تا واکردیم چشم، رفتیم به خواب
تا واکرديم چشم، رفتيم به خواب
طنز در سبک هندي
بخش اول ، بخش دوم (پاياني)
ج) نمونه هايي از اشعار طنزگونه شاعران سبک هندي:
1) صائب تبريزي
ميرزا محمدعلي فرزند ميرزا عبدالرحيم تبريزي اصفهاني معروف به صائب استاد بزرگ شعر در عصر صفوي و سبک هندي است که نکته هاي دقيق اخلاقي و اجتماعي در اشعار وي فراوان است که اگر از ديدگاه طنز به آنها نگريسته شود جذابيت و شيريني خاص خود را دارد مانند:
در حفظ آبرو ز گهر باش سخت تر |
کاين آب رفته باز نيايد به جوي خويش |
آبي است آبرو که نيايد به جوي باز |
از تشنگي بمير و مريز آبروي خويش |
مريز آبروي خود براي نان کاين آب |
چو رفت نوبت ديگر به جو نمي آيد |
مي شود گوهر اگر جمع تواند کردن |
آبرويي که به دريوزه گدا مي ريزد |
دست طمع که پيش کسان مي کني دراز |
پل بسته اي که بگذري از آبروي خويش |
که بر حفظ آبروي انسان ها و پرهيز از خفت و خواري تاکيد و تأييد مي ورزد.
و يا در بيت:
از گلوي خود ربودن وقت حاجت همت است /ورنه هر کس وقت سيري پيش سگ نان افکند
ارزش احسان در اوج نياز را در قالب طنز گونه بيان مي دارد.
با همه زشتي ز دنيا چشم بستن مشکل است /هيچ مکروه اين قدر در ديده ها مرعوب نيست
هم چنين صائب تبريزي کوشيده است که در ابيات طنزواره تصويري زيبا از دنيا و ناپايداري و نااستواري آن به مخاطب خويش ارائه نمايد.
هر که آمد در غم آباد جهان چون گردباد /روزگاري خاک خورد آخر به خود پيچيد و رفت
و يا :
چنان ناسازگاري عام شد در روزگار ما /که طعن از شير مادر استخوان اندر گلو دارد
با نگاهي ژرف و دقيق المنظر و همراه با امعان نظر به ابيات ديوان شاعر برجسته سبک هندي- صائب تبريزي- درخواهيم يافت که اکثر اشعار او رنگ و بوي طنز دارد. في المثل در توصيف مکافات و باد افره اين جهان مي گويد:
هر که را بر خاک بنشاني به خاکت مي کشد /شمع آخر تکيه بر خاکستر پروانه کرد
و يا در توصيف ابلهان مي سرايد:
سبک ساران به شور آيند از هر حرف بي مغزي /به فرياد آورد اندک نسيمي نيستاني را
و هم چنين در توصيف ترکيب نادرست و قرار نگرفتن درست بعضي ها در جايگاه شان مي گويد:
سبزه در دست و پاي افتاده است /خار بالانشين ديوار است
به جهت پرهيز از اطاله کلام مطالعه ابيات طنزگونه ديوان صائب را به ادب دوستان و طنزشناسان واگذار مي کنم.
2) غني کشميري
او اصلا خراساني است که در سال 1040متولد شده است. او از شاعران تواناي پارسي گوي در هندوستان و سبک هندي است. که در ديوان اشعار و در بخش رباعيات جلوه هايي از طنز يافت مي شود مثلا در رباعي طنز آميز تند سيري عمر و روزگار را پيش چشم مجسم مي کند:
افسوس که رفت نشأه دوره شباب |
سر خوش نشديم يک دم از باده ناب |
از بهر تماشاي جهان همچو حباب |
تا واکرديم چشم، رفتيم به خواب |
3) مير الهي همداني
مير عمادالدين فرزند محمود حجه الله در اسدآباد همدان متولد و به سال 1009هجري به هندوستان مهاجرت و تا آخر عمر در همان ديار ماند و با عزت زيست. او شاعر نازک خيال است و کتابي به نام «گنج الهي» دارد. طنزها و مطايبات و شوخ طبعي هاي دل نشين فراواني دارد.
ابيات زير نمونه هايي از اشعار طنز گونه اين شاعر سبک هندي است:
تا کي به جهان غم معيشت خوردن /از مفلسي آبروي همت بردن
روي در هم مي کشد از روي ما آيينه هم /چين پيشاني است گويي آيه اي در شأن ما
زمان بس که مرا خاکسار مردم کرد /به آب ديده من مي توان تيمم کرد
دل خود به روزگار جواني کباب بود /موي سپيد شد نمکي بر کباب من
4) ناصر علي سرهندي
شاعر سده يازدهم در هند است. شاعري است برخوردار از جودت طبع وحدت ذهن. در طنز زير بت پرستان را به مسخره مي گيرد.
نخفتم يک شب از خنديدن دل |
که دير سو مناتم بود منزل |
شبي مي گفت پنهان با برهمن |
خداي من تو اي بنده من |
مرا بر صورت خود آفريدي |
برون از نقش خود آخر چه ديدي |
5) ميرزا نظام
از سادات شيراز بود و به سال 1039هجري در گذشته است. قطعه طنزآميز زير از اوست که در آن مدعيان دانش را مورد تمسخر قرار مي دهد.
گر از کتاب دعوي دانش کند کسي |
صندوق را رسد که زند تخته بر سرت |
دود چراغ خوردن اگر دانش آورد |
بايد چراغدان بنشيند برابرت |
6) کليم کاشاني
ديگر شاعر ممتاز و برجسته سبک هندي، ابوطالب کليم کاشاني است که با جلوس شاه جهان به مقام ملک الشعرايي دست يافت.
بي شک مي توان او را از بهترين گويندگان سبک هندي به شمار آورد. در اشعار او اصلا هجو نيست و خود نيز به صراحت اين موضوع را اعتراف مي نمايد:
گر هجو نيست در سخن من ز عجز نيست /حيف آيدم که زهر در آب بقا کنم.
اما در پاره اي از ابيات او طنزواره هايي را مي توان يافت.
روزي که سنگ حادثه از آسمان رسد /اول بلا به مرغ بلند آشيان رسد
بدنامي حيات دو روزي نبود بيش /گويم کليم، با تو که آن هم چه سان گذشت
يک روز صرف بستن دل شد به اين و آن /روز دگر به کندن دل از جهان گذشت
گرچه محتاجيم چشم اغنيا بر دست ماست /هر کجا ديديم آب از جو به دريا مي رود.
افتاده را به چشم حقارت مبين که خاک /گر سر کشد؛ غبار دل آسمان شود
در ديار ما مصيبت دوستي عام است عام /گر چراغي مرد در يک شهر ماتم مي شود
7) بيدل دهلوي
ديگر شاعر معروف سبک هندي و از شعراي آخرين اين عهد در شبه قاره هند است که گوينده اي بيگانه خو و ديرآشنا که باريک انديشي بيش از حد و به کار بردن استعاره هاي دور از ذهن اشعارش را در پرده اي از ابهام پيچيده است. و قطعا در عرصه ادب فارسي، اگر صائب را پهلوان شاعران سبک هندي در ايران بناميم بايد بيدل را شهسوار سخن پارسي در قلمرو اين زبان خارج از ايران دانست. اشعارش با وجود اين که گاهي رنگ عرفاني و گاهي رنگ فلسفي به خود مي گيرد اما مي توان برداشت هاي طنز گونه اي از اشعار او نمود:
غرور، آيينه خجلت است پيران را /کمان ز سرکشي خود خميده مي ماند
به پيري هم نفهميديم افسوس /که دنيا بازي طفلانه کيست.
زين همه اسباب کز دنيا و عقبي چيده اند /هر چه داريم غير از دل گراني مي کند.
علي خوشه چرخ آراني
تنظيم:بخش ادبيات تبيان