كوشش‌ نو برای‌ ظهور هنر انقلابی‌ ـ اسلامی‌

روزگاری‌ كه‌ در پی‌ یك‌ كوشش‌ جهانی‌ معنوی‌، انقلاب‌ اسلامی‌ در ایران‌ به‌ وقوع‌ پیوست‌ و صورتی‌ از تعهد انقلابی‌ در هنرمندان‌ جوان‌ ایران‌ آشكار گردید، كوشیدند از هنرهای‌ مدرن‌ غربی‌ به‌ویژه‌ اكسپرسیونیسم‌ و رئالیسم‌ انقلابی‌ بهره‌ جویند و بعضاً با تركیب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

كوشش‌ نو براي‌ ظهور هنر انقلابي‌ ـ اسلامي‌

قسمت اول

قسمت دوم

روزگاري‌ كه‌ در پي‌ يك‌ كوشش‌ جهاني‌ معنوي‌، انقلاب‌ اسلامي‌ در ايران‌ به‌ وقوع‌ پيوست‌ و صورتي‌ از تعهد انقلابي‌ در هنرمندان‌ جوان‌ ايران‌ آشكار گرديد، كوشيدند از هنرهاي‌ مدرن‌ غربي‌ به‌ويژه‌ اكسپرسيونيسم‌ و رئاليسم‌ انقلابي‌ بهره‌ جويند و بعضاً با تركيب‌ شيوه‌ي‌ انتزاعي‌ با نمادهاي‌ تاريخي‌ اسلامي‌ نظر حضوري‌ خويش‌ را نسبت‌ به‌ جهان‌ اعلام‌ كنند. امّا اين‌ تجربه‌ دولت‌ مستعجل‌ بود و بيش‌تر هنرمندان‌ اين‌ جريان‌ پس‌ از انقلاب‌ منفعل‌ شده‌اند. بنابراين‌، بيش‌تر اين‌ها دنبال‌ هنر مدرن‌اند تا آن‌كه‌ بخواهند اين‌ هنر را به‌ نوعي‌ اسلامي‌ و در حكم‌ ماده‌ي‌ شهود ديني‌ قرار دهند و در آن‌ تصرّف‌ كنند؛ چيزي‌ كه‌ در منشور آغازين‌ هنر انقلاب‌ اسلامي‌ به‌ نظر شهيد آويني‌ رسيده‌ بود.

تأثير بقاياي‌ هنر سنّتي‌ در جامعه‌ي‌ نيمه‌مدرن‌ ايران‌

ترديدي‌ نيست‌ كه‌ انباشتگي‌ آثار سنّتي‌ و گسترش‌ بناهاي‌ اسلامي‌ مانند مسجدها و كتيبه‌ها و مقرنس‌ها و بناهاي‌ عمومي‌ با اصول‌ سنّتي‌ معماري‌ مي‌تواند محيطي‌ نسبتاً معنوي‌تر را براي‌ ايرانيان‌ معاصر و تبعاً براي‌ جامعه‌ي‌ نيمه‌مدرن‌ ـ نيمه‌سنّتي‌ ايران‌ كنوني‌ فراهم‌ آورد. امّا با اين‌ شيوه‌، گشايش‌ و فتوحي‌ بنيادي‌ براي‌ ما مهيا نمي‌شود. راه‌اندازي‌ پي‌درپي‌ قهوه‌خانه‌هاي‌ سنّتي‌ و جشنواره‌هاي‌ مذهبي‌ و آييني‌ و همايش‌ها و هم‌انديشي‌ها چيزي‌ جز طريق‌ تأخير در نفوذ بيش‌تر حوالت‌ غربي‌ و هنر نفساني‌ آن‌ نخواهد بود، چنان‌ كه‌ نهضت‌ و جنبش‌ها و نظام‌هاي‌ نيم‌بند سياسي‌ ديني‌ معاصر و كنوني‌ در جهان‌ اسلام‌ نيز بيش‌تر جنبه‌ي‌ مهارشدگي‌ نسبي‌ سيطره‌ي‌ تام‌وتمام‌ غربي‌ و استمرار وضع‌ برزخي‌ در سرزمين‌هاي‌ اسلامي‌ را پيدا كرده‌اند. از اين‌جا همه‌ي‌ نهضت‌هاي‌ اسلامي‌ تا آن‌جا كه‌ ممكن‌ است‌ بايد به‌ حفظ‌ و صيانت‌ ميراث‌ فرهنگي‌ و هنر اسلامي‌ بپردازند و در مرتبه‌ي‌ ثاني‌ به‌ احياي‌ اين‌ فرهنگ‌ و هنر بكوشند.

البته‌ بدترين‌ روش‌ آن‌جاست‌ كه‌ نمايندگان‌ سرزمين‌هاي‌ اسلامي‌ بكوشند تا جديدترين‌ و مدرن‌ترين‌ جريان‌هاي‌ هنري‌ غرب‌ را به‌ خدمت‌ تبليغ‌ ديني‌ بگمارند. آن‌ها به‌زودي‌ توجه‌ خواهند يافت‌ كه‌ اين‌گونه‌ امور، فقط‌ گسستگي‌ عقل‌ و خرد ديني‌ سنّتي‌ را از عالم‌ دين‌ و حقيقت‌ تسريع‌ خواهد كرد. بيم‌ آن‌ هست‌ كه‌ تدين‌ مدرن‌ يا دين‌ مدرن‌شده‌ قرباني‌ گسستگي‌ و اضمحلال‌ عقل‌ سنّتي‌ يا قلب‌ سليم‌ الهي‌ باشد.

طريقت‌ بازگشت‌ به‌ حقيقت‌ هنر اسلامي‌، نه‌ ظاهر سنّتي‌ آن‌

مؤمنان‌ مسلمان‌ و شهروندانِ هرگونه‌ جامعه‌ي‌ ديني‌ و معنوي‌ بايد بها و فضيلت‌ تمامي‌ اشيا و اموري‌ را كه‌ مؤيد سرمديت‌ و جاودانگي‌ آن‌ است‌، به‌ طرزي‌ برجسته‌ و نمايان‌ خاطرنشان‌ سازند. از آن‌ پس‌، هنر اسلامي‌ و هرگونه‌ هنر ديني‌ كه‌ هنوز نسخ‌ و مسخ‌ نشده‌ است‌، چون‌ به‌ مبادي‌ قدسي‌ و نمونه‌هاي‌ اصلي‌اش‌ بازگردد، مي‌تواند نه‌ تنها نقش‌ هنر عمومي‌ و جمعي‌ را كه‌ دربرگيرنده‌ي‌ كلّ تمدني‌ است‌ برعهده‌ گيرد، بلكه‌ تكيه‌گاهي‌ معنوي‌ باشد كه‌ چون‌ صادقانه‌تر با سيطره‌ي‌ صورت‌هاي‌ وهمي‌ دنياي‌ مدرن‌ و جديد به‌ مخالفت‌ برمي‌خيزد، دوچندان‌ مؤثرتر شوند.

نشانه‌هايي‌ از تحوّلي‌ كه‌ در اين‌ جهت‌ پيش‌ مي‌رود شايد در آغاز انقلاب‌ و جنبش‌ هنرهاي‌ سنّتي‌ و نگارگري‌ وجود داشت‌. ما علاقه‌ي‌ روزافزون‌ محافل‌ ديني‌ غيررسمي‌ را به‌ هنرهاي‌ سنتي‌ مي‌توانيم‌ متذكر شويم‌، امّا تجديد هنر اسلامي‌ فارغ‌ از تجربه‌ي‌ سنّتي‌ و كهن‌ عصر تمدن‌ اسلامي‌ يا وابسته‌ به‌ آن‌، بدون‌ بيداري‌ روح‌ تأمل‌ و سير و نظر در بطن‌ اسلام‌ ممكن‌ نيست‌. بي‌ اين‌ مبنا، هرگونه‌ كوشش‌ براي‌ تجديد و احياء هنر اسلامي‌ ناكام‌ خواهد ماند و چيزي‌ جز نوعي‌ بازسازي‌ صوري‌ بي‌ثمر نخواهد بود. درواقع‌، آماده‌گري‌ براي‌ رسوخ‌ در حقيقت‌ هنر اسلامي‌ و ديني‌ شرق‌ صرفاً بدون‌ توسّل‌ به‌ انكشاف‌ اين‌ حقيقت‌ تحويل‌ به‌ امر محال‌ خواهد بود. اين‌گونه‌ انديشه‌ي‌ خودبنيادانه‌ همان‌قدر باطل‌ است‌ كه‌ هنر مدرن‌ غربي‌ در خودبنيادي‌ ذاتي‌ خود كه‌ جز به‌ اهواء نفس‌ ابتدا نمي‌كند.

با درك‌ اصول‌ حكمت‌ هنر اسلامي‌ چنان‌ كه‌ اشاره‌ كرديم‌، مي‌توانيم‌ امكان‌ درك‌ شرايط‌ تجديد و احياء آن‌ را نيز تميز دهيم‌. تصديق‌ اين‌ امر كه‌ هنر اسلامي‌ بتواند انتزاعي‌ باشد، يعني‌ مجاز و برحق‌ دانستن‌ اين‌كه‌ هنر اسلامي‌ به‌ويژه‌ هنرهاي‌ تجسّمي‌ اسلامي‌ براساس‌ صُوَر صرفاً انتزاعي‌ و هيولايي‌ بسط‌ و گسترش‌ يابد، محال‌ است‌. درحقيقت‌، صُوَر انتزاعي‌ نه‌ تجريدي‌ ماهيت‌ و هويتي‌ نفساني‌ دارند و راه‌ هنر اسلامي‌ نمي‌تواند راه‌ انتزاعي‌ و وهم‌آشفتگي‌ باشد كه‌ بر بنياد روح‌ نيست‌انگاري‌ غربي‌ گسترش‌ يافته‌ است‌؛ آن‌ هم‌ از نوع‌ نيهليسم‌ و نيست‌انگاري‌ منفعل‌ نه‌ فعال‌ و انقلابي‌ چپ‌.

علي‌رغم‌ نظريه‌هاي‌ شبه‌مدرن‌ يا مدرن‌ هنر، اثر هنرمندانه‌ي‌ ديني‌ از اطوار و اشارات‌ هنرمند ناشي‌ نمي‌شود، بلكه‌ برعكس‌، از تصويري‌ باطني‌ و نمونه‌ي‌ مثالي‌ اثر نشأت‌ مي‌گيرد.

در نظر گروهي‌ از مدرنيست‌هاي‌ اسلامي‌ نيز دوراني‌ كه‌ هنر ديني‌ سنّتي‌ ضرورت‌ داشته‌ سپري‌ شده‌ و درنتيجه‌ اعاده‌ و بازگشت‌ هنر اسلامي‌ سده‌هاي‌ گذشته‌ محال‌ است‌. آنان‌ مي‌گويند اسلام‌ عصر ما كه‌ با هنرهاي‌ انتزاعي‌ و تجريدي‌ بسياري‌ از اقوام‌ كهن‌ و سنّتي‌ آشنايي‌ يافته‌، نگرش‌ اساسي‌ را فقط‌ در تصاوير انتزاعي‌ و عاري‌ از هرگونه‌ صورت‌ انضمامي‌، يا قياس‌ به‌ سيرت‌ و صورت‌ انضمامي‌ باز تواند يافت‌. اين‌ جماعت‌ درواقع‌ طالب‌ آن‌اند كه‌ هنر اسلامي‌ و روحانيت‌ آن‌ درنظرگاه‌ كاندينسكي‌وار غربي‌ تجربه‌ شود، يعني‌ تجربه‌اي‌ محال‌. حقيقت‌ آن‌ است‌ كه‌ هنر تجريدي‌ اسلامي‌ كه‌ ريشه‌ در سنت‌ حكمت‌ انسي‌ دارد با هنر انتزاعي‌ مدرن‌ كه‌ ريشه‌ در سوبژكتيويته‌ و موضوعيت‌ نفساني‌ و نيهيليسم‌ دارد زمين‌ تا آسمان‌ فاصله‌ دارد و روحانيت‌ و معنويت‌ هنر اسلامي‌ چيزي‌ غير از روحانيت‌ و معنويت‌ هنر غربي‌ به‌ويژه‌ نوع‌ و گونه‌ي‌ مدرن‌ آن‌ است‌.

از اين‌جا است‌ كه‌ بوركهارت‌ در خطاب‌ به‌ مدرنيست‌ها و نوگرايان‌ مسيحي‌ به‌ قرينه‌ مي‌گويد: دوراني‌ كه‌ سنت‌ و هويت‌ تاريخي‌ و فرهنگي‌، آن‌ را تعيين‌ نكند، محلي‌ از اعراب‌ ندارد. حقيقت‌ آن‌ است‌ كه‌ حكمت‌ هنري‌ اسلام‌ و نوع‌ تشبيه‌ و تنزيه‌ روحاني‌ اين‌ هنر از مبادي‌ الهي‌ آن‌ نشأت‌ مي‌يابد. بنابراين‌، همه‌ي‌ مسلمانان‌ اصيل‌ بايد بدانند هر دور جديدي‌ كه‌ از خارج‌ الزام‌ و تحميل‌ شود، چيزي‌ جز دور شيطاني‌ و دجالي‌ نمي‌تواند بود. 8

معنوي‌ و الهي‌ بودن‌ مميزه‌ي‌ ذاتي‌ و نه‌ عرضي‌ هنر اسلامي‌ است‌، بدين‌ معني‌ كه‌ نقاشي‌ مسيحي‌ نمي‌تواند از نمونه‌هاي‌ سنّتي‌ كه‌ حافظ‌ آن‌ از گزند هرگونه‌ خودبنيادي‌ است‌، چشم‌ بپوشد. اين‌ نمونه‌هاي‌ ابدي‌ و ازلي‌ همواره‌ ميدان‌ وسيعي‌ به‌ نبوغ‌ ابداعي‌ و نيز به‌ توقعات‌ محيط‌ ديني‌ و مؤمنان‌ مسلمان‌ براي‌ جولان‌ مي‌دهند، تا آن‌جا كه‌ انتظارات‌ محيط‌ برحق‌ باشد. اين‌ قيد در دوراني‌ كه‌ براي‌ «زمانه‌ي‌ ما» حق‌ تقريباً نامحدودي‌ قائل‌اند، حائز اهميت‌ اساسي‌ است‌.

معنوي‌ و الهي‌ بودن‌ مميزه‌ي‌ ذاتي‌ و نه‌ عرضي‌ هنر اسلامي‌ است‌، بدين‌ معني‌ كه‌ نقاشي‌ مسيحي‌ نمي‌تواند از نمونه‌هاي‌ سنّتي‌ كه‌ حافظ‌ آن‌ از گزند هرگونه‌ خودبنيادي‌ است‌، چشم‌ بپوشد. اين‌ نمونه‌هاي‌ ابدي‌ و ازلي‌ همواره‌ ميدان‌ وسيعي‌ به‌ نبوغ‌ ابداعي‌ و نيز به‌ توقعات‌ محيط‌ ديني‌ و مؤمنان‌ مسلمان‌ براي‌ جولان‌ مي‌دهند، تا آن‌جا كه‌ انتظارات‌ محيط‌ برحق‌ باشد. اين‌ قيد در دوراني‌ كه‌ براي‌ «زمانه‌ي‌ ما» حق‌ تقريباً نامحدودي‌ قائل‌اند، حائز اهميت‌ اساسي‌ است‌.

عالم‌ اسلامي‌ و آن‌چه‌ به‌ تفكّر قدسي‌ هنرمنداني‌ چون‌ سنايي‌ و عطار و علي‌رضا عباسي‌ و بهزاد و محمدحسين‌ اصفهاني‌ و عيسي‌ شيرازي‌ مربوط‌ مي‌شود، ابداً در غم‌ مسائل‌ آني‌ و روزمره‌ نبود و حتي‌ از آن‌، مفهومي‌ هم‌ در خيال‌ خود نداشت‌ و شايد بتوان‌ گفت‌، زمان‌ هنوز از مقوله‌ي‌ مكان‌ محسوب‌ مي‌شد. اين‌ بيم‌ كه‌ هنرمند نسخه‌بدل‌ساز جلوه‌ كند، بي‌وجه‌ است‌ و همچنين‌ همّوغم‌ «اصالت‌» و اتصال‌ به‌ مبدأ قدسي‌ كه‌ خلاف‌ پيش‌داوري‌هاي‌ عصر مدرن‌ است‌، غايت‌ هنر اسلامي‌ است‌ و ركن‌ و بنيان‌ نهايي‌ اين‌ هنر است‌ كه‌ مبدأ را به‌ معاد مي‌پيوندد.

در سراسر تمدن‌ اسلامي‌ و حتي‌ تا اندازه‌اي‌ بعد از سقوط‌ صفويه‌ و اضمحلال‌ تمدن‌ سنّتي‌ اسلامي‌ تا به‌ امروز، هنرمندان‌ از ميراث‌ قديم‌ كه‌ همواره‌ در هر عصر در آن‌ها به‌ چشم‌ كامل‌ترين‌ آثار مي‌نگريستند، نسخه‌ برمي‌داشتند و محاكات‌ از ابداع‌ اصيل‌ مي‌كردند و با محاكات‌ از آن‌ آثار طبيعتاً وجوهي‌ را كه‌ بيش‌ از ديگر ساحات‌ آن‌ آثار برايشان‌ ظهور و بروز بيش‌تري‌ داشته‌، يعني‌ جنبه‌هايي‌ را كه‌ آنان‌ اساسي‌ تلقي‌ مي‌كردند، نمايان‌ مي‌ساختند و به‌ اين‌ ترتيب‌ هنر به‌ طور طبيعي‌ دائماً احيا مي‌شد.

در تمدن‌ اسلامي‌، هر هنرمند در مرتبه‌ي‌ نخست‌ از نقش‌ونگارها و الحان‌ ازلي‌ محاكات‌ و يا ابداع‌ مي‌كرد، تحقيقاً به‌ اين‌ سبب‌ كه‌ خود را با آن‌ نمونه‌ها و صورت‌ها يكي‌ كند و به‌ ميزاني‌ كه‌ اين‌ وحدت‌ و يگانگي‌ مربوط‌ به‌ ذات‌ نمونه‌ها مي‌شد، هنر هنرمند كار و اثري‌ زنده‌ بود. البته‌ تكثير مكانيكي‌ صورت‌ نمي‌پذيرفت‌، بلكه‌ از صافي‌ خيال‌ و قلب‌ مطّهر مؤمن‌ مسلمان‌ مي‌گذشت‌ و با محاكات‌ و ابداع‌ شرايط‌ محسوس‌ هماهنگ‌ مي‌شد. درنهايت‌ آن‌كه‌ احياي‌ هنر اسلامي‌ صرف‌ محاكات‌ صوري‌ نيست‌ تا با اسقاط‌ اضافات‌ و زوايد طبيعي‌، هنر اسلامي‌ تلقي‌ شود، بلكه‌ در پي‌ سيروسلوكي‌ است‌ كه‌ پيش‌ از هر چيز، تابع‌ شناخت‌ شهودي‌ و اشراقي‌ است‌. از اين‌جا اصالت‌ و لطف‌ اثر هنري‌ به‌ معرفت‌ شهودي‌ و حضور حاصل‌ مي‌آيد و اين‌ خود به‌ معني‌ انكشاف‌ مجدد حقيقت‌ اسلام‌ و تشرّف‌ دگرباره‌ و تحول‌يافته‌ي‌ متناسب‌ با عصر موعود و امام‌ عصرش‌ (عج‌) است‌.

هنر ديني‌ و اسلامي‌ اگر هرگونه‌ نسبت‌ خردانگارانه‌ را نگسلد و به‌ سرچشمه‌ي‌ الهام‌ خود كه‌ به‌ حسب‌ وصف‌ هر قدسي‌ در «زمان‌ بي‌زمان‌» و روز ازل‌ و سرمد واقع‌ است‌ باز نگردد، احيا نخواهد شد.

پايان‌ تمدن‌ سنّتي‌ اسلامي‌ نه‌ پايان‌ تدين‌ اسلامي‌

اگر گفتيم‌ تمدن‌ اسلامي‌ گذشته‌ انحطاط‌ پيدا كرده‌ و به‌ پايان‌ رسيده‌ است‌، در ضمن‌ به‌ آن‌ اشاره‌ داشتيم‌ كه‌ هرگز اسلام‌ در مقام‌ دين‌ كه‌ همواره‌ امكان‌ تكوين‌ تمدني‌ را داشته‌، به‌ پايان‌ نرسيده‌ و نخواهد رسيد. همان‌ تمدن‌ كهن‌ اسلامي‌ وآثار سنّتي‌ باقي‌مانده‌ از آن‌ نيز كه‌ بر بنياد حكمت‌ نبوي‌ است‌، هنوز مي‌تواند شهروندان‌ نيمه‌مدرن‌ مسلمان‌ را در اين‌ سرزمين‌ها جذب‌ كند، درحالي‌ كه‌ تجلّي‌ ديگري‌ از حقيقت‌ اسلام‌ و آماده‌گري‌ براي‌ حضور در افق‌ اين‌ حقيقت‌ عالمي‌ نو بر اساس‌ همان‌ اصل‌ نور محمدي‌ پيدا خواهد آورد.

يادداشت‌ها:

1. نام‌ اين‌ نقاش‌ را جان‌ هلست‌ نيز خوانده‌اند.

2. محمد زكي‌ حسن‌، تاريخ‌ نقاشي‌ در ايران‌ ، ترجمه‌ي‌ ابوالقاسم‌ سحاب‌ (تهران‌: سحاب‌ كتاب‌، 1364)، ص‌152.

3. فلسفه‌ي‌ يوناني‌ قبلاً به‌واسطه‌ي‌ نسطوريان‌ و يعقوبيان‌ مسيحي‌ و گروهي‌ از اهل‌كتاب‌ به‌ نام‌ مصائبي‌ها در حوزه‌ي‌ ترجمه‌ و تأليف‌ صورتي‌ شرقي‌تر يافته‌ بود.

4. بايد عرفان‌ ايراني‌ و يهودي‌ و مسيحي‌ را نيز به‌ عرفان‌ هندوـ بودايي‌ افزود كه‌ در حكم‌ ماده‌ براي‌ صورت‌ اسلامي‌ در كار آمده‌ است‌.

5. تاريخ‌ نقاشي‌ در ايران‌ ، ص‌156.

6. به‌ اعتقاد ثروت‌ عكاشه‌، نويسنده‌ي‌ كتاب‌ فن‌ التصوير الاسلامي‌ كه‌ با نام‌ نگارگري‌ اسلامي‌ ترجمه‌ شده‌ است‌ (تهران‌، حوزه‌ي‌ هنري‌، 1380)، نگارگري‌ عربي‌ به‌ آن‌ سبب‌ رو به‌ انحطاط‌ نهاد كه‌ هنرمندان‌ مملوكي‌ قواعد زيبايي‌شناسي‌ شرق‌ دور را پذيرا نشد و چون‌ با آن‌ها قواعد و عناصر بيگانه‌ برخورد كردند و راه‌ ابداعات‌ نو را خشكاندند (ص‌332). به‌ اعتقاد اتينگهاوزن‌ در كتاب‌ نقاشي‌ عرب‌ ، عناصري‌ مانند سلطه‌ي‌ بيگانگاني‌ مانند تركان‌، تيولداري‌، استبداد و فساد اداري‌ و فزوني‌ ماليات‌ و فقر و فلاكت‌ طبقات‌ كم‌درآمد و انتقال‌ راه‌ بازرگاني‌ شرق‌ و غرب‌ از سرزمين‌هاي‌ عربي‌ و رواج‌ مذهب‌ تسنن‌ و تحريم‌ گونه‌هاي‌ هنري‌ به‌ سقوط‌ هنر نگارگري‌ عربي‌ مدد رساند (صص‌366ـ367).

7. هنر به‌ قرينه‌ي‌ حكمت‌ اُنسي‌ آمده‌ است‌ زيرا اساساً شاعراني‌ مانند عطار و مولوي‌ و حافظ‌ و جامي‌ و شبستري‌ خود به‌ مقام‌ حكيم‌ اُنسي‌ رسيده‌اند.

8. در اين‌جا، با كلمات‌ تيتوس‌ بوركهارت‌ درباره‌ي‌ احياي‌ هنر مسيحي‌ هم‌سخني‌ صورت‌ گرفته‌ است‌؛ رك‌: هنر مقدس‌ در شرق‌ و غرب‌ (تهران‌: سروش‌)، صص‌211ـ209.

منبع : سوره مهر

تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت