حالا خودم را یافته ام

گفتگو با كارشناس موسيقي دانشگاه تهران كه به حوزه علميه قم رفته!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حالا خودم را يافته ام

 

قسمت پيشين را اينجا بخوانيد.

¤ بياييد معادله را جابه جا كنيم؛ آيا علماي دين هم راجع به موسيقي تحقيقاتي دارند؟

بزرگاني چون فارابي، ابن سينا و قطب الدين شيرازي از مشاهير موسيقي ما محسوب مي شدند؛ فارابي در زمينه موسيقي كتابي به نام موسيقي كبير و قطب الدين شيرازي در دره التاج بخشي را به بحث موسيقي پرداخته است كه در اين زمينه بحث هاي تخصصي و فني داشتند و صاحب نظر بوده اند. يا كتابي است كه درست يادم نيست ولي فكر مي كنم از صفي الدين ارموي باشد كه بحث هاي نظري و تئوريك در زمينه موسيقي نوشته و آن قدر در بخش نظري توانمند بحث كرده است كه غربي ها معتقدند علمي ترين كتاب دنيا در زمينه موسيقي، كتاب ادوار صفي الدين ارموي است و همين صفي الدين در آخر كتابش آورده است كه عمل انجام دادن موسيقي حرام است و نبايد به شكل نوازندگي به آن پرداخت.

¤ پس نقطه ماندگار در عرصه موسيقي كجاست؟

موسيقي داراي دو بخش است؛ نظري و عملي. كساني كه در بخش نظري به بحث هايي در زمينه موسيقي پرداختند و كتاب نوشتند ماندگار شدند؛ اما برخي كساني كه در حيطه عمل بودند جز افسانه اي از آنها ياد نمي شود و ماندگار نشدند ؛ چرا كه ماندگاري شان بر مدار احساس بوده و بعد از گذر ايام كم كم به فراموشي سپرده شده است. ببينيد مثلا اطلاعات ما در مورد موسيقي دانان عملي به دوره قاجار بر مي گردد و از دوره صفويان هيچ چيزي نداريم؛ زيرا اساسا كار ماندگاري نكرده اند تا ماندگار شوند. حال آن كه در بخش نظري، افرادي داريم كه يا كتابي و يا رساله اي از آنها به يادگار مانده است.

تاكيد مي كنم كه نقطه پاياني موسيقي اين است كه فرد نشان دهد نوازندگي را به بهترين شكل آموخته و درسش را به خوبي پس مي دهد و مهارتش از همه بيشتر است و از آنجايي كه مدام در وهم و خيال است و عقل در اين نوازندگي زياد جايگاهي ندارد، ممكن است به جنون كشيده مي شود و اين در دنياي غرب بيشتر است زيرا به شدت در وهم گرفتار اند .

¤ به خاطر همين آسيب ها راه حوزه را پيش گرفتيد؟

خير. ترسي در كار نبود؛ ولي بيشتر به خاطر جذبه دانش و معرفت در حوزه بود، مي خواهم بگويم درون من به نور و كمال اقبال بيشتري پيدا كرد. اگرچه فطرت انسان در ابتدا كمال طلب و حقيقت خواه است و كسي هم كه به تاريكي مي رود در ابتدا آن را نور تلقي مي كند و در آن كمال را جستجو

مي كند اما ناگهان در باتلاق اوهام مي ماند آن وقت ديگر نجات يافتنش بسيار سخت است؛ من هم كمال طلبي خود را در سفر به حوزه كشف كردم.

غربي ها معتقدند علمي ترين كتاب دنيا در زمينه موسيقي، كتاب ادوار صفي الدين ارموي است و همين صفي الدين در آخر كتابش آورده است كه عمل انجام دادن موسيقي حرام است و نبايد به شكل نوازندگي به آن پرداخت.

¤ موسيقي در اديان ديگر چگونه است ؟

موسيقي در اديان رايج دنيا بيشتر جنبه مذهبي داشته است و در كليساها از آن استفاده مي كردند براي همين بخشي

از سرودهاي مذهبي آنها كه به دوره وسطي برمي گردد، ماندگار شده است؛ زيرا جنبه مذهبي آن پررنگ تر بوده ولي در حال حاضر از آن موسيقي فاصله گرفته شده است و...شما اگر به موسيقي دوران وسطي توجه كنيد، در مي يابيد كه موسيقي سالمي بوده كه شبيه موسيقي قرآن است و به موسيقي شرق هم بسيار نزديك است؛ ولي بعد از آن كه از مذهب فاصله گرفتند، موسيقي هاي آنها نيز بسيار تغيير كرده است؛ اين البته به نظرم در تمام زمينه هاي علمي و هنري مصداق دارد؛ يعني وقتي علم و هنر از دين و اخلاق فاصله مي گيرد، خود را در دامن فناپذيرشدن رها مي كند؛ همين نكته فناشدن، مساله من شد؛ به نظر من دو نوع موسيقي وجود دارد؛ موسيقي محض و موسيقي مذهبي. براي نمونه، نوازنده الحان، شب و روز با تار مي نوازد و در عالم وهم و تخيل غرق مي شود؛ اين گونه انسان ها از لحاظ عقلاني متعادل نيستند. پس اگر موسيقي همراه با مذهب باشد انسان را از اين آسيب حفظ مي كند .

ما مي بينيم كه شيخ بهايي و يا ملا محسن فيض از موسيقي در حد و حدود خود و با رعايت خط قرمزهاي آن استفاده

مي كردند و يا ابن سينا در اشارات خود به سالك اشاره مي كند كه سالك نماز را در اين مرحله آهنگين بخوان تا قواي وهماني تو موجب نشاط در عبادت شود؛ پس ما مي بينيم كه بسياري از بزرگان و عرفاي ما با آهنگين كردن قرائت هاي نماز، خود را به شادابي در نماز مي رسانند و اين نشان مي دهد كه الحان نبايد به افراط كشيده شود و نبايد از خط قرمزهاي آن عبور كرد و در عين حال مي توان از فوايد آن بهره برد.

¤ بالاخره چه شد كه عزم حوزه كرديد؟

سال دوم دانشگاه تصميم گرفتم كه وارد حوزه شوم براي همين با دوستاني در اين زمينه مشورت كردم. يكي از دوستانم يك روز مرا خدمت آيت الله حسن زاده برد و من گفتم دانشجو هستم و قصد دارم وارد حوزه شوم كه ايشان فرمود: دانشگاه را تمام كن و بعد به حوزه بيا. البته من نگفتم كه رشته ام چيست.

ولي اين كه چه زماني تصميم جدي گرفتم به زماني بر مي گردد كه روزي يكي از دوستانم الهي نامه آيت الله حسن زاده را برايم فرستاد و من با خواندن آن و دريافتن ظرافت هاي نوشتاري و معاني والاي آن، علاقه مند به خواندن كتاب هاي ديگري از علما مانند علامه طباطبايي، شهيد مطهري و امام(ره) شدم و كم كم با چشم انداز حوزه آشنا شدم و نمونه هاي عملي آن را لمس كردم؛ زيرا خروجي حوزه مشخص است و مي تواني پايان كار خودت را ببيني. در واقع نمونه هاي عملي به ثمر رسيدن حوزه را مي تواني ببيني براي همين معتقدم اگر كسي بخواهد در حوزه به جايي برسد مي تواند برسد؛ البته اين به آن معنا نيست كه هر كسي در حوزه هست به جايي مي رسد.

ما مي بينيم كه شيخ بهايي و يا ملا محسن فيض از موسيقي در حد و حدود خود و با رعايت خط قرمزهاي آن استفاده مي كردند و يا ابن سينا در اشارات خود به سالك اشاره مي كند كه سالك نماز را در اين مرحله آهنگين بخوان تا قواي وهماني تو موجب نشاط در عبادت شود.

¤ حالا با حضور در حوزه، اين دانشگاه بزرگ را چگونه ديديد.

به نظرم حوزه يك ظاهري دارد و يك باطني. ظاهر آن به سبب مشكلات گوناگون با باطن و حقيقتش تفاوت دارد، وضع برنامه ريزي و مدارس و يا ظواهر ديگر آن شايد ضعيف باشد ولي آنچه كه براي من مهم بود بخش باطني حوزه است كه آن را افرادي تشكيل مي دهند كه از بزرگان دين و علم و اخلاق هستند كه در حوزه به ثمر رسيدند و ربطي به وضع ظاهري آن و ضعف برنامه ريزي حوزه ندارد؛ بلكه آن عنايت و توجه امام زمان(عج) شامل حال علما شده است و اين بخش باطني و دروني بخش آرماني حوزه است كه در هيچ كجاي جهان و هيچ مكتب و دانشگاهي يافت نمي شود.

¤ اين مشكلات ظاهري حوزه معلول چيست؟

بايد بگويم ظاهر حوزه اغلب از افرادي كه طعم شيرين معنويت حوزه را چشيدند، تشكيل نشده است ، بايد بخش اداري آن نظام مندتر و به باطن حوزه نزديك تر شود. ما مي بينيم كه امام با خواندن همين كتاب ها امام مي شود و انقلابي اينچنين و ماندگار و تاثيرگذار را به پا مي كند و در عين حال افرادي هم بودند كه ظرفيت نداشتند و به جايي نرسيدند.

براي نمونه من با حذف كتاب هاي قديمي همچون جامع المقدمات مخالف هستم؛ زيرا انسان بوي معنويت را از اين كتاب ها استشمام مي كند و پشتوانه معنوي آن و نويسنده اش، طلبه را به سوي موفقيت مي برد؛ زيرا طلبه مي بيند كتاب كسي را مي خواند كه او يكي از ستاره هاي حوزه است و ميل پيدا مي كند كه بيشتر و بهتر مطالعه كند، اگر ما اين گونه كتاب ها را حذف كنيم و كتاب هاي اداري را جايگزين آن كنيم، حوزه ديگر، حوزه نيست و كاملا دانشگاهي و كلاسيك مي شود .

متأسفانه بايد بگويم كه ما نبايد چهره حوزه را از بين ببريم، چون يك استاد حوزوي دلسوزانه و صبورانه مسائل را به طلاب ارائه مي دهد و در كنار آن هم معنويت را مي آموزد . مي خواهم بگويم نبايد مانند غربي ها علم را بسته بندي شده به طلاب ارائه دهيم؛ چون آسيب بسيار جدي به حوزه ديني و اخلاقي وارد مي كند.

مي بينيم كه علما و فقهاي ما در گذشته از برترين و بزرگ ترين عرفا بودند؛ زيرا از نفس كسي استشمام مي كردند كه صاحب نفس بود، پس دليل موفقيت حوزه قديم آن است كه ارتباط اخلاق و فقه و اصول همواره حفظ مي شد و يك استاد هم در علم و هم در اخلاق توانمند بود.

¤ بعد از ورود به حوزه دچار ترديد نشديد؟

خوشبختانه خير. البته قبل از آمدن به حوزه خيلي از حوزه بد گفته مي شد و دوستان به من مي گفتند كه بعد از يك سال سرخورده مي شوي و برمي گردي؛ ولي خدا را شكر چنين اتفاقي نيفتاد و من با نشاط تر و مصمم تر از قبل به راهي كه پيش گرفتم اعتماد دارم و پيش مي روم.

¤ حالا با ورود به حوزه به كجا رسيديد؟

تازه اول راهم. اگر كسي بخواهد در حوزه موفق شود و به جايي كه نداي درونش او را مي خواند، برسد، بايد خودش تلاش كند؛ چون در حوزه كسي با پاس كردن دروس به شكل عادي به جايي نمي رسد؛ از اين رو بايد از لحاظ معنوي خود را بيشتر تقويت كند تا راه هاي آسمان برايش باز شود و نگاه مهربان امام زمان(عج) را حس كند.

¤ حالا انصافا قبل از ورود به حوزه در عرصه موسيقي برنامه هم اجرا كرديد؟

بله. با «كمانچه باقرخان رامشگر» كه مربوط به دوره قاجار مي شد و كسي هم

نمي توانست با آن بنوازد، برنامه اجرا كردم. همچنين

برنامه هايي در تالار وحدت داشتيم و در تهيه چند برنامه، با آقاي شجريان همكاري داشتم كه هنوز منتشر نشده است.

مدتي را هم عضو مركز حفظ و پژوهش موسيقي بودم كه در آنجا هم فعاليت هاي هنري خود را دنبال مي كردم.

¤ به عنوان پايان گفتگو، خاطره اي از دنياي موسيقي پس از طلبه شدن برايمان بگوييد.

سال گذشته استاد حسام الدين سراج را در مسجد حضرت آيت الله بهجت(ره) ديدم؛ در حالي كه براي اقامه نماز در صف جلو نشسته بود. علاوه بر رابطه استاد و شاگردي، رابطه دوستي با ايشان دارم. نماز كه تمام شد و همديگر را كه ملاقات كرديم، او با تعجب از من پرسيد: اينجا چه كار مي كني؟ و من با لبخند و افتخار گفتم: طلبه شدم.

 

منبع: روزنامه کيهان

تنظيم براي تبيان: رضا سلطاني

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت