بازي‌هاي درخشان در موقعيت‌هاي كميك

اقتباس شمس‌العماره از رمان «دايي‌جان ناپلئون» نه جاي سرزنش دارد و نه محل انكار. اين يك واقعيت بديهي است كه قسمت‌هاي مهمي از داستان شمس‌العماره و چند شخصيت مهم اين سريال، از آن رمان و سريالي به همين نام ساخته ناصر تقوايي الهام گرفته شده و اين قضيه (يعني اق
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازي‌هاي درخشان در موقعيت‌هاي كميك

 از يك سريال تلويزيوني خوب چه انتظاري داريد؟ سرگرم‌كننده باشد؟ داستاني جذاب و شيرين را روايت كند؟ شخصيت‌هاي جالب و بازيگران كاربلد داشته باشد؟ از زبان و ديالوگ به شكل صحيح و مناسبي بهره بگيرد؟ غيراقتباسي و اورژينال باشد؟ نه؟

يعني غيراقتباسي و اورژينال نباشد؟ شايد هم منظورتان اين است كه اصلاً برايتان فرقي نمي‌كند كه وقتي به‌عنوان بيننده تلويزيون سريالي را تماشا مي‌كنيد آن سريال اقتباسي باشد يا غيراقتباسي. شما فقط مي‌خواهيد آن چند گزاره ابتداي اين يادداشت و توقعاتي مانند آنها برآورده شود. ديگر چه اهميتي دارد كه سريال موردنظر از روي فيلم يا سريال ديگري اقتباس شده باشد يا از اصل و اساس غيراقتباس باشد. من و شما در مقام بيننده تلويزيون از تماشاي يك سريال مقاصدي داريم كه اگر برآورده شود احساس رضايت خواهيم كرد و اگر نه كانال را عوض مي‌كنيم. معمولاً بعضي از سريال‌ها به مذاق ما خوش مي‌آيد و برخي را تحمل‌ناپذير و كسل‌كننده مي‌يابيم. سريال خوب را دوست داريم و از تماشاي سريال بد گريزانيم. چه اقتباسي باشد و چه غيراقتباسي.

اقتباس بد نيست

به گزارش جام جم ، اين چند جمله را همين اول مطلب گفتم كه تكليفمان با سريال «شمس‌العماره» و قضيه اقتباسي بودنش معلوم باشد. اين اواخر هركسي خواسته درباره شمس‌العماره اظهارنظر كند دست گذاشته روي همين موضوع اقتباسي بودن سريال. انگار درباره سريالي با اين عرض و طول هيچ نكته مهم ديگري وجود ندارد كه گفته شود. از سوي ديگر سازندگان شمس‌العماره نيز تمام انرژي و وقتشان را گذاشته‌اند براي پاسخ دادن به همين اعتراض و طوري حاشا مي‌كنند كه انگار اقتباسي بودن يك سريال نقطه‌ضعفي نابخشودني و شرم‌آور است. حقيقت اين است كه اقتباس شمس‌العماره از رمان «دايي‌جان ناپلئون» نه جاي سرزنش دارد و نه محل انكار. اين يك واقعيت بديهي است كه قسمت‌هاي مهمي از داستان شمس‌العماره و چند شخصيت مهم اين سريال، از آن رمان و سريالي به همين نام ساخته ناصر تقوايي الهام گرفته شده و اين قضيه (يعني اقتباس و بازآفريني شخصيت) در همه‌ جاي دنيا فرآيندي متداول است.

بازيگران شمس‌العماره بازي قابل‌قبولي از خود به‌نمايش گذاشته‌اند. در اين ميان فرهاد آئيش، رويا تيموريان و مرجانه گلچين تسلط و مهارتي حيرت‌انگيز در اجراي نقش دارند

اصلاً شايد يكي از دلايل ضعف داستان‌گويي و شخصيت‌پردازي در سينما و تلويزيون ما همين نكته باشد كه فيلمسازان و نويسندگان به اندازه كافي از ميراث ادبي و آثار گذشتگان استفاده نمي‌كنند و رويكردي نسبت به اقتباس و بازآفريني در ميان آنان وجود ندارد. اين ذهنيت غلط كه اقتباس امري ناپسند است باعث شده كه فيلمنامه‌نويسان از اين شيوه گريزان باشند. تا جايي كه وقتي يكي از مستعدترين فيلمنامه‌نويسان چند سال اخير، فيلمنامه درخشاني مانند كافه‌ستاره را مي‌نويسد، از آوردن نام منبع اقتباس در تيتراژ فيلم ابا دارد. انگار اقتباس كردن في‌نفسه كار بد و غيرخلاقانه‌اي است. در صورتي كه مقوله اقتباس نيز مثل تمام چيزهاي ديگر اگر درست و اصولي انجام شود، خوب است و اگر تقليدي و تكراري صورت پذيرد، بد است. همين فيلم كافه‌ستاره نمونه يك اقتباس هنرمندانه و خلاقانه از فيلمي ديگر (كوچه مداك) است. فيلمنامه كافه‌ستاره از بعضي جهات حتي بهتر از فيلمنامه منبع اقتباس است و با وجود محدوديت‌هايي كه داستان‌گويي در جامعه ما دارد داستاني جذاب‌تر از فيلم اصلي را تعريف مي‌كند. شمس‌العماره نيز با آن كه درونمايه و ايده اوليه‌اش را از دايي‌جان ناپلئون گرفته ولي با تكميل ايده و افزودن ابتكارات جالب به آن توانسته به‌طور مستقل اثري خلاقانه و جذاب باشد.

ديالوگ‌هاي پينگ پنگي

شمس‌العماره سريالي متن‌محور و متكي بر دو عنصر گفتگو و شخصيت‌پردازي است. ساختار مركزي فيلمنامه با روايت خطي و ديالوگ‌هاي پينگ‌پنگي دو يا چندنفره شكل گرفته و با اتكا بر گفتگوهاي طولاني بين شخصيت‌ها داستان را پيش مي‌برد. در اغلب دقايق گفتگوها روان و بي‌نقص هستند اما گاهي برخي از گفتگوها چنان اطناب پيدا مي‌كند و به‌اصطلاح كش مي‌آيد كه حوصله بيننده را سر مي‌برد. كل‌كل‌ها و جدل‌هاي بي‌پايان دريا و شكور مي‌توانست در حجمي كمتر از نصف حجم كنوني خلاصه شود بدون آن كه لطمه‌اي به شخصيت‌پردازي يا پيشبرد داستان وارد آيد. پرگويي فيلمنامه با توجه به ساختار تصويري ايستا و ساكن شمس‌العماره به نقيصه‌اي جدي تبديل مي‌شود. چون بيشتر گفتگوها در فضاي بسته و ميان دو شخصيت كه روبه‌روي هم ايستاده يا نشسته‌اند انجام مي‌شود و در صحنه گفتگو هيچ‌گونه عنصر تصويري وجود ندارد كه حال‌وهواي يك تجربه ديداري را براي مخاطب ايجاد كند. اصولاً ساختار بصري شمس‌العماره ضعيف است و داستان اين سريال به شيوه نمايش‌هاي راديويي متكي بر كلام و گفتگو روايت مي‌شود. طوري كه اگر بيننده چند دقيقه چشم از صفحه تلويزيون بردارد هيچ اتفاقي نمي‌افتد و مي‌تواند داستان را از طريق شنيده‌هايش دنبال كند. البته تنوع بازي‌ها در برخي موارد اين روند غيرتصويري را تغيير داده است. مثلاً مرجانه گلچين در نقش زيور نوعي بازي تصويري ارائه مي‌دهد كه مبتني بر ميميك و بازي با اعضاي چهره است.

از ليلا كه شخصيت پيونددهنده ماجراهاي فرعي است و قضيه ازدواجش درواقع مك‌گافين سريال است تا مش‌رحمت كه آينه تمام‌نماي مش‌قاسم در سريال دايي‌جان ناپلئون است. نكته مهم اين است كه روي تك‌تك شخصيت‌ها به‌دقت كار شده و مشخصات هر يك از آنان با گنجاندن ظرايف و خصوصيت‌هاي بسيار ريز رفتاري و گفتاري از ديگران متمايز شده است.

بازيگران شمس‌العماره بازي قابل‌قبولي از خود به‌نمايش گذاشته‌اند. در اين ميان فرهاد آئيش، رويا تيموريان و مرجانه گلچين تسلط و مهارتي حيرت‌انگيز در اجراي نقش دارنددر بازي او (كه يكي از بهترين بازي‌هاي مجموعه است) علاوه بر بيان و لحن ديالوگ‌ها، شيوه اداي آنها و حالت‌هاي متغير چهره نيز مهم است. يعني گلچين با اطوارها و بازي چهره‌اش مفاهيمي را به بيننده منتقل مي‌كند كه ممكن است در متن ديالوگ چندان پررنگ نباشد. قسمت عمده‌اي از رمان شمس‌العماره در فضاهاي داخلي مي‌گذرد. وقتي دو بازيگر ديالوگ‌هاي پينگ‌پنگي را با هم رد و بدل مي‌كنند دوربين در قابي ساده به‌نوبت از نماي بسته يكي از دو شخصيت به نماي بسته يا متوسط ديگري برش مي‌زند و همين روال بدون هيچ تغيير و تنوعي تا پايان سكانس ادامه مي‌يابد. اندك نماهاي خارجي شمس‌العماره نيز بدون زمان‌بندي مشخص و تنها براي تغيير ذائقه تماشاگر لابه‌لاي نماهاي پرتعداد داخلي گنجانده شده‌اند. با اين‌كه گفتگوها طولاني هستند اما طوري طراحي شده‌اند كه خسته‌كننده به نظر نرسند. به‌جز گفتگوهاي ليلا با خواستگاران پرشمارش كه سرشار از پندهاي اخلاقي و اظهارنظرهاي صريح درباره هر چيز درست و هر چيز غلط است.

موقعيت‌هاي كميك بدون درشت‌نمايي

شخصيت‌هاي شمس‌العماره همگي پرداخت قابل ‌قبولي دارند و بخوبي در تاروپود داستان جا افتاده‌اند. از ليلا كه شخصيت پيونددهنده ماجراهاي فرعي است و قضيه ازدواجش درواقع مك‌گافين سريال است تا مش‌رحمت كه آينه تمام‌نماي مش‌قاسم در سريال دايي‌جان ناپلئون است. نكته مهم اين است كه روي تك‌تك شخصيت‌ها به‌دقت كار شده و مشخصات هر يك از آنان با گنجاندن ظرايف و خصوصيت‌هاي بسيار ريز رفتاري و گفتاري از ديگران متمايز شده است. اضافه شدن كاراكتر زيور كه شخصيتي كاملاً اورژينال است، باعث تكامل دراماتيك شخصيت مش‌رحمت شده و خود قسمت مهمي از بار طنز داستان را به دوش مي‌كشد. طنزي كه اميد سهرابي به‌عنوان نويسنده به كار گرفته، طنزي متين و هوشيارانه است كه از ظرفيت‌هاي بالقوه زبان بيشتر استفاده مي‌كند تا تكيه‌كلام‌هاي تكرارشونده و شوخي‌هاي دوپهلوي سطح پايين. نوع اجراي سامان مقدم در مقام كارگردان نيز مناسب با نگاه فيلمنامه به طنز انتخاب شده است. مقدم موقعيت‌هاي كميك را بدون درشت‌نمايي اجرا مي‌كند و مي‌داند چطور از توانايي‌هاي بازيگرانش در جاي مناسب بهره بگيرد. تنها نقطه‌اي كه كارگردان براي برقراري ارتباط با مخاطب عام به ترفندهاي دم‌دستي متوسل شده، استفاده از نريشن‌هاي توضيح‌دهنده براي تفهيم داستان است. توضيحاتي كه با صداي ليلا و در قالب نريشن روي تصاوير گفته مي‌شود با اين‌كه خوشبختانه كوتاه هستند، ولي هيچ كاركرد ضروري و مهمي در پيشبرد داستان ندارند جز اين‌كه به بيننده كمك كنند تا روند داستان از دستش خارج نشود. در بعضي دقايق فضاي شمس‌العماره به فانتزي نزديك مي‌شود. مثل صحنه‌هاي مربوط به مديتيشن و تجويز راهكارهاي خاله‌زنكي براي رسيدن به آرامش. ولي در بيشتر دقايق فضاي رئال بر سريال حاكم است و در دل همين فضاي واقعگرايانه، موقعيت‌هاي كميك شكل مي‌گيرند.

كشف بزرگ

تقريباً تمام بازيگران شمس‌العماره بازي قابل‌قبولي از خود به نمايش گذاشته‌اند اما در اين ميان فرهاد آئيش، رويا تيموريان و مرجانه گلچين تسلط و مهارتي حيرت‌انگيز در اجراي نقش دارند كه باعث قوام يافتن شخصيت‌ها شده است. حضور فيلمسازان سينمايي در تلويزيون اگر هيچ فايده‌اي نداشته باشد اين مزيت را دارد كه بازيگران و عوامل فني باتجربه سينما براي همكاري با آنان وارد عرصه فعاليت‌هاي تلويزيوني مي‌شوند. سامان مقدم نيز با دعوت از بازيگران سينمايي مانند مسعود رايگان، رويا تيموريان و نيما شاهرخ‌شاهي كه عموماً در تلويزيون كم‌كار هستند، گروه قدرتمندي از بازيگران را در سريالش دور هم جمع كرده است. شايد كشف بزرگ شمس‌العماره، بازيگري اميرحسين رستمي باشد كه نقش شكور را به‌طرزي بسيار دلنشين بازي كرده است. مهارت رستمي در بيان سريع ديالوگ‌ها متناسب با ريتم تند سريال است و معمولاً بيشترين مقدار شوخي‌هاي كلامي در زمان حضور او شكل مي‌گيرد. ضرباهنگ دروني شمس‌العماره سريع و پرفرازونشيب است، اما گاهي افت مي‌كند و توالي ماجراها سرعت كمتري به خود مي‌گيرد. يكي از دلايل اين تغيير ضرباهنگ تفاوت لحن و حس دروني سكانس‌هاي مربوط به شخصيت‌هاي جدي‌تر با شخصيت‌هاي اصلي است. هر وقت كه تمركز داستان روي مش‌رحمت و شكور و زيور و پري‌خانم است، ريتم وقايع تند مي‌شود و هرگاه ليلا را كنار خواستگارانش مي‌بينيم داستان با ريتمي كند و كشدار پيش مي‌رود. شمس‌العماره وابستگي زيادي به لوكيشن و فضاهاي داخلي دارد. بافت دراماتيك سريال حول محور عمارت قديمي و فضاي اشرافي آن شكل گرفته و اگر لوكيشن عمارت تغيير مي‌كرد تفاوت‌هاي بسياري در داستان به وجود مي‌آمد كه ممكن بود محتواي سريال را عوض كند. اين شيوه استفاده از لوكيشن در تلويزيون تازگي دارد و درهم‌تنيدگي مكان وقوع ماجراها با خود ماجراها جزو نقاط قوت شمس‌العماره به شمار مي‌رود. پيش از اين از لوكيشن به‌عنوان دستاويزي براي گردآوري چند شخصيت نامرتبط در مكاني واحد استفاده شده بود، اما نمونه‌اي سراغ نداريم كه لوكيشن در قالب يك شخصيت تأثيرگذار در پس‌زمينه ماجراها حضوري پررنگ داشته باشد.

تنظيم براي تبيان : مسعودعجمي

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت