت (رياضي­دان و مکانيک بزرگي که اولين دانشمندي است که چون يک کشتي باربري با محموله مس در درياي مديترانه غرق شد با ساختن آلات و وسائلي کشتي را از کف دريا به سطح آب منتقل نمود) نمونه‌هاي برجسته ديگر اندلس در علوم رياضي و نجوم هستند.

مسلمانان اندلس علاوه بر علوم فوق‌الذکر ديگر چون گياه‌شناسي و داروسازي با دانشمنداني چون ابن سبعين (متوفي 1269م)، غافقي (متوفي 1165م) و ابن بيطار (متوفي 1248م)، در علوم پزشکي با طبيباني چون الزهراوي (متوفي 1009) که تأليفاتش طي قرون متوالي مرجع دانشکده‌هاي پزشکي در اروپا بود، ابن زهر (متوفي 1162)، الباهلي (متوفي 1154م. به عنوان اولين کسي که بيمارستاني سيار با چهل شتر تأسيس نمود) و علي بن عباس (متوفي 994م) متبحّر و صاحب­سبک بودند. اين علوم از طريق ترجمه (توسط مترجماني چون «قسطنطين آفريقايي»، «جرارد کرموني» و «فرج بن سليم کليمي») و نيز آشنايي اروپائيان با مسلمين از طريق جنگ‌هاي صليبي به اروپا منتقل شده و سرآغاز بيداري اروپائيان گرديد.

هنر و معماري، مظهر و مجلاي ديگري براي ظهور نبوغ و استعداد شگرف مسلمين در اروپا از طريق اندلس بود. اين حضور در رشته‌هاي مختلف هنري چون شهرسازي، معماري مساجد، کاخ‌ها، پارک‌ها و پل‌ها، ضرب سکه، خوش­نويسي، زردوزي بر روي پارچه، نساجي و کاغذسازي، چشمگير بود و در بطن خود داراي چنان روح زيباشناسانه و قدرت­مندي بود که به همان صورت مورد تقليد اروپائيان قرار مي‌گرفت.

در معماري، اولين نمونه شگفت‌انگيزي اين حضور، مسجد جامع قرطبه است. مسجدي که يکي از معماري‌هاي شکوه­مند جهان اسلام است و در سال 168 هجري بناي آن توسط «عبدالرحمن داخل» آغاز شده و توسط هشام فرزندش در سال 177 هجري به پايان رسيده بود. اين مسجد داراي 1392 ستون ازسنگ مرمر بود که با طاق‌هاي نيم‌دايره مانندي به هم پيوند مي‌خوردند در شب براي روشن کردن آن از ده­هزار آويز و شمعدان بزرگ ساخته شده از مس استفاده مي‌شد. (لازم به ذکر است که مسيحيان پس از تسخير اندلس، با تخريب قبه‌هاي بزرگ مسجد و از بين بردن تزئينات ديوارها، محراب و منبر سعي کردند هويت اسلامي بنا را از بين ببرند گرچه حضور آيات قرآني بر سنگ‌هاي محراب اين هويت را حتي تا به امروز فرياد مي‌کند.) عبدالرحمان دوم به تقليد از همين مسجد عظيم، مسجد جامع اشبيليه را بنا نمود و با توسعه قصر قرطبه و نيز کشيدن دو خيابان در دو کناره رود «وادي کبير»، گردش­گاه بسيار زيبايي براي قرطبه فراهم نمود. اين حاکم مسلمان، غرناطه را از حيث زيبايي و آباداني بدان­جا رساند که محققاني چون «مسيو سيمونه» و «اولوجيو»، غرناطه را شهر زيبايي و عظمت ناميدند.(2) هم­چنين عبدالرحمن سوم (متوفي 350 هجري 961 ميلادي) ملقب به «الناصر» پس از عبدالرحمن دوم، نقشي مهم و عظيم در فرهنگ و هنر اندلس دارد. يکي از مهم­ترين کارهاي اين حاکم، ساخت شهري تحت عنوان «الزهرا» (در سال 324 هجري) بود. به نقل ابن خلدون، ناصر، با فراخواندن معماران، هنرمندان، معبدسازان، خطاطان و نقاشان از سراسر اندلس، بغداد، مصر و حتي قسطنطنيه، شهري بسيار زيبا با بناهايي باشوکه بنا کرد.(3) يکي از شکوه‌مندترين اين بناها، قصر الزهرا و به ويژه تالار پذيرايي آن بود. در وصف اين تالار آورده‌اند: «اين تالار زير قبه‌اي مرتفع که ديوارهاي آن از سنگ مرمر بنا شده و با طلا و شنگرف تزئين شده و حوضي بزرگ و زيبا را در ميان داشت، بنا شده بود. در وسط حوض، مجسمه کم‌نظير و زيبايي نصب شده بود که از دهانه‌هاي آن آب مي‌پاشيد و امپراتور روم اين مجسمه را با در گران­بهاي ديگر به خليفه الناصر هديه کرده بود. در اين حوض از جيوه (زنبق) به جاي آب استفاده شده بود که با وزش باد و يا ايجاد حرکتي، مايع جيوه به حرکت و جنبش درآمده و چون آيينه‌هاي شکسته و يا متحرک، نور و روشنايي را به اطراف منعکس مي‌کرد، و گاهي چون درخشش برق در آسمان موجب لذت و خوشايند و يا ايجاد وحشت و رعب مي‌کرد و گاهي حاضران در تالار دست‌هاي خود را در برار چشمان خود قرار مي‌دادند که از فشار نور و شدت برق آن بکاهند.»(4) به نقل «ابن عذاري» که با دقت و وسواس تعداد ستون‌هاي کاخ‌هاي «الزهرا» را شمرده است، اين کاخ‌ها 4313 ستون مرمرين داشتند.(5)

حضور دانشمندان و رياضي­دانان مشهوري چون ابن‌فرناس، (اولين دانشمندي که در قرن نهم ميلادي برنامه پرواز را با ساختن بال‌هايي براي خود و طي مسافتي، طراحي نمود) يحيي ‌بن حبيب منجم، عبيدالله شمس و عبدالواحد بن اسحاق ضبي و نيز موسيقي­دانان بزرگي چون زرياب (شاگرد اسحاق موصلي و يکي از مشهورترين موسيقي­دانان دربار هارون‌الرشيد که خود آغازي بر ورود هنر به نقطه اتصال دو تمدن اسلامي و غربي بود) بر اهميت و شکوه علمي اندلس مي‌افزود.

باغ‌ها و پارک‌هايي که در الزهرا ساخته شد اين شهر را به يکي از زيباترين شهرهاي جهان تبديل نمود به قسمي که برخي مورّخان، اين شهر و به ويژه قصر الزهرا را با افسانه‌هاي هزار و يک شب مرتبط ساختند. تزئين هنري اين قصر با نقش و نگار آيات قرآني و گچ‌بري‌ها و نقاشي­هاي هنرمندانه‌اي همراه بود که به تعبيري تا آن زمان، و همو خيال هيچ بلند پروازي قتدر به آفرينش نظير آن نبود. در کنار قصر مسجد عظيمي نيز ساخته شد که يکي از بي‌نظيرترين معماري‌هاي اندلسي بود.

تمامي اين هنرمندي‌ها و معماري‌هاي باشکوه، خود تمهيد و مقدمه‌اي براي «الحمراء» بود. اين «لؤلؤي نشانه در ميان زمرد» (به تعبير شاعران مراکشي)، «شاهکار بي‌رغيب هنر اسلامي غربي» بود که مدت­ها چشم اروپا را خيره کرد. الحمراء که شهر پادشاهان بني‌نصر بود به واسطه کاخ­هايش به شهرتي افسانه‌اي رسيد و به جواهرنشاني پرشکوه تبديل شد چنان‌ که ويکتور هوگو در مدحش سرود: «اي حمراء، اي قصري که فرشتگان تو را چنان که در خيال آيد تزئين کرده و نشانه‌‌اي دل­فريب داده‌اند، اي قلعه با شکوه کنگره‌دار که با گل‌ها و بوته‌ها و شاخ و برگ پر نقش شده‌اي و اکنون به ويراني مي‌روي، شب هنگام که اشعه نقره­فام ماه بر طاق­نماها و ديوارهاي تو پرده مي‌افکند، آواز دلربا و سحرانگيزي از تو به گوش مي‌رسد»(6) شگفت‌انگيزي و بي‌همتايي الحمراء، محققان را به تلاشي رمزگشايانه در ادراک ماهيت اين اثر برانگيخت و در اين راه جهان‌بيني اسلامي همراه با آيات قرآن هزار توي هزار بطنش (ان للقرآن بطنا او سبعين بطون) و نيز عرفان رازورانه و عاشقانه‌اش، مبنا و مسند محققان و متفکران بسيار در رمزگشايي آثاري از اين دست گرديد. چنان که در شرح طاق منبت‌کاري الحمراء آورده‌اند: «گفته‌اند که طاق منبّت‌کاري الحمراء مي‌خواهد به هفت آسماني اشاره کند که در کتبيه قرآني همراه آن ذکر شده است: (بزرگوار و متعالي است آن‌که فرمانروايي به دست اوست و او بر هر چيزي تواناست ... آن که هفت آسمان طبقه­طبقه را بيافريد. در آفرينش خداي رحمان هيچ خلل و بي‌نظمي نمي‌بيني. پس بار ديگر نظر کن، آيا در آسمان شکاف مي‌بيني؟ بار ديگر نيز چشم بگشا و بنگر. نگاه تو خسته و درمانده به نزد تو باز خواهد گشت). پس مطبق بودن اين طاق با رديف‌هاي روي هم نشسته و هم­نشيني شمسه‌ها و چند ظلعي‌هاي سازگار و بي‌هيچ رخنه را مي‌توان مثالي از طرح شگفت آسمان­ها دانست که مخلوق حکمت الهي است. سخن قرآن بدين معناست که خلقت خداوند شبيه به آفرينش نقش پردازي است که با موضوع هم­نشيني دقيق و هماهنگ و متناسب اشکال سازگار و حجم‌هايي سر و کار دارد که سخت و بي‌هيچ رخنه‌‌اي به هم بسته‌اند. مبهوت ماندن ناظر خسته و درمانده در درک رمز نظم پنهان عالم مخلوق خدا هم­چون حال ناظر نقوش گره است که ستاره‌ها و چند ظلعي‌هاي درهم بافته‌‌‌‌شان گويي پيوسته به هم متبدل مي‌‌‌شوند بي‌‌‌‌‌‌‌‌آنکه هندسه پنهان خود را بر ملا سازند. «گرابار» طاق مقرنس تالار دو خواهران را تجسم تعبير «طاق دوار فلک دانسته که در شعر عربي کتيبه پاي طاق آمده است. اين شعر از شاعر اندلسي، ابن‌زمرک (795-733/1393-1333) است. روزنه‌هايي که لابه‌لاي کتيبه گشوده‌اند موجب بازي سايه و نور مي‌شود، و رديف‌هاي مقرنس طاق، که ترکيبي ستاره‌‌گون و مطبق است، اين نور را به ظرافت در مراتب طاق پخش مي‌کند. گرابار نوشته است، «گويي اين گنبد را گنبدي دوار مي‌‌يافته‌اند که گردش روزانه نور و تاريکي و منازل متغير بروج را باز مي‌نمايد.» بخش‌هاي ذي­ر‌‌بط شعر مذکور چنين است: «اين­جا گنبدي است چندان رفيع که از حد ديد برون است، حس آن هم پنهان باشد و هم پيدا. جوزا دست خود (بهر کمک) سوي آن گشوده است و ماه بدر به نجوا سر پيش آورده. کواکب دري خواهند که درآن مأوا گيرند تا هم­چنان در طاق فلک سرگردان نمانند... در طاق آن­چه قوس‌ها بر افراشته‌اند، قوس‌ها‌يي استوار بر ستون‌هايي که شامگاهان به نور مزيّن مي‌‌گردد! گويي کواکب آسماني‌اند که در مداراتشان همي گردند، و استن‌‌فجر، که چون آسمان را پيمود اندک آشکار شدن گيرد، در پرتو ايشان رنگ ببازد.»(7)

ارنست گاميبريچ نيز در کتاب پر نفوذ خود «تاريخ هنر»، نگاره‌هاي دل‌انگيز و نقوش پرمايه رنگين ‌‌الحمرا را مديون اسلام مي‌داند: «که فضايي را به وجود آورد که در آن هنرمندان از مسائل دنيوي و امور واقع روي برگيرند و در سپهر رؤيايي و تخيلي خط و رنگ ناب سير کنند.»(8)

اين­جا مجال سخن نيست که از رازها‌ي پنهان و اسرار باطني هنري سخن بگوييم که هنرمندش جهان را چون جلوه‌اي از جمال بي‌همتاي وجود مطلقي واحد مي‌‌انگارد و تمامي ذوق و استعداد خدادادش را در تصوير‌‌گري اين جمال بي‌مثال به خدمت مي‌‌گيرد که آن را بايد در کتب و تأليفات مفصّلي که از سوي متفکّران نگاشته شده جست‌وجو نمود، اما مي‌توان از اثر شگفت‌‌انگيز اين هنر بر تمدّن‌هاي ديگر، به ويژه تمدن غرب که از طريق اندلس با اين رمز و رازها روبه­رو گشت، سخن گفت: اين مقاله تنها ذکر مصاديقي محدود از اين تأثيرپذيري است.

ادامه دارد ...

منبع: كتاب حکمت هنر، زيبايي (مجموعه مقالات)، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

منبع : سوره مهر

پي نوشت:

1. آل¬علي، دکتر نورالدين، اسلام در غرب (تاريخ اسلام در اروپاي غربي)، تهران، نشر دانشگاه تهران، 1370.

2. همان، ص155.

3. همان، ص233.

4. اسلام در غرب، صص234 - 233.

5. هيلن برند، روبرت، معماري اسلامي، ترجم? دکتر باقر آيت‌الله‌زاده شيرازي، ص444، تهران، نشر روزنه، 1380.

6. بلخاري قهي، حسن، سرگذشت هنر در تمدن اسلامي (معماري و موسيقي)، ص134، تهران، نشر حسن افرا، چاپ دوم، 1383.

7. نجيب اوغلو، گل‌رو، هندسه و تزئين در معماري اسلامي، ترجمه مهرداد قيومي بيدهندي، ص162، تهران، نشر روزنه، 1379.

8. گامبريچ، ارنست، تاريخ هنر، ترجمه علي رامين، ص131، تهران، نشر ني، چاپ دون، 1380.

9. گاردنر، هلن، هنر در گذر زمان، ترجمه محمدتقي فرامرزي، ص262، تهران، انتشارات آگاه، چاپ پنجم، 1381.

10. اسلام در غرب، ص3.

11. the legacy of islam, edited by the late sir thomas arnold & alfred guillaum pg158, oxford 1934

12.. ibid, 159

13. . ibid, 160

ibid, 164 - 165. 14

15. بلر، شيلا و ام‌بلوم، جاناتان، هنر و معماري اسلامي، ترجمه اردشير اشراقي، صص346-345، تهران، سروش، 1381.

16. چيلوز ايان و آزبورن، هارولد، سبک‌ها و مکتب‌هاي هنري، ترجمه فرهاد گشايش، ص147، نشر عفاف، تهران، 1382، چاپ دوم.

17. هندسه و تزيين در معماري اسلامي، ص121.

18. کونل، ارنست، هنر اسلامي، ترجمه دکتر يعقوب آژند، ص71، نشر مولي، تهران، 1376.

تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت